سرمقاله
ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

مهدی آیتی / نماینده مجلس ششم
یادداشت
اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

علی شاملو / روزنامه‌نگار
به خودمان باختیم!

به خودمان باختیم!

محمد فتحی‌زاد / روزنامه‌نگار
«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

مهدی آیتی / نماینده ادوار مجلس
گزارش
فايده باوری چيست؟

فايده باوری چيست؟

گروه فرهنگ و اندیشه
چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

امیرحسین امیرفیض / روزنامه‌نگار
همدستی ترامپ و کرونا!

همدستی ترامپ و کرونا!

جهانگیر مصلی / خبرنگار
کد خبر: ۵۵۵
تاریخ انتشار: ۱۸:۵۲ - ۰۵ خرداد ۱۳۹۶ - 26 May 2017
لیلا موسوی / فعال فرهنگی
دوباره یک حرف تکراری: هر کس مشغول به کاری است، حتی آنکه بیکار است. کسانی قادر هستند با کنار هم گذاشتن تخصص های مختلفی که دارند چیزهای نو ابداع کنند و تا کنون تاثیرات بی پایانی در زندگی تک تک افراد روی کره خاکی گذاشته اند. ممکن است کسانی باشند که بخواهند مثال کاملا روشنی از تلفیق دو تخصص با هم را بخوانند. در این مقاله به یکی از تجارب خود در این زمینه اشاره می کنم. مادر من، فیروزه گل محمدی، نقاش و تصویرگر و از هنرمندان به نام ایران است. من از کودکی با رنگ و قلم مو بزرگ شدم و رشته ی دانشگاهی ام ارتباط تصویری بود. از سوی دیگر علاقه ی زیادی که به رشته ی روانشناسی داشتم باعث شد تا به شکل سرسختانه ای خودم را در کتاب های تخصصی روانشناسی غرق کنم. تحصیل در رشته ی هنر و دست و پنجه نرم کردن با رشته ی روانشناسی من را به رشته ای نو و جدید در دنیا سوق داد به نام هنردرمانی. رشته ای تلفیقی و تخصصی که در بسیاری از دانشگاه های دنیا به عنوان یک رشته ی مستقل با زیرشاخه های فراوان تدریس می شود ولی متاسفانه همچین رشته ای در ایران وجود ندارد. پس مجبور شدم دست به دامان چند کتاب که از تعداد انگشت های دست کمتر بود، بشوم.
پایان نامه ی خود را در همین رشته و با نام "نقاشی درمانی با کودکان دروازه غار”انتخاب کردم. با وجود مخالفت های استاد راهنما، کوتاه نیامدم و همراه دو فیلمبردار، چند بوم و رنگ و قلمو راهی دروازه غار شدم. در یکی از جلسات نقاشی درمانی با دختری هفت ساله به نام مروارید، عجیب ترین اتفاق در تلفیق دو تخصص برای من رخ داد. مروارید پدر و مادری معتاد داشت، هیچ وقت نفهمیدم بار آخری که حمام رفته بود چه زمانی بود و روز ها با مترو همراه خواهر دو سال بزرگتر از خودش به شمال شهر می رفت و در خیابان گدایی می کرد. بوم و رنگ و قلم مو را در اختیارش گذاشتم و به او گفتم: "چیزی که در خیابان و بیرون از خانه باعث ترس و ناراحتی ات می شود را نقاشی کن.” او بدون هیچ گونه سوالی و با بی توجهی کامل به دوربین ها و کسانی که در اتاق بودند قلم مو را برداشت و مشغول کار شد. مدام چیزی را زیر لب زمزمه می کرد ولی من متوجه گفته هایش نمی شدم. بخشی از بوم را کاملا با رنگ قرمز پوشاند و ناگهان مکث کرد، دست از کار کشید، بعد از چند ثانیه قلم مو را غرق رنگ سیاه کرد و به صورت کاملا عصبی قلم مو را روی بوم حرکت می داد. همه ی رنگ های قرمز و تصویر هایی که کشیده بود را زیر رنگ سیاه قایم کرد و قلم مو را به کناری انداخت و گفت: تمام شد. سکوت. کنارش نشستم.
نوبت من بود که این نقاشی را تحلیل کنم. از او پرسیدم که آیا تا به حال خون دیده؟ جواب مثبت بود. پرسیدم کجا؟ گفت راه آهن. گفتم چطور خون دیدی؟ گفت”یک خانم یک آقایی را با چاقو کشت و فرار کرد، پلیس ها آمدند ولی نتوانستند آن خانم را پیدا کنند. موثرترین شاخه ی هنردرمانی، موسیقی درمانی و بعد از آن نقاشی درمانی است. به امید اضافه شدن این رشته ی مهم به رشته های دانشگاهی ایران.

شماره 30 دوهفته نامه آیت ماندگار
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر:
شعرخوانی
کارتون
بدون شرح!

بدون شرح!

معمر اولچای
آخرین اخبار
پربازدیدترین ها