سرمقاله
ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

مهدی آیتی / نماینده مجلس ششم
یادداشت
اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

علی شاملو / روزنامه‌نگار
به خودمان باختیم!

به خودمان باختیم!

محمد فتحی‌زاد / روزنامه‌نگار
«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

مهدی آیتی / نماینده ادوار مجلس
گزارش
فايده باوری چيست؟

فايده باوری چيست؟

گروه فرهنگ و اندیشه
چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

امیرحسین امیرفیض / روزنامه‌نگار
همدستی ترامپ و کرونا!

همدستی ترامپ و کرونا!

جهانگیر مصلی / خبرنگار
کد خبر: ۱۶۳
تاریخ انتشار: ۰۰:۴۱ - ۱۶ مهر ۱۳۹۵ - 07 October 2016
علیرضا اجلی / نویسنده
از پله‌برقی سینما آزادی بالا می‌روم و به سالن کوچکی می‌رسم که عده‌ای منتظر نشسته‌اند تا فیلم شروع شود، فیلم‌های به‌روز و کمدی در سالن‌های دیگر اکران دارد، عده‌ای با چیپس و پفک ایستاده‌اند تا وارد سالن شوند و به هیجان آیند. پوستر را یک‌بار دیگر مرور می‌کنم، ده‌ها چهرهٔ مطرح سینمایی، بازیگران زن سینمای ایران، همه و همه در فیلم حضور دارند، اسامی‌ای جذاب برای مخاطب که می‌تواند فروش یک فیلم را تضمین کند. وارد سالن می‌شویم و به‌رسم همیشه به‌مرور چراغ‌ها خاموش می‌شود. با چه پدیده‌ای روبروییم؟ عنوان فیلم، شیرین، کارگردان عباس کیارستمی. پلان‌های کلوزآپ بازیگران به‌مرور رد می‌شود، در سالن سینما نشسته‌اند و به فیلمی نگاه می‌کنند، رومئو و ژولیت. چهره‌های دِفرمه، بی‌روح، بدون گریم و نمای دیجیتالی، کیارستمی چه فکری دارد؟ هنوز برای پی بردن به این موضوع زود است. خنده‌های تماشاگران از دیدن سوپراستارها، شروع به حرف زدن، اینکه چرا این فیلم را انتخاب کرده‌اند؛ و اعتراض دوستم به این نویزپراکنی‌ها. گروه اول بیرون می‌روند، گروه دوم. بقیه نشسته‌اند و چیزی از فیلم دستگیرشان نشده، سی دقیقه تحمل، بازیگران دِفرمه همچنان دارند به فیلم نگاه می‌کنند. تماشاگران حالا عصبی هستند، اینکه این چه فیلمی است، یا چرا فیلم بزن‌بزن‌ها و ریتم معمول فیلم‌های مرسوم را ندارد.
مخاطبی که تقاضای داستان و درام را دارد، در برابر مخاطبی که در پی فرم‌گرایی و تجربه‌گرایی کیارستمی است قرار می‌گیرد. دیالکتیک در میان این دو گروه رخ می‌دهد، عده‌ای خشمگین و عده‌ای عصبی از این خشم. به‌مرور در دقیقهٔ شصت جای بازیگران و تماشاگران عوض می‌شود. داستان در سالن سینما رخ می‌دهد و روی پرده تماشاگران نشسته‌اند، تعویض جایگاه مخاطب و بازیگر. سوژه در برابر ابژه، منطق ماخولیا، سرباززدن اثر هنری از نمادین‌شدن، سوژه با دیگری که فقدان است روبرو می‌شود. شکاف بین تصویری که می‌بیند و ترجمان این تصویر که تصویر خودش است و همین تصویر بی‌منطق که با معیارهای نمادین روز متفاوت است؛ اما چرا این اثر، کیفیتی ویدئو آرت گونه دارد و مخاطب را آزار می‌دهد؟
این فیلم در برابر هرگونه دراماتیک کردن امر غیر دراماتیک می‌ایستد، در برابر نمادین شدن و رمزگذاری بر روی امر واقعی، رسیدن به نقطه‌ای که قرار است در پایان اثر مخاطب را پس از تحمل نود دقیقه به هیچ برساند، به آن چیزی که ندیده است، به اضطراب بیرون و درونش تا چیپس‌ها و پفک‌های خریده شده‌اش را نخورده باقی گذارد و این بار و تنها همین یک‌بار به شکاف میلش نگاه کند. داستان رها نشدنی از حقیقتِ نسبی فقدان. به‌واقع مخاطب چه چیزی به دست می‌آورد؟ به نظر می‌رسد تنها مفهومی که به دست می‌دهد همان بر هم زدنِ قواعد مفهوم، انتخاب شدن به‌عنوان ابژه، تبدیل جایگاه، نگاه کردن به عناصر غیر دراماتیک و غیر نمادین درونی، چالش امر واقعی.
مسئلهٔ دیگری که می‌خواهم به آن اشاره‌کنم این عقیدهٔ غلط است که گمان کنیم شیرین کیارستمی فیلم بی‌کنشی‌ است، درواقع مثالی است برای کنش در سینما، اگر کنش را زدوخورد بازیگران، چالش بین اشخاص درون فیلم معنی کنیم، مطمئناً به نتیجه‌ای نمی‌رسیم. ازنظر نگارنده کنش ناب یک فیلم سینمایی در از هم‌گسیختگی ذهنی مخاطب است، به صورتی که دیگر هیچ منطق و دستور و قاعده‌ای در ذهن مخاطب شکل نگیرد. منتظر پلان‌های مرسوم نباشد. شادی‌های بی‌پشتوانه، هورا کشیدن‌های بی‌مفهوم، دیدن سوپراستارها به نحوی نمادین، غم تحکم بخش روزمرگی تا وقتی تماشاگر از سالن خارج شود هیچ‌گونه احساس درونی درهم‌ریختگی نداشته باشد. کل خواستهٔ سینمای پرفروش و سلبریتی‌ها همین است، تحریک بی‌مفهوم عواطف، تعلیق به هر گونه‌ای که تماشاگر را بر روی صندلی بنشاند و نشان دادن یک سری سکانس مهیج و محیرالعقول با استفاده از تکنیک روز سینما، اما درنهایت نشاندن و تثبیت دلالت‌های همیشگی. کنش، کارکردی این‌چنینی دارد. خلاف عادت خلق کردن.
سینمای کیارستمی، از فیلم‌های کوتاه تا کپی برابر اصل، همگی تصویری خلاقانه و نامتعارف و نوگرا در ذهن بیننده ایجاد می‌کند. آثاری که ماخولیای نهفته در وجود را زنده می‌کند و مخاطب در پایان حس می‌کند یک فقدان در وجودش حضور دارد. به‌عنوان‌مثال در «خانه دوست کجاست؟» فقدان صداقت مسئله‌ای را در بیننده بیدار می‌کند که شاید کمتر در سینما به آن پرداخته می‌شود. با زبانی ساده به‌واسطهٔ هنر سینما روایتی از دانش‌آموز روستایی نشان می‌دهد که با خاصیت‌های بصری و بیانی دورهٔ خودش تفاوت دارد و اتفاقاً همین تفاوت است که سینمای کیارستمی را به‌عنوان یک پدیده در جهان معرفی کرده است. پدیدهٔ «سینمای کیارستمی» گرافیک و نقاشی فریم‌های کمتر دیده‌شده است. طبیعی است که «شیرین» نیز به زبان منتقدان و تماشاگران تلخ بیاید و البته آن را نبینند، درحالی‌که «شیرین» در دقیقهٔ پایانی به‌نوعی از تجربه دست می‌یابد که در کمتر اثری می‌توان به آن رسید.
از صندلی‌ام نمی‌توانم بلند شوم. صدای مسخره کردن فیلم را می‌شنوم. تصاویر درهم‌وبرهمی در ذهنم می‌بینم. من بازیگر این لحظه هستم یا آن‌کسی بودم که یک اثر را مشاهده کرد. خوابی سراسر شاعرانه و بدیع، رؤیای نزدیک به واقعیت، تلخیِ امر واقعی و نادراماتیک شدنِ امرِ دراماتیک، کوششی در جهتِ تغییر با روبرو شدن با حقیقتِ میل، یک جلسهٔ روانکاوی عظیم و جدا شدن از واقعیت بیرون برای رسیدن به لحظه‌ای این‌چنین ناتجربه‌شدنی. از پلهٔ برقی که می‌روم پایین و به پیاده‌روی سینما آزادی می‌رسم تصاویر بازیگران «شیرین» در ذهنم می‌پیچد. تازه می‌فهمم که این تصاویر نیستند که واقعیت دارند بلکه این انسان است که حقیقت است و این سینما نیست که رؤیا می‌بافد بلکه این زندگی است که سراسر رؤیاست، رؤیایی که همیشه وجود دارد و خواهد داشت. به سکانس پایانی «زیر درختان زیتون»، فیلم‌درفیلمِ کیارستمی، داستان در داستان، به سکانس پایانی «طعم گیلاس» فکر می‌کنم که عوامل را نشان می‌دهد و به «شیرین»، همه‌اش نکته‌ای را در ذهنم زنده می‌کند؛ لحظه را غنیمت شمار و در این لحظه نفس بکش، سینما مهم‌تر از زندگی نیست، بلکه قرار است زیستن را سخت ساده کند. سینمای کیارستمی دربارهٔ زندگی نیست، بلکه دربارهٔ زیستن بدونِ زیستن است، زیستن بدون هیچ توقعی، در جاده‌های زیگزاگی دویدن و از همان جاده‌ها با رنوی فیلی بالا رفتن، پس از زلزله، فراتر از اثر پیش رفتن.

شماره 12 دوهفته نامه آیت ماندگار
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر:
شعرخوانی
کارتون
بدون شرح!

بدون شرح!

معمر اولچای
آخرین اخبار
پربازدیدترین ها