سرمقاله
ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

مهدی آیتی / نماینده مجلس ششم
یادداشت
اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

علی شاملو / روزنامه‌نگار
به خودمان باختیم!

به خودمان باختیم!

محمد فتحی‌زاد / روزنامه‌نگار
«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

مهدی آیتی / نماینده ادوار مجلس
گزارش
فايده باوری چيست؟

فايده باوری چيست؟

گروه فرهنگ و اندیشه
چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

امیرحسین امیرفیض / روزنامه‌نگار
همدستی ترامپ و کرونا!

همدستی ترامپ و کرونا!

جهانگیر مصلی / خبرنگار
کد خبر: ۴۷۶
تاریخ انتشار: ۱۹:۳۱ - ۱۲ اسفند ۱۳۹۵ - 02 March 2017
پیرامون افت و خیز تئاتر سیاسی - اجتماعی
علیرضا اجلی / کارگردان و نویسنده تئاتر
آنچه در اینجا خطر می‌نامیم، در پیوند با بحران و اضطرارِ رفعِ بحران و انتقاد و فضای انتقادی قرار دارد و اضطرار رفع خطر با ابتذال و کج‌فهمی وضعیت یکسره یکی است. بحران‌های جعلی، تبلیغات جعلی و جعل واقعیت به نفع سرمایه، این‌ها خطر و بحرانی است که به‌طور نامحسوسی در رویارویی با مسئلهٔ اجتماعی و سیاسی در هنر، کنشگر با آن روبروست.
بر هیچ‌کس پوشیده نیست که بستر فرهنگی و هنری، پُر شده از دلال‌بازی، دروغ و دورویی و اگر این پیش‌فرض را قبول کنیم به بحثی سراسر مهم می‌رسیم، نجابتِ زمان که آرام و آهسته پیش می‌رود، وقاحت تاریخ که تنها در دسترس گفتمان رسمی است و از همه مهم‌تر نجاستِ بازار که هر امری را به ضد خودش بدل می‌کند. انباشت سرمایه هر بدیلی را دعوت به رام‌شدن، هر کنشی را دعوت به ضد-کنش و هر بحرانی را فرو می‌کاهد به امری در منطق بازار و این منطق و امر خارق‌العاده و بی‌همتا، تبلیغاتی توخالی برای فرو کاستن خطر به ضد-خطر است، بحران قبل از این‌که فهم شود ناپدید و کم‌رنگ می‌شود. اثر پیش از آن‌که شکل بگیرد به ضد-اثر تبدیل می‌شود، هر مفهومی پیش از منعقد شدن به منع تفکر منجر می‌شود.
هدف از این نوشتار، نه ذکر خطر، یا پیشنهاد راهی برای رفع آن است، بلکه ترسیم انداموارهٔ هنر معاصر ایران، تئاتر، سینما و ادبیات در پیوند با وضعیت است که آن را رام و آرام و بی‌خطر و البته خالی از هرگونه بافتار و ساختار و محتوایی می‌یابم. منظور نگارنده از «وضعیت»، فضایی است که رابطهٔ کنشگران با کنش در آن تعریف می‌شود و خود کلمهٔ «کنش»، نه به معنای عام آن و نه به معنای خاص در رشته‌ای، بلکه کنش به‌مثابهٔ عملکردی همه‌جانبه است در پیشبرد یک هدف عمومی که از گفتمان رسمی فاصله می‌گیرد و شکافی در آن ایجاد می‌کند. کنشگران یا به عبارتی کارگردانان و نویسندگان تئاتر (هنر) بیش از هر چیز خطر را حس می‌کنند و اتفاقاً در جهت رفع خطر به سویی حرکت می‌کنند، جشنواره راه می‌اندازند، سالن تأسیس می‌کنند، یا متن‌هایی در وضعیت و خارج وضعیت می‌نویسند تا به تجربهٔ محض تئاتر اجتماعی و سیاسی برسند، اما مشاهده می‌کنیم که این عمل راه به‌جایی نمی‌برد و نبرده، تئاتر یا آن‌چنان به سمت سنت رفته که حاصل آن تئاتر آیینی و سنتی شده که زیاده‌روی فرمی و محتوایی در سنتی بودن را چراغ راه قرار داده، یا آن‌قدر مدرن شده که نه‌تنها فهم بومی، بلکه فهم فرهیخته و فهم نخبه را نیز ازدست‌داده است. آثاری هم در تلفیق این دو جریان وجود داشته است که آن‌هم اثری ندارد؛ اما هیچ‌گاه به این سه توجهی نشده است: وضعیت، کنش و تأثیر.
سینما و تئاتر امروز تحت تسلط سرمایهٔ دولتی و حکومتی، یا خصوصی و شخصی است. این هیولای رام کنندهٔ فرو کاهنده، مدیوم را برای پایدار ماندن به هر محتوایی تقلیل می‌دهد. مخاطب تا حد کار، کار تا حد مخاطب و وضعیت تا حد ضد-وضعیت. خطر در اینجاست که بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. هر اثری قرار است وضعیت را آن‌چنان توسعه دهد که شاکلهٔ فکری فرد قبل از اجرا، در طول اجرا و بعد از اجرا به‌هم‌ریخته شود و فرد را به جامعه‌ای پرتاب کند که بعد از دیدن تئاتر، بعد از دیدن فیلم، آرزو داشته باشد که مدتی در تاریکی به سر ببرد، هیچ فرقی نمی‌کند که تئاتری تلخ یا شاد دیده، زمانی برای فکر کردن، زمانی برای رسیدگی به خود، زمانی برای دیدن خود وضعیت، شکل گرفتن کنش و متأثر شدن را می‌خواهد تا از آن به شور آرتیستیک دست یابد.
با روند رو به رشد شهوت لیبرالیسم و نئولیبرالیسم بومی به‌عنوان تنها راه نجات، باید حدس می‌زدیم که به‌زودی همه‌چیز در دسترس قرار می‌گیرد و در جامعه‌ای که نگاه آلترناتیوش را لیبرال‌ها راهبری می‌کنند، تنوع، فراوانی و البته فرو کاستن هر عملی نیز می‌شود یک حرکت آزادی‌خواهانه، سیاسی‌ترین اثر، اثری است که سیاست‌زدایی کند و اساتید دانشگاهی هنر، مدیران تئاتر و سرمایه‌گذاران فرهنگی و هنری، سردمداران نگاه ملاحظه‌کار و محافظه‌کار می‌شوند. بازار که منطقی رام‌شدنی و ملاحظه‌کارانه دارد دیگر تماشاگر را متأثر نمی‌کند و آثار بیشتر به سمت شگفت‌زدگی و هیجان‌زدگی تکنیکی پیش می‌رود تا مشاهدهٔ وضعیت اقلیت به‌واسطهٔ گفتمان رسمی، درواقع انقلابی‌ترین اثر، باز تابانندهٔ نوعی گفتمان جدید در دل گفتمان رسمی است و وضعیت اقلیت، نه‌تنها صدایی ندارد و رسانه‌ای در دست ندارد بلکه تحت تسلط منطق بازار ناپدید می‌شود. این دربارهٔ ادبیات شاید تا حدی صدق نکند، چون چرخش سرمایه‌ای وجود ندارد، اگر هم هست، جوجو مویزهای خارجی و داخلی آن چرخش را به وجود می‌آورند. مسئلهٔ دیگری که رخ می‌دهد پاس‌کاری تئاتر و سینما است که سربه‌زیر و آرام و رام، راه خودشان را می‌روند و در اتحادی سراسر نامقدس و ناخوشایند، از یکدیگر نیرو می‌گیرند، به یکدیگر مخاطب می‌دهند و از یکدیگر نمرهٔ قبولی و دراین‌بین دلالانی که هر زمان از جایی به‌جایی کوچ می‌کنند، صاحبان کاری که کاری به خود اثر ندارند و تنها به انباشت سرمایه، سود بالا و ساخت تئاترهای/فیلم‌های بسازبفروشی فکر می‌کنند. سِمت‌های نوظهور، به تنوع، فراوانی، در دسترس قرار گرفتن و خالی از محتوا شدن و شکل‌ها و فرم‌های مبتذل، مشروعیت می‌بخشد. ارتباط رسانه (تلویزیون و تبلیغات)، سینما و تئاتر درجایی بازنمودش را می‌توان دید که دیگر تئاتر، خصلت تئاتری ندارد و سینما خصلت سینمایی، در مورد دوم شاید بتوان از روی آن گذشت، اما تئاتر تنها مدیومی است که به‌کلی دراین‌بین بازیچهٔ تبلیغات و تلویزیون و سینما و بازی‌های رسانه‌ای می‌شود و از دست رفتن رابطهٔ تئاتر با وضعیت و نشان دادن آنچه سیرک است، تنها اثر را ازلحاظ مالی غنی می‌کند و این‌همه نوع مدرن ابتذال است.
هیولای رام کنندهٔ ساده (سرمایه)، یک صفحهٔ لمسی و چند اپلیکیشن، این‌ها جعلی را که اساتید هنری، همان دبیران و داوران جشنواره‌های جعلی، مدیران تئاتری و بررس‌های ملاحظه‌کار و سرمایهٔ نجس در آن نقش دارند، به شبه‌اصل تبدیل می‌کنند و با منطق بازار که فوریت و اضطرار، از عناصر آن است، به خورد مصرف‌کننده می‌دهند تا با کلکسیون بازیگر مشهور، شکوه شبه‌اصل، ناتئاتریت تئوریکِ بد فهمیده ‌شده، اکثریتی خاموش را به مخاطب تئاتر و سینما سرازیر کنند. مسئله دیگر این نیست که از اثر چه درکی به‌دست‌آمده یا مسئله بر سر چیست، بلکه پر شدن صندلی‌ها و خرید بلیت تنها خواست هنرمند و تهیه‌کننده است.
از سویی هرگونه مخالفتی با اکثریت قاطع از جانب اقلیت منتقد، به نفع اکثریت کوچک‌تر تمام می‌شود. تا زمانی که اقلیت مخفی در وضعیت دشوار فرهنگی این تک‌صدایی و یکه‌تازی را عیان نکند، ماجرا ادامه دارد، ساخت هر اثری از هر اثری خالی می‌شود، هر اثری وضعیت را به‌سوی بی‌ کنشی می‌برد و تأثیر تنها وقتی مهم جلوه می‌کند که حضور مالی تماشاگر باشد؛ اما چه شد؟ ماجرا روشن است، در تصمیمی ملاحظه‌کارانه و به‌زعم مدیران و شبه‌اساتید فوری و اضطراری، دولت خودش را از شر موجودی اضافی به نام تئاتر راحت کرد و آن را به بالین دلالان و کار نابلدان سپرد. خطر؛ هرکسی می‌تواند هر عملی انجام دهد، ورود به مرحله‌ای از تاریخ تئاتر و سینمای دوران که نقابی مصلحت‌اندیش دارد و حقیقتی کج‌اندیش، نقابی دگرگون‌کننده دارد و حقیقتی تثبیت‌کننده.
دور باطلی در جریان است، از سالن‌های خصوصی، سالنی در اختیار کارگردانی قرار می‌دهند، کارگردان متنی را انتخاب می‌کند، بازیگران پول‌ساز در اثر نقش می‌آفرینند، تهیه‌کننده با میل بازگشت سرمایه پا به متن می‌گذارد، صفحه‌های مجازی را پر می‌کند، اضطرار تبلیغاتی را به میان می‌آورد و مهمان‌هایی را تعیین می‌کند تا از اثر حمایت کنند. همه‌چیز برای فروش بالای اثر آماده است. مخاطب باانگیزهٔ مهمان ویژهٔ روزهای اجرا، انگیزهٔ دیدن فلان بازیگر مشهور تلویزیونی و سینمایی و البته اسم سخت و ناخواندنی نویسندهٔ خارجی پا به سایت‌های فروش بلیت می‌گذارد و بلیت می‌خرد. همه همدیگر را در زیر سایهٔ اسم تئاتر یا سینما درک می‌کنند و ملاحظه. دیگر اثر در حاشیه‌ای‌ترین جای ایستاده، بیلبوردها، تبلیغات ممنوع، محتوای ممنوع، هنرمند محافظه‌کار، چهره‌های تبلیغاتی و شکوه نمادینِ دلال‌مآبانه واقعیتی را می‌سازند که دور باطل را کامل می‌کند. پرفروش‌ترین، محبوب‌ترین، ممنوع‌ترین، پر جایزه ‌ترین، پرمحتواترین، بهترین، فستیوال «ترین‌های» اثر و کارگردان و نویسندهٔ ترین و مخاطب راضی از این کلکسیون و درنهایت در زیر این شلوغی رسانه‌ای و جشن بی‌همتای ستاره‌ها، اثری از اثر نیست. اثر به ضد خودش تبدیل‌شده، یک نا-اثر بی ‌کنش و بی‌محتوا به اثر «ترین» تبدیل می‌شود و در این چرخه کیست که اظهار نارضایتی کند، اثر از ابتدای اجرا و اکران تا آخرین قطرهٔ توانش پول می‌سازد و اعتبار و حاشیه. هر چه نگاه می‌کنید چیزی نمی‌بینید، هر چه به دنبال فرم هستید، فرمی نمی‌بینید، هر چه محتواست، بی‌محتواست و هر چه پدید می‌آید توأمان جعل می‌کند و این تنها کاری است که می‌تواند پول‌ساز باشد، جدایی از وضعیت، جدایی از کنش و جدایی از تأثیر و رسیدن به‌نوعی شگفتی جعلی.
پس آنچه نمی‌بینیم نامش چیست؟ آنچه ما را راضی و خشنود می‌کند و راضی از سالن سینما و تئاتر بیرون می‌آورد چیست؟ بخار شبح آلود بازار، بافتار پیچیدهٔ شومن‌ها که در ساخت شکوه تبحر دارند. شومن می‌تواند وضعیت وحشتناک و خشونت‌بار اجتماعی و سیاسی را به شکوه راضی‌کنندهٔ مضحکی تبدیل کند که هرگونه شبهه‌ای را دربارهٔ هر امری خنثی سازد، کاری که رسانه می‌کند، کاری که سرمایه، کاری که پاساژهای عظیم، کاری که هایپر مارکت‌ها می‌کنند. ساختمانی غول‌آسا و پراکنده و هول‌آور با چهره‌ای آرام‌کننده که هر کاری می‌کند تا راضی بمانید. درست در همین وضعیت است که این ساختمان‌های غول‌آسا تعداد طبقات پارکینگشان از تعداد طبقات پاساژ و مراکز تفریحی و سینماهایش بیشتر هستند. مهم همان آرام شدن در حین پارک کردن است و رضایت از این امر که به امنیتی دست‌یافته‌اید. مهم اتفاقی که در متن پاساژ و سینما می‌افتد نیست، بلکه هم‌خوانی و همسانی اثر در داخل سینما و خارج سینما، داخل سالن تئاتر و خارج سالن تئاتر است که رضایت را می‌سازد. معماری استثمار کننده، اثر مسحورکننده و درنهایت معنای راضی‌کننده که توگویی بنا بر کلیشه‌های رایج این رمانس ناحقیقی طوری ساخته‌شده که «خطر» از یاد برود، رام بشود و هشدار، به خنده‌ای و عمل به بی‌عملی تغییر کند. چه‌بسا همه‌چیز آماده است تا خطر و بحران را از یاد ببرید و بی‌هیچ مشکلی از سالن خارج شوید و به تعریف شگفتی‌ها، پس از اجرا دست بزنید و تنها مشکل این باشد که نمی‌دانید ماشین خود را در کدام طبقه پارک کرده‌اید!

شماره 27 دوهفته نامه آیت ماندگار
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر:
شعرخوانی
کارتون
بدون شرح!

بدون شرح!

معمر اولچای
آخرین اخبار
پربازدیدترین ها