سرمقاله
ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

مهدی آیتی / نماینده مجلس ششم
یادداشت
اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

علی شاملو / روزنامه‌نگار
به خودمان باختیم!

به خودمان باختیم!

محمد فتحی‌زاد / روزنامه‌نگار
«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

مهدی آیتی / نماینده ادوار مجلس
گزارش
فايده باوری چيست؟

فايده باوری چيست؟

گروه فرهنگ و اندیشه
چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

امیرحسین امیرفیض / روزنامه‌نگار
همدستی ترامپ و کرونا!

همدستی ترامپ و کرونا!

جهانگیر مصلی / خبرنگار
کد خبر: ۲۵۶
تاریخ انتشار: ۲۲:۵۰ - ۰۲ آبان ۱۳۹۵ - 23 October 2016
نقدی بر مصدقی‎ها!
اصغر زارع کهنمویی / کارشناس ارشد تاریخ
مشروطه بزرگ‌ترین ناکامیِ سوزناکِ تاریخِ ما است. این ناکامی بزرگ، اگرچه محصول معادله‌ای چند مجهولی است و باید در ابعاد مختلفِ حقوق سیاسی، روانشناسی اجتماعی، جریان‌شناسی فکری و ریخت‌شناسی تاریخی به بازکاوی آن پرداخت اما بسملِ مرگِ مشروطه را نه نزاع بی‌پایانِ سیاستمدارانِ مشروطه‌خواه و نه ناکارآمدیِ حاصل از دوگانهِ ستیزه‌جویِ عامیون-اعتدالیون که استبداد رضاخانی و اندیشه پهلویسم سرود. آخرین دههٔ قرن سیزده شمسی، مدرسه بزرگی برای تمرین دموکراسی ایرانیان بود، آزمون بزرگی که از ۲۲ تیرماه ۱۲۸۸ با نجات تهران توسط ستارخان و مشروطه‌چی‌ها آغاز و تا سوم اسفند ۱۲۹۹ با کودتای رضاخان و پهلوی ست‌ها پایان یافت. چکمه‌های رضاخان و اندیشه شوونیستی پهلوی‌سازان نگذاشتند ایرانیان، در فرصتی فراخ به تمرینِ زمان‌برِ دمکراسی بپردازند. ده سال، زمان بسیار کمی برای «پذیرشِ دیگری» در متنِ سیاست است.
پس از فتح تهران، سنت پادشاهی هزاران ساله فروافتاد و فاتحان تهران که در دو جناح عامیون (دموکرات‌ها) و اعتدالیون (محافظه‌کاران) برابر هم جبهه‌گیری کرده بودند، پیش از آنکه در اندیشه آبادی مملکت، معیشت مردم، امنیت، آرامش و توسعه قانون باشند، در سودای رقابت برآمدند و از قحطی و ناامنی و گرانی و هرج‌ومرج غافل شدند. این‌یک وضعیت طبیعی بود. مگر در فرانسه چنین نبود؟ دموکراسی فرانسوی محصول ده‌ها سال، نزاع خونین فاتحان و دموکراسی‌خواهان بود. آنان آن‌قدر از دسته هم کشتند که سرانجام یاد گرفتند، وجود دیگری را بپذیرند. دموکراسی‌خواهان همدیگر را می‌زدند اما هرگز هیچ گروهی به صرافت بازگشت دیکتاتوری نیفتاد. دموکراسی، از جنس کن‌فیکون نیست. کاشتنش شاید راحت باشد اما برداشتنش، حوصله بسیار می‌طلبد. اگر همین دعواهای خانگی ادامه پیدا می‌کرد، بی‌شک دموکراسی نهادینه می‌شد اما به‌یک‌باره، جریانی، از اندیشه تا چکمه تا بن دندان، وابسته به خارج، آمد و زد زیر میز بازی دموکراتیک مردم ایران و دیکتاتوری را با بدترین روش ممکن یعنی کودتا، به سپهر سیاست ایرانی برگرداند. درواقع، مشروطه شکست نخورد، به قتل رسید.
شوونیست‌ها اگرچه سوار بر ماشین قزاق، بر سیمرغ مشروطه بسمل زدند و به‌پای انگلیسی‌ها قربانی‌اش کردند اما کبوتر آزادی، از تابوت مشروطه پرواز کرد و بر بام خانه ایرانیان نشست و اندیشه دموکراسی را عمیق‌تر از قبل بر جانِ مملکت نواخت. دموکراسی‌خواهانی چون مصدق ماندند تا خون مشروطه هدر نماند. مشروطه اگرچه عمر کوتاهی داشت اما در دل‌وجان سیاست ایرانی، آن‌قدر تنومند شده بود که پهلویسم نتواند مظاهر آن را از بین ببرد. نام و بطن و وجود مشروطه از بین رفت، نظام سلطنت با کمک فاشیست‌ها، قدرتمندتر، مستبدتر و ظالم‌تر از قبل احیا شد اما مظاهری چون مجلس حفظ شد چون تئوریسین‌های سلطنت، فکر می‌کردند، می‌توانند، مجلسی فرمایشی، خودی، گوش‌به‌فرمان و منقاد ایجاد کنند؛ و البته که در دوره‌های مختلف نشان دادند، توان مدیریتِ مجلس را دارند چنانچه نمایندگان مجلس، نه نمایندگان ملت که نمایندگان اعلیحضرت بودند.
 فاشیست‌ها برای تثبیت و توسعه استبداد، مقتدرانه تلاش می‌کردند اما در سوی دیگر، دموکراسی‌خواهان نیز برای اینکه بارقه‌های دموکراسی را حفظ کنند، مجاهدانه ایستادگی کردند. این‌چنین شد که شوونیست‌ها، به‌رغم حمایت دولت‌های خارجی، برخورداری از نرم‌افزار بسیار خشن و ضد انسانی پهلویسم و نیز بهره‌مندی از سخت‌افزار بی‌رحم و پرقدرتِ میلیتاریسم نتوانستند، گلوگاه دموکراسی را کور کنند و درنهایت، از دل این گلوگاه‌های بسیار تنگ، شخصیت‌هایی چون مصدق سر برآوردند که اگرچه در قامت آزادی‌خواهان بزرگی چون مشروطه نبودند اما تلاش‌های میهنی‌شان، برای دومین پادشاهِ متوهمِ پهلوی و اندیشه‌وران پهلویی است، بسیار گران آمد. او توانست در اوج خفقان پهلوی، مردم را با خود همراه سازد و روزهای باشکوه مشروطه را در خیابان‌های تهران، بازسازی کند.
مصدق و مصدقی‌ها بزرگ بودند اما دموکراسی‌خواهی آنان تمام‌قد نبود؛ همان‌طور که بازمانده‌های جبهه ملی در جریان‌های سیاسی بعد نشان دادند که به‌رغم ادعاها، درجه خلوص بالایی از دموکراسی را نداشتند. باوجود انتقادات جدی که می‌توان به منش، نگرش و روش مصدق و یارانش وارد کرد، همان‌طور که می‌توان درباره همه جریان‌ها و شخصیت‌ها چنین کرد، آن‌ها کار بزرگی کردند. کار بزرگ مصدق اما ملی کردن صنعت نفت نبود، کار بزرگ او تلاش موفق برای بازگرداندن مشروطه به کشور بود. البته پیش از او شخصیت‌های تاریخی بزرگی نیز به احیای مشروطه و پس زدنِ سلطنتِ فاشیست‌ها اقدام کرده بودند. تلاش برای احیای مشروطه همان چیزی است که در بازخوانی خدمات مصدق و دیگر رهبران دهه‌های بیست و سی مورد غفلت واقع‌شده است.
اگر آمریکا به قوانین بین‌المللی التزام می‌داشت، در امور داخلی کشور ایران دخالت نمی‌کرد و با ورود مستقیم اطلاعاتی، امنیتی و نظامی، عملیاتِ ضد ایرانی و ضد انسانی آژاکس را اجرا نمی‌کرد؛ به دلیل فعالیت‌های تحسین‌آمیز مصدق، مشروطه با تمام قوا به ایران بازمی‌گشت و سلطنت فاشیست‌ها تنها دوازده سال بعد از ظهور، به تاریخ می‌پیوست. ناکامی کودتای تیرماه ۱۳۳۰ و کامروایی مصدق، می‌رفت تا خون مشروطه با تمام توان بر رگ‌های سیاسی و فرهنگی کشور جاری شود، رویدادی که می‌توانست تاریخ ایران دگرگون کند و نسل‌های بعدی را سرشار از رفاه و آرامش کند.
تاریخ وادی «اگر» ها نیست. در این سرزمین، در اگر نتوان نشست اما می‌توان با بازخوانی رویدادها از قدرت‌گیری اندیشه‌های فاشیستی جلوگیری کرد یا لااقل بر بازگشت فاشیسم هشدار داد. رضاخان اگرچه بر چکمه استوار بود اما آنچه رضاخان را رضاخان کرد، تبلیغ و ترویج اندیشه واپس‌گرایِ توسعه آمرانه و میلیتاریسم سیاسی توسط مردان اتوکشیده‌ای بود که از مشکلات فضای سیاسی آخرین دهه قرن سیزده را که دهه دموکراسی‌آزمایی ایرانیان بی‌وجودِ پادشاهِ خودکامه بود، سوءاستفاده کردند و بنام امنیت و نان، دیکتاتوری را به‌جای دموکراسی چنان تبلیغ کردند که سلطنت میلیتاریته پهلوی با کمترین هزینه ممکن برای بیگانگان جایگزین مشروطه شد.
متأسفانه آنان که دیکتاتوری را جایگزین مشروطه کرده‌اند به‌جای اینکه بدنام‌ترین مردان تمام تاریخ ایران قلمداد شوند، اکنون توسط مجلاتِ روشنفکری زمانه ما، در قامت گاندی و ماندلا به‌مثابه منجیِ ایران، تبلیغ می‌شوند. تاریخ مصدق را باید بارها و بارها خواند تا یادمان بماند، هر دو دیکتاتور پهلوی با کودتای وابسته به خارج و با حمایت فاشیست‌های وطنی برجا ماندند که اگر آنان نبودند ما اکنون یک‌صد و ده سال پس از مشروطه همچنان در سودای پاسخ به ناکامی‌های مشروطه نبودیم. ظهور مصدق تلاش ارزنده‌ای برای بازگشت مشروطه بود که باوجود توفیق درخشان، قربانی تصمیمِ آیزنهاور شد. متهم ردیف اول قتل‌عام دموکراسی، نه محمدرضا، نه آیزنهاور و نه شعبان بی‌مخ که متفکران اتوکشیده‌ای هستند که در مجلات، کتاب‌ها، سخنرانی‌های رسمی و غیررسمی، پهلویسم را تئوریزه کردند.

شماره 17 دوهفته نامه آیت ماندگار
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر:
شعرخوانی
کارتون
بدون شرح!

بدون شرح!

معمر اولچای
آخرین اخبار
پربازدیدترین ها