سرمقاله
ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

مهدی آیتی / نماینده مجلس ششم
یادداشت
اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

علی شاملو / روزنامه‌نگار
به خودمان باختیم!

به خودمان باختیم!

محمد فتحی‌زاد / روزنامه‌نگار
«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

مهدی آیتی / نماینده ادوار مجلس
گزارش
فايده باوری چيست؟

فايده باوری چيست؟

گروه فرهنگ و اندیشه
چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

امیرحسین امیرفیض / روزنامه‌نگار
همدستی ترامپ و کرونا!

همدستی ترامپ و کرونا!

جهانگیر مصلی / خبرنگار
کد خبر: ۲۸۹
تاریخ انتشار: ۱۶:۳۹ - ۰۷ آبان ۱۳۹۵ - 28 October 2016
نگاهی به اشعار سیمین بهبهانی
علی حسینمردی / شاعر
هرچند باید احساسات را کنار گذاشت و به نوشتن مشغول شد اما درباره اشعار سیمین بانوی بهبهانی نمی‌شود که احساسات را در نوشتن دخالت نداد چراکه واژه واژه‌اش سراسر احساسات بود. عقیده من بر این است که به‌اشتباه نام سیمین بر ایشان نهاده شده است چراکه حقیقتاً ایشان زرین هستند و طلایی‌ترین دوران غزل پارسی ر به ارمغان آوردند. دو سال می‌شود که مروارید ادبی را ازدست‌داده‌ایم و این اندوه زخم بزرگی بر ادب معاصر دارد.
بدون شک منکر این نباید شد که سیمین بهبهانی عزیز و گرامی سهم و تأثیر عمده‌ای در برهوت شعر کلاسیک پارسی داشت و بی‌شک لقب نیمای غزل معاصر برازنده‌ترین لقبی ست که برای او گفته‌اند. شاعری که با هم سبک‌های خودش نیز به این معترف‌اند که پیشرفت غزل پارسی، بعد از دوران مشروطه مرهون شاعرانگی‌های اوست و به‌واقع چه اشعاری که خود بهبهانی سرود و چه آن‌هایی که به تقلید کم‌رنگ و پررنگ از او پرداخته‌اند دل‌نشین و خواندنی هستند اما چگونه چنین شده است که یک شاعر غزل‌سرا به‌نوعی انقلاب در دیدگاه خوانندگان اشعار کلاسیک دست‌زده است؟
شاید بتوان گفت که بزرگ غزل‌سرایان هم‌عصر با او اگر از وطن، مذهب و عشق می‌سرودند کاملاً مطلق و به معنای عام، سیاه سیاه یا سفید سفید سخن می‌راندند ولی در جهان پر از رنگ و لعاب بهبهانی هیچ‌چیز سیاه‌وسفید مطلق نیست، مگر سیاهی رنگ جوهرش بر برف کاغذی که مانند قلبش سپید بود و این الگویی تکامل‌یافته از غزل معاصر شد برای نسل بعد از او. اگر از وطن می‌سرود به احساس رجوع می‌کرد اگر اعتراض می‌کرد _برخلاف اشعار بعضی شعرای بزرگ_ از دوباره ساختن می‌گفت و اگر از عشق و ناکامی می‌سرود به امید و یاس هم می‌گفت.
نکته بعد که شعرهای بانو را خواندنی می‌کند این است که او کلامی جز حقیقت در آوردگاه عروض و قافیه نمی‌آورد و اینکه هیچ‌گاه اشعار او را نمی‌شود دربند اندیشه‌ای خاص دید شاید به‌نوعی بتوان گفت اشعار بهبهانی روایتی است منظوم و دقیق از بحرانی‌ترین ادوار تاریخ ایران این را شاید بتوان نشات گرفته از این دانست که زندگی ادبی این بزرگ بانوی شعر فارسی شاهد تلاطم متعدد فرهنگی و سیاسی بوده است و پیشینه خانوادگی ایشان نیز به دوران پرهیاهوی مشروطه می‌رسد اما یک مسئله نیز در این میان به چشم می‌خورد ایشان سرودن را با عطوفت شروع کردند و سپس با آشنایی با آنارشیست‌های شعر پارسی که پای به مراسم‌های شب‌شعر مادر او می‌نهادند و قصد بیدار کردن روح اشعار اجتماعی پس از مشروطه را داشتند به سرودن اشعار سیاسی اجتماعی روی آورد و اولین غزلش را در روزنامه نوبهار چنین می‌سراید:
ای توده گرسنه و نالان چه می‌کنی
ای ملت فقیر و پریشان چه می‌کنی
شکی نیست که در این غزل‌ها سر آغازی شد برای غزل‌هایی چون «دوباره می‌سازمت وطن» که می‌توان شاهکار زمانه خویش تلقی کرد که حتی مخالفان او چون «غزوه» نیز در فحوای کلام بر این معترف‌اند او زمانی «جای پا» را منتشر ساخت که اوضاع ایران در التهاب دهه ۲۰ می‌گذشت و از بحران قحطی و بحران‌های اجتماعی تا دیکتاتوری‌های گوناگون و وضع نابسامان سیاسی همه و همه دست‌به‌دست هم می‌داد تا شاعر نوگرایی چون بهبهانی چشم بر این وقایع نبندد و شروع به سرودن چهارباره هایی با این مضامین بکند و شعر را آیینه انعکاس دردها بداند.
اما این شعرها با رستاخیز عجیبی ادامه پیدا می‌کند تا اینکه به پس از انقلاب می‌رسد و دقیقاً آینه تمام نمای تاریخ انقلاب_ از وقوع انقلاب و جنگ گرفته تا دوران ساختن و آبادگری_ می‌شود که حتی خود سیمین بانو نیز می‌گوید «تاریخ پس از انقلاب را از روی شعرهایم می‌توان نوشت».
نکته‌ای که شاید بتوان از دلایل خواندنی شدن اشعار بانو بهبهانی دانست این است که به‌خودی‌خود آهنگین و شیواست و به همین دلیل نیز از عاشقانه‌هایی چون چرا رفتی تا ملی‌گرایی چون دوباره می‌سازمت با موسیقی وقتی پیوند می‌خورد شاهکاری ماندگار خلق می‌شود شاهکاری که شاید قبل از آن در اشعار ابتهاج مشاهده می‌شد.
این شاید تأثیر پذیرفته از عواطف و احساساتی باشد که در ایشان سرشار بود؛ و تا زمانی که غزل در نهر ذوق او جریان داشت، احساس و عشق نیز در اشعار او خودنمایی می‌کرد و این مهم تا واپسین دم حیات ایشان ادامه داشت او ترانه‌سرا نبود اما اشعارش به‌واقع محکم‌تر از ترانه با موسیقی چفت‌وبست می‌شدند تا جایی که اگر واکنش اشخاص درون کلیپ «چرا رفتی» با صدای همایون شجریان را حقیقی بپنداریم همه و همه مدیون شعری ست که صدای همایون را به سوزوگداز می‌اندازد و آن شعر نیز بیان روحیه‌ای فراق آلود از یک زن عاشق است.
او هرچه بگوید از نوستالژی‌های کودکانه گرفته تا عاشقانه‌های تلخ و شیرین، از باورهای عامیانه و انتزاعی تا شعرهای وطن پرستانه، همه و همه با آهنگی خاص برگرفته از وزنی خاص همراه می‌شود که در مغز مخاطب تصاویر رؤیایی تلخ و شیرینی می‌سازد.
گاه با یک خاطره چون [گرم و چابک دویدی تا به کوهی رسیدی/آب‌ونانت ندادند آن دو خاتون که دیدی] که مخاطب درک می‌کند که این شعر بر اساس نوستالژی بازی‌های کودکی سروده شده است و درحالی‌که غرق در رویای کودکی خویش است می‌شنود که حرف تازه‌ای درراه است
و یا گاه با باوری عامیانه چون [نوش چاشت گاهی را خیره می‌زنم فالی / لخته‌لخته خون پیداست برکنار فنجان خشک] که خواننده می‌تواند غرق در اوهام انتزاعی شعر شود و به یک تصویر مبهم ولی شاعرانه برسد
و گاه هم یک دل‌گرفتگی دوستانه چون [...دلم گرفته‌ای دوست هوای گریه با من] که می‌توان تصویر دوستانه‌ای برای بزمی غمگنانه دید و درک کرد حالی که درون شعر دارد.
همه و همه به اینکه در شعر نیمای غزل خاصیتی چون تصویرسازی نهفته است صحه می‌گذارد شاید این خاصیت و این تصویرسازی را بتوان از یک سرچشمه جستجو کرد و آن‌هم اینکه سیمین بانو حقیقتاً زنانه می‌سرود اما به جنسیت قائل نبود شاید این دلیلی باشد بر درنوردیدن مرزهایی که خود نیز به آن معتقد نبود و برایش ارمغانی چون نوبل در فرهنگ ادبیات (۱۹۹۷ و ۲۰۰۶) را به همراه داشت او به همین دلیل بر باور به کرامت انسانی پایبند بود و به همین خاطر بود که اشعارش همچون یگانه ستاره‌های ادب پارسی مرز نشناخت و به گوش جهانیان بانگ عواطف و حق‌طلبی‌اش رسید.
خلاصه اینکه دو سال از سفر کردن این سیمین زرین ادبیات پارس می‌گذرد و به‌واقع جای او را هیچ‌کس پر نخواهد کرد شاید این گفته شاملو بر سوگمیم امید نوشت گویای این قضیه باشد که «شاعران هرگز نمی‌میرند» و چه زیباست که باور کنیم سیمین بانو هنوز زنده است و در درون شعرهایش جاری. ایشان تا اشعارش به گوش‌های نسل‌ها و نسل‌ها می‌رسند چون مولانا که بزرگ استاد عارفانه‌ها بود و یا وحشی بافقی که خداوندگار عاشقانه‌ها بود زنده است و خواهد ماند.

شماره 18 دوهفته نامه آیت ماندگار
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر:
شعرخوانی
کارتون
بدون شرح!

بدون شرح!

معمر اولچای
آخرین اخبار
پربازدیدترین ها