شناور سوی ساحلهای ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم
گریز ما
نیاز ما
نشیب ما
فراز ما
شتاب شاد ما با هم
تلاش پک ما توام
چه جنبشها که ما را بود روی پرده دریا
شبی در گردبادی تند روی قله خیزاب
رها شد او ز آغوشم
جدا ماندم ز دامانش
گسست و ریخت مروارید بیپیوندمان بر آب
از آن پس در پی همزاد ناپیدا
بر این دریای بیخورشید
که روزی شب چراغش بود و میتابید
به هر ره میدوم نالان به هر سو میدوم تنها
شماره ۸۷ دوهفته نامه آیت ماندگار