دریا
پُر از آواز میشد
اگر قایق
در آفتاب پارو میزد..
***
آن دورها
همیشه یک نفر هست
که هرگاه
دلش میگیرد
دلم میگیرد...
***
تا انتهای جاده
تا رسیدن به خانه
تا روشن کردنِ شمع
با من بیا...
***
این دیوارِ بلند وُ نازک را
از روی این پلکهای خسته و تاریک
کناری بزنید وُ بگذارید
بادها مهربان و ملایم بوزند
میخواهم صبحِ این گندمزار را
بیپرده تماشا کنم...
***
تمامِ شب
در کُجای خوابِ من بودی
که صبح
در باغچهها راه میرفتی
و گُل میشدی
در تمامِ غنچههای سُرخ...
شماره 17 دوهفته نامه آیت ماندگار