سرمقاله
ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

ایران ۱۴۰۰، کمی تا قسمتی ابری!

مهدی آیتی / نماینده مجلس ششم
یادداشت
اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

علی شاملو / روزنامه‌نگار
به خودمان باختیم!

به خودمان باختیم!

محمد فتحی‌زاد / روزنامه‌نگار
«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

مهدی آیتی / نماینده ادوار مجلس
گزارش
فايده باوری چيست؟

فايده باوری چيست؟

گروه فرهنگ و اندیشه
چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

امیرحسین امیرفیض / روزنامه‌نگار
همدستی ترامپ و کرونا!

همدستی ترامپ و کرونا!

جهانگیر مصلی / خبرنگار
کد خبر: ۲۶۹
تاریخ انتشار: ۲۳:۳۳ - ۰۴ آبان ۱۳۹۵ - 25 October 2016
خدمت فرهنگی یا فرهنگ خادم
فرید دهدزی / منتقد فرهنگی
در دوره پهلوی دوم، به‌ویژه از نیمه دوم این دوره، فرهنگ یکی از ارکان تثبیت قدرت سیاسی را بازی می‌کند. ضمن این‌که فرهنگ به‌عنوان یک «نهاد» (Organizatin) نه زیرمجموعه دولت که زیرمجموعه مستقیم شخص اول و دوم کشور قرار می‌گیرد. در این دوره با یک‌نهاد روبرو نیستیم، بلکه با چندین نهاد فرهنگی روبرو هستیم که برخی مواقع هرکدام دارای نقش و کارکرد خاصی در بدنه نهاد حاکمیت دارند و در مواقعی سیاست حاکم اقتضاء می‌کند که نوعی همپوشانی و همبستگی برای نهادینه کردن یک گفتمان را داشته باشند.
درواقع جشن هنر شیراز دو الگو و پیامد را دربرداشت؛ یا موسیقی سنتی که تنها به تک‌نوازی ردیفی، سازوآواز تنها (آن‌هم نوازنده و خواننده‌ای که مدیریت رادیو بخش‌نامه می‌کرد) منتهی می‌شد یا موسیقی بازاری به نام موسیقی مدرن و پاپ اصیل توسط چند برنامه تلویزیونی عرضه می‌شد که گریزی از این دو الگو نبود.
درواقع نظام‌های استبدادی به فرهنگ و نهادهای فرهنگی نه به‌عنوان فرهنگی در خدمت اعتلای فکر و فرهنگ بشری که ابزاری در جهت تحقق اهداف سیاسی خود بهره می‌گیرند. از سویی دیگر در این نظام، دیدگاهی به‌عنوان کثرت‌گرایی فرهنگی وجود ندارد. الگو مشخصی وجود دارد که در سطح باقی می‌ماند. از سویی چون امکان فعالیت را برای نهادهای فرهنگی خصوصی مهیا نمی‌دارند، امکان استقلال فرهنگی و هنری در این مداربسته ممکن نیست.
جشن هنر شیراز یکی از نقاط عطفی بود که البته نه موجب تحول عمیق فرهنگ و هنر ایران‌زمین، بلکه جشنواره‌ای بود که نهاد فرهنگ و هنر را در خدمت سیاست‌های ایدئولوژیک، باستان‌گرایانه، ضدیت بافرهنگ بومی و ... قرار داد؛ بنابراین جشن هنر شیراز خواسته یا ناخواسته، فرآیند (تا حدی) درستی که نهادهای فرهنگی و هنری در نیمه نخست پهلوی دوم اعمال کردند، رفته‌رفته سیر نزولی به خود گرفت. مجالی برای بررسی ابعاد این سیر نزولی نیست، تنها یک نمونه مهم در موسیقی رادیو در دهه پنجاه به مدیریت هوشنگ ابتهاج اشاره می‌شود که «برنامه گل‌های تازه» نمونه بارز آن بود. سیر کیفی و کمی این برنامه از ابتدا تا پایان، بیان‌گر بسیاری از حقایق است.

یک:
این‌گونه بررسی‌های تاریخی برای تضعیف دوره خاصی از تاریخ نیست؛ زیرا نه از تاک‌نشان است و نـه از تاک‌نشان! هدف درس گرفتن از تاریخ و ارائه الگوهای درست است. ضمن این‌که بنای آن نداریم که دوره‌های تاریخی سراسر سیاه‌وسفید بنگریم.
تا اینجا دو نکته مهم را بیان شد؛ مورد نخست این بود که نظام استبدادی، فرهنگ را در خدمت ایدئولوژی خود درمی‌آورد، فرهنگ و هنر نه برای اعتلای فکر و فرهنگ بشری که آن را برای تحقق مطامع سیاسی خود بکار می‌گیرد. دوم این‌که جشن هنر شیراز از دوره واپسین پهلوی دوم، یکی از نمادهای به خدمت گرفتن فرهنگ و هنر در تثبیت نظام قدرت سیاسی مستبدانه بوده است.
اما چنین نیست که در بررسی‌های تاریخی همه نهادهای فرهنگی و هنری را دارای کارکرد (Function) ندانیم. چند نهاد عریض و طویل دولتی بودند که یا در این مداربسته جایی نداشتند و تا حدی توانستند روی یک مدار درست و منطقی حرکت کنند (چراکه ساختار برخی نهادها، باقدرت سیاسی‌کاری نداشت) گرچه مانند تمامی نهادها باید در جشن‌های به‌ظاهر ملی مانند ۲۸ مرداد، شش بهمن (انقلاب پوشالی شاه و میهن)، جشن‌های سالیانه چهار و نهم آبان و ... برنامه‌های ویژه داشته باشند؛ اما در کلیت چندان در مناسباتی سیاسی جایگاهی نداشتند. این امکان برای آنان فرصتی بود که به فعالیت خود ادامه بدهند. بسیاری از این نهادها بسیار مؤثر بودند. این نهادها کم هم نبودند. به‌عنوان نمونه «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی»، ضمن این‌که یک‌نهاد مستقل بود در مداربسته حاکمیت قرار نمی‌گرفت؛ در تربیت و ترویج افراد مؤثر در حوزه‌های مختلف بسیار کوشا بود. در کنار این نهاد، مثلاً «انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه ایران» بود که بعدها به انجمن حکمت و فلسفه ایران تغییر نام داد، از استقلال ذاتی برخوردار نبودند و در راستای اهداف حاکمیت قرار گرفتند.
بنابراین نباید یک فرضیه برای تمامی نهادهای فرهنگی، هنری و حتی آموزشی در نظر گرفت و آن را به‌تمامی آن‌ها تسری داد. بلکه هویت برخی از این نهادها در سیطره سیاست حاکمیت قرار نمی‌گرفتند و یا به‌طورکلی از خود مقاومت نشان می‌دادند؛ اما شق سومی هم بود؛ به‌طور مشخص سه وزارتخانه فرهنگ و هنر و آموزش‌وپرورش تا حد کمتری وزارت علوم در موازنه قدرت همواره در فراز و نشیب بودند. گرچه وزارت فرهنگ و هنر در همان جشن هنر شیراز نقش اساسی داشت، اما به‌طورکلی هضم مداربسته قدرت سیاسی نشد. یا وزارت علوم گرچه به‌واسطه نفوذ جریان‌های مختلف همواره مستعد فضای امنیتی بود، اما در یک مدار علمی و آموزشی منطقی درستی قرارگرفته بود؛ که انتقال آن‌ها از مداربسته به «جامعه‌ای باز»، این دست نهادها کار آرایی بیشتری دربرداشتند.

دو:
«کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» در سال ۱۳۴۴ جهت تولید آثار فرهنگی برای کودکان و نوجوانان، ترویج آثار فرهنگی برای سطوح مختلف کودک و نوجوان، توزیع محصولات فرهنگی برای طبقات مختلف اجتماعی، برپایی نهادهایی برای دسترسی و استفاده از امکانات کانون، بنیاد نهاد شد. در زمانه خود و حتی تا دو – سه دهه بعد این کانون، دارای مجهزترین امکانات برای نشر، توزیع و عرضه محصولات بود. ضمن این‌که انتخاب آثار و محصولات در کانون توسط کارگروه‌های به‌طور کاملاً کارشناسی صورت می‌گرفت. نهادی بود که به‌واسطه ساخت آن در حریم امن‌تری جهت دست‌آویزی نهاد قدرت قرار داشت. گرچه در اندک مواردی دست‌آویز برخی نهادهای قدرت قرار گرفتند. حتی مدیر کانون به‌واسطه نزدیکی با نایب‌السلطنه، خود نقشی در جشن هنر شیراز داشت؛ اما استقلال کانون نسبت به برخی از نهادها به‌مراتب بیشتر بود.
از سویی نسلی در عرصه فرهنگ و هنر پدید آمده بود که فارغ از سیاست درصدد ارائه گفتمانی در قلمروهای مختلف بود. این نسل به‌خوبی زبان نسل خویش را دریافته بود، انتظارات و ضروریات نسل جدید را شناخته بود، به تاریخ فرهنگ و هنر خویش آگاه بود و از سویی تأثیر جهان مدرن را به نیکی دریافته بود. این نسل فارغ از هیاهوی سیاسی درصدد پی افکندن گفتمانی جدید متناسب بافرهنگ بومی بود. محدوده سنی این نسل اندکی پیش از شهریور بیست و سالی و ماهی پس‌ازاین رویداد است؛ بنابراین نه‌چندان از سیاهی کودتای ننگین ۲۸ مرداد می‌گفتند (چون ندیده بودند) و نه استبداد پهلوی را سرکوبگر و خفقان‌آور می‌دانست که گریزی از آن نیست. این نسل با این‌که دارای خودآگاهی اجتماعی و سیاسی بود، نقطه عزمت خود را در قلمروهای دیگر و البته تأثیرگذار قرار داد. آنان مانند روشنفکران دوره روشنگری اروپا، وجه همت خویش را تأثیرگذاری در قلمروهای فکری و فرهنگی نهادند.
از این نسل می‌توان غلامحسین ساعدی، داریوش مهرجویی، سهراب شهید ثالث، ناصر تقوایی، خسرو سینایی، رضا علامه‌زاده، بهرام بیضائی ... و احمدرضا احمدی نام برد. احمدی با اکثر افراد نامبرده هم‌سن بود. گرچه خاستگاه او ادبیات و شعر بود. برخی از اشعار وی نه‌تنها دست‌کمی از شاعران به نام زمانه خود نداشت، بلکه رگه‌های تأثیر ادبیات او را حتی در شاعران نامدار و نام‌آور می‌توان دید. این‌که او نام و سبکش هم‌وزن شاعران پیشگام قرار نگرفت دلایل مختلف دارد، اما همین بس که در حال حاضر یک‌تنه بار اصلی شعر معاصر را به دوش می‌کشد – البته با تمام احترام به دیگر شاعران نو پرداز. شعر احمدی سابقه‌ای بیش از نیم‌قرن و ریشه‌ای عمیق در شعر نیمایی و سپید دارد. گو اینکه خود به سبکی نوین در این راستا رسید.
باری خاستگاه اصلی احمدرضا احمدی شعر و ادبیات بود. گو اینکه با حلقه نوآوران سینماگران نوین و آهنگسازان نوین سینما نیز نزدیکی داشت. با این سابقه، او در اواسط مهرماه ۱۳۴۹ مدیریت تولید موسیقی کانون را به عهده گرفت. این انتصاب هم نقطه عطفی برای کانون و هم نقطه عطفی برای موسیقی ایران‌زمین بود.
فعالیت او تنها در قلمرو کودک و نوجوان نمی‌گنجید، گرچه آثار ارزشمندی در این عرصه تولید کرد که همچنان این آثار شاخص می‌نماید. ازقضا در این عرصه به معرفی آهنگسازان مطرحی مانند حسین علیزاده، مجید درخشانی، داریوش دولتشاهی و ... پرداخت که بعدها آنان از سرشناسان عرصه موسیقی ایرانی شدند.
در کنار تولید آثار موسیقایی برای کودک و نوجوان که چندان پیشینه و سابقه‌ای در این عرصه نداشت. ازلحاظ علمی، آموزشی و کیفی همچنان حرف نخست را می‌زنند. احمدی در عرصه‌های مختلف موسیقی مولد آثار بدیع و شاخص در موسیقی ایرانی شد. بخشی از آنان جنبه آموزشی، برخی دارای جنبه معرفی ژانرهای مختلف موسیقی ایرانی داشتند و برخی دیگر نیز آثار گذشته و زیبا را در غالب جدید عرضه می‌کرد.
یکی از نوآوری‌های احمدی این بود که سعی بر ضبط صدای شعر شاعران با صدای خود آنان بود. این فعالیت در پاسخ به این ضرورت بود که ممکن است صدای شاعران و خوانش شعر توسط شاعر، سال‌های بعد که آنان در قید حیات نباشند، ضرور بنماید. از این حیث احمدی خدمت بزرگی به فرهنگ کرد زیرا در انتقال فرهنگ مصوت یک نسل به نسل‌های پسین زحمت بسیار کشید.
احمد شاملو روی همین ضرورت سال‌ها بعد باز به ضبط اشعار خود روی آورد؛ اما در کانون ضمن این‌که شاملو به خوانش آثار خود پرداخت، سعی کرده بود که به خوانش آثار درشت نیما که برخوانی برخی از آنانی کاری بس دشوار بود، بپردازد که این هم گام بزرگی بود. از سویی در کنار آن شاملو به خوانش دقیق شاعران کلاسیک مانند حافظ، مولوی، خیام و ... کرد که این آثار هیچ‌گاه از نهاد شنیداری حافظه ما خاموش نخواهد شد.
خود جناب احمدی همواره می‌گفت من زمانی به کانون آمدم که فروغ فرخ‌زاد در آن حادثه دل‌خراش درگذشته بود. همیشه حسرت ضبط آثار صدای او با صدای خود را داشتم. گویا با توجه به اشعاری که او در گفت‌وگو با ایرج گرگین قرائت کرده بود به‌صورت شکیلی منتشر شد.
بسیاری از شاعران به‌واسطه خصلت‌هایی که داشتند امکان ضبط اثر را مهیا نمی‌کردند که البته با پایمردی احمدی این مهم محقق شد.

سه:
یکی از روش‌های نوآورانه احمدی در ضبط صدای شاعر استفاده از موسیقی متناسب با فضای شعر شاعران بود. از این حیث او از آهنگسازان بی‌شماری برای ساخت موسیقی برای این آثار بهره می‌گرفت. بسیاری از آهنگسازان یا کار نخست خود را با این دست‌کارها آغاز کردند و اسم‌ورسمی یافتند یا اساساً با این دست‌کارها شخصیت دیگری یافتند.
به‌عنوان نمونه می‌توان از ضبط صدای اخوان ثالث یادکرد که هنوز آن صدا و موسیقی در اذهان مانده. یا به‌رغم این‌که فریدون مشیری تا پانزده سال پیش زنده بودند، اما بهترین ضبط از آثار وی که به‌حق زبده آثار او بود. همچنان مرجع در این حوزه قلمداد می‌شود. یا ضبط صدای شهریار و ... باید در نظر داشت که این  ضبط این آثار در کانون به چهل سال پیش می‌گردد.
احمدی دقت فکری و هوش سرشار موسیقی در ضبط و تدوین آثار داشت. برای تولید یک اثر که هم وجه موسیقی و ادبیاتی داشته باشد. پویش و کندوکاو فراوانی انجام می‌داد. او نخست درصدد آن برآمد که زبده رباعیات خیام را ضبط کند که برای این مهم با توجه به ضبط (اشعار مولوی و حافظ) توسط شاملو، خوانش این رباعیات را با دقت فراوانی که هم خود و هم شاملو داشت، به ثمر رساند؛ اما به این فکر افتاد که با توجه به فضای هر رباعی قطعه‌ای ساخته شود که برای این مهم فریدون شهبازیان را انتخاب کرد. به‌حق شهبازیان توانست بر هر رباعی یک مومان را در نظر بگیرد و درنهایت توانست پیوستگی بین آن قطعات بیابد. برای چند رباعی، نیاز به خواننده پیدا شد که شهبازیان و احمدی هر دو شجریان را انتخاب کردند که او نیز تا آن زمان یکی از بهترین آوازهای خود را ارائه کرد. سبک شهبازیان در بخش‌های آوازی تلفیقی از موتیفهای آوازی و ملودیک بود که شجریان با تکنیک هرچه‌تمام‌تر از پس ارائه این کار برآمد. باز تکرار می‌کنیم که این آلبوم که ابتدا صفحه بود و سپس تبدیل به نوار شد یکی از آثار فاخر موسیقی ایران شد.
بگذریم از این‌که آهنگساز خوب این اثر بعدها گفت که حقوق بنده در این اثر رعایت نشد! درحالی‌که شهبازیان در مرحله ضبط و مسترینگ اثر از ناظران بودند. اگر حق‌وحقوق ایشان پرداخت نشد چگونه بعدها همچنان با کانون همکاری می‌کردند؟

چهار:
یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد احمدی، باور به اعجاز و ایجاز «ترانه» است. او بر این باور بود که ترانه یکی از ژانرهای مهم شعر معاصر محسوب می‌شود که برای شناخت ادبیات معاصر می‌تواند نشانه خوبی محسوب شود. ضمن این‌که آثار شاخصی در تاریخ ترانه عرضه‌شده که برای ادبیات معاصر، ایجاد شخصیت کرده است. احمدی البته هیچ‌گاه ترانه‌ای نساخت؛ زیرا معتقد بود که ترانه دارای یک تخصص و هنر خاصی است که هر شاعری نمی‌تواند به این عرصه گام بنهد؛ اما احاطه او به تاریخ ترانه و تصنیف شگفت‌آور است.
حتی یک‌بار گفتند که موسیقی کلاسیک مغرب زمین دارای ژانرهای مختلف باسابقه‌ای بس دراز است. هر بخش از این موسیقی کافی است که انسانی را دگرگون می‌کند؛ اما موسیقی ایران به‌رغم فقدان وجود تنوع ژانر، «ترانه» یکی از برگ‌های برنده موسیقی ایرانی محسوب می‌شود. ایشان همیشه از غفلتی که در این چند سال موجب شده که قلمرو ترانه مورد بی‌مهری قلمداد شود، با حسرت یاد می‌کند.
توجه او به ترانه باعث شد که پرونده‌ای را در کانون موردبررسی و پژوهش قرار دهد؛ با این زمینه فکری که آثار شاخص قلمرو ترانه مورد معرفی و بازسازی صورت بگیرد. او بر این اعتقاد بود که ترانه در ایران چند دوره مهم داشت؛ اما وجه عام‌تر و مؤثر ترانه را به دهه بیست و سی ارجاع می‌داد. آثار کسانی چون مجید وفادار، مهدی خالدی  و ... به همراه کلام ترانه‌سرایانی چون نواب صفا، پرویز خطیبی، پرویز وکیلی، رهی معیری و ... . از این حیث او چند کار بسیار مفید کرد. ترانه‌های مهدی خالدی با کلامی از نواب صفا، رهی معیری و... را با تنظیم و ارکستراسیون جدید توسط فرهاد فخرالدینی منتشر کرد. همیشه احمدرضا احمدی می‌گفت یکی از آرزوهای من این بود که به ثبت و ضبط آثار ترانه‌سرایان دیگر بپردازم. به‌ویژه یک‌بار که از ویژگی‌های ترانه‌سازی و ملودی‌سازی مجید وفادار گفتم. می‌گفت: درصدد چنین کاری هم بودیم اما شرایط فرصت این کار را نداد. در مورد آثار خالدی، یاحقی، تجویدی و... او فقط به کانون اکتفا نکرد که پس از تغییر سمت او در کانون (سال ۵۸)، خود به‌صورت شخصی به ثبت و ضبط آثار و خاطرات آن هنرمندان پرداخت. آن‌هم در دوره‌ای که قدر و جایگاه هنر موسیقی افول کرده بود. ایشان در آن دوره گفت‌وگوهای طولانی با نواب صفا، مهدی خالدی، فرامرز پایور، علی تجویدی، محمدرضا شجریان، جلیل شهناز، پرویز یاحقی، حسین دهلوی، هوشنگ ظریف، فریدون ناصری، همایون خرم و ... داشت. یکی از خدمات دیگر احمدی در آن دوران تشویق و ویرایش متون مرجع در قلمرو موسیقی بود. آثار مرجع موسیقی به تشویق ایشان در آن دوره ترجمه شد. علاقه ایشان به موضوع «ترانه» باعث شد در یک مورد حتی مشوق انتشار نت آثار خالدی نیز باشد.
ایشان می‌گفت پس‌ازاینکه از تصدی موسیقی به بخش دیگری در کانون منتقل شدم. فعالیتم در کانون بسیار کمتر از گذشته شده بود، نمی‌توانستم کم‌کار باشم. یکی از کارهای خود را مصروف ضبط خاطرات هنرمندان کردم.

پنج:
یکی از مشکلات فرهنگ ما این است که ما برای شناخت شخصیت هنرمندان، هیچ مرجع تصویری و صوتی از آنان نداریم. نه خود هنرمندان چنین دغدغه‌ای دارند و نه جامعه چنین دغدغه‌ای دارد. در کشورهای حتی متوسط که سابقه فرهنگی کشور ما را ندارند، برای هر هنرمند کتابخانه و یا موزه‌ای وجود دارد که علاوه بر این‌که آثار مدون او وجود دارد، اسنادی از زندگی آن هنرمند وجود دارد که هم برای شناخت شخصیت و آثار آن هنرمند مؤثر است. احمدی در این زمینه به‌تنهایی یک‌نهاد بود.
یکی از بهترین کتابخانه‌هایی که در عرصه موسیقی ایرانی وجود دارد، کتابخانه‌ای است که به همت وی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وجود دارد. بیشتر هنرمندان و هنرآموزان این کتابخانه را حاصل دسترنج او می‌دانند و ستایشگر او هستند.
یکی از کارهای دیگر او درزمینهٔ ترانه طرح بازسازی، ضبط و انتشار ترانه‌های نخستین موسیقی ایرانی بود که تنظیم و ارکستراسیون آثار شیدا و عارف یکی از آن خدمات بود.
از دیگر خدمات او انتشار زندگی و آثار آهنگسازان مشهور جهان و حتی ایران بود که با موسیقی و گویندگی مناسبی منتشر شد. این آلبوم و صفحات با بهترین کیفیت تدوین می‌شد. در انتخاب کتاب مرجع برای ترجمه کتاب‌های زندگی باخ، بتهون، موتسرات و ... همه منابعی مرجع بودند. ضمن این‌که ترجمه آن‌ها توسط بهترین مترجمان زمان صورت می‌گرفت. از سویی طرح آهنگسازان ایرانی خدمت بسیار ارزشمندی بود. برای بار نخست زندگی و آثار صبا به‌صورت نوار و صفحه منتشر می‌شد که هنوز آن اثر ناب و نایاب است. یا زندگی امین‌الله حسین آهنگساز جهانی – ایرانی که اگر اشتباه نکنم در بخشی از آن صفحه صدای خود امین‌الله حسین نیز وجود دارد.

آخر:
وزارت فرهنگ و هنر در عرصه موسیقی کارهای بی‌شماری می‌کرد؛ اما متأسفانه غیر از پخش آن از رادیو و تلویزیون، یا نشر بسیار محدود، به‌صورت ارگانیک انتشار نیافت. یکی از خدمات احمدی این بود که ارکستر سازهای سنتی به رهبری فرامرز پایور را به کانون آورد و آثار بی‌شماری را ضبط و منتشر کردند. همان آثار یکی از آثار شاخص موسیقی ایرانی بشمار می‌آید. اگر نبود این آثار چه‌بسا پایور و ارکستر بسیار خوب او به این صورت معرفی نمی‌شدند. تمامی ضبط آثار پایور و ارکستر فرهنگ و هنر با طرح و ایده دقیق بود. مثلاً تمام دستگاه‌های موسیقی را به‌صورت بی‌کلام منتشر کردند. یا آثاری بود که برای شناسایی جایگاه تک‌نوازی در موسیقی ایران، فقط به‌صورت تک‌نوازی صورت می‌گرفت. یا دو نوازی و غیره. در این اثنا حتی برای نخستین‌بار برای تمبک نیز ارزش و اعتبار قائل بودند تا جایی که چند اثر به‌صورت تک‌نوازی تمبک منتشر شد.
یکی از کارهای ماندگار احمدی این بود که آثار آهنگسازان به همان صورت گذشته اما به شکل نوین ضبط و منتشر شود که اجرای اثر فاخر مجموعه آثار درویش‌خان توسط پایور و ارکستر سازهای سنتی از آن جمله بود.
خاطرم هست که یک‌بار از ایشان پرسیدم چه خوب بود که به‌گونه‌ای کلنل وزیری و آثار او را معرفی می‌کردید. با حسرت گفت: آن‌قدر کار می‌کردیم و آن‌قدر ایده و طرح داشتیم که این پروژه بزرگ را به فرصتی مغتنم نهادم؛ اما شوربختانه مجال آن پیش نیامد. البته خود بنده از خانم فوزیه مجد (از مسئولان موسیقی کانون) شنیدم با چند موسیقی‌دان از طرف کانون با وزیری مصاحبه صوتی و تصویری داشتند که قرار بود به اشکال مختلف مستند، فیلم سینمایی و غیره منتشر شود که شوربختانه ممکن نشد.
انتشار ردیف آوازی به‌صورت ساز تنها و یا به‌صورت ارکستر ازجمله خدمات احمدی بود. به‌عنوان نمونه اثر آموزشی معرفی ردیف دستگاهی (دیلمان) که توسط یک خواننده (شجریان) و چند نوازنده تازه‌کار (به‌صورت سازوآواز تنها و ارکستر سازهای ایرانی) صورت گرفته بود که کار بدیعی بود. اکنون این مجموعه هم دارای واجد ارزش است.
ازجمله کارهای ماندگار احمدی طرح و ضبط آثار محلی به‌صورت آواز کلاسیک بود که مینو جوان و پری زنگنه ازجمله خوانندگان خوب آن بودند که برای این امر انتخاب شدند و قواعد آواز کلاسیک را می‌دانستند. ازجمله کسانی که به تنظیم و آهنگسازی آثار پرداختند زنده‌یاد وروژان، کامبیز روشن‌روان و فریدون شهبازیان بودند.

شماره 17 دوهفته نامه آیت ماندگار
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر:
شعرخوانی
کارتون
بدون شرح!

بدون شرح!

معمر اولچای
آخرین اخبار
پربازدیدترین ها