کد خبر: ۹۲۲
تاریخ انتشار:۲۸ تير ۱۳۹۷ - ۰۰:۱۸
چـو ایـران نباشد تن من مـباد
فردوسی
دانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
 
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شـیر ژیان را بکس
 
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
 
دریغ است ایـران که ویـران شود
کنام پلنگان و شیران شـود
 
چـو ایـران نباشد تن من مـباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
 
همـه روی یکسر بجـنگ آوریـم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
 
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهیم
 
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
 
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

شماره 60 دوهفته نامه آیت ماندگار