وقتی به نظریات حوزه رسانه نگاه میکنیم اغلب نگاه تند و انتقادی نسبت به رسانهها دارند. مخصوصاً نظریهپردازان مکتب فرانکفورت و پستمدرن که نگاه بسیار تندی به تکنولوژی مخصوصاً رسانههای جمعی و اینترنت دارند. ولی در جامعهٔ ایران این نظریات کمتر تحقق مییابد. منظور این نیست که نظریات مختص همان جوامع غربی است و نمیتوان در جامعهٔ ایران بهواقع دید، بلکه خصلت نظریات علمی این است که همهجایی باشد وگرنه که نظریات علمی نبوده است ولی همان نظریات باید در جامعهٔ ایران به نحوی تئوریزه شوند که مقولات و مفاهیم اصلی نظریات در حوزه رسانه را از اثر بلع در رسانه تا شایعه و غیره و غیره! را برداریم و بعد آنها با توجه به مسائل خاص ایران تعبیه کنیم. جامعه ما در این چند سال اخیر با ورود برنامههای نوین اینترنتی تحول عظیمی را تجربه کرد. طوری که جای خالی سیطرهٔ عمومی را پرکرده است. سیطره یا حوزهٔ عمومی در مقابل حوزهٔ خصوصی اصطلاحی بود که از تئوری پرداز و فیلسوف مکتب فرانکفورت یورگن هابرماس بیان شده است. وی بهطور کل حوزهٔ عمومی را فضایی میداند که در آن مردم به تعامل فکری در جهت خیر همگانی قدم برمیدارند یکی از شاخصهای اصلی همین سیطرهٔ عمومی، جامعه مدنی است. امروز بهترین فضایی که برای تعامل اجتماعی در ایران وجود دارد همین برنامههای نوین اینترنتی است. ورود برنامه ویچت، تحول اساسی در بنیان زیست مردم ایران بوده است، مردمی که برای تعامل اجتماعی باید در صفهای نانوایی، یا پنجشنبه غروبها در مکانهای متبرکه و... میرفتند حال در خانه نشسته و با هر کس و هرجایی که بخواهند ارتباط برقرار میکنند. دولت در رویارویی با ویچت، به فیلتر کردن آن دست زد که بعد از مدتی برنامهٔ دیگری از تانگو، لاین، وایبر، واتس آپ، اینستاگرام و تلگرام وارد عرصه شدند. خبرها در کمتر از ساعت بهواسطهٔ همین برنامهها در کل کشور میچرخد. اگر کودکی گرسنه است، اگر کسی مورد ظلم قرار میگیرد، اگر و هزاران اگر دیگر در کمتر از ساعت در فضای برنامهٔ نوین میچرخد. این خصلت خوبش است اما تماماً هم خوب نیست. با ورود رسانههای نوین از فیسبوک تا همین تلگرام را اگر عمیقاً بنگریم متوجه خواهیم شد که این رسانههای نوین جمعی منجر به توهم دانش عدهای شده است. مردمی که سرانه مطالعهٔ شان کمتر از یک دقیقه است! حال تحلیلگر همهٔ مسائل هستند و مجوز دارند که زیر مطلب هرکسی هر خزعبلاتی که دوست دارند بنویسند یا با سرچ در گوگل در مورد هر کلمهای که بخواهند مطلب میگیرند. ازاینجهت وقتی بحثی پیش بیاید بهراحتی نظرهای سرچ شده را با کپی و پست ارائه میدهند. ایجاد همین سیطرهٔ عمومی در ایران و تعامل در فضای مجازی منجر به گسست روابط خانوادگی شده است. برخی زنان متأهل در حال حاضر نداشتن «بوی فرند»! را افت فرهنگی میدانند و هزاران بلایی که با باز شدن همین سیطرهٔ عمومی بهواسطهٔ رسانههای نوین بر سر ما وارد شد واژهای به نام «بستر» آماده نبود و نیست یکی از مضحکانه ترین تحلیلهایی است که در مورد هر رخداد تازهای انجام میدهند. مثلاً میگویند بستر فرهنگی باید آماده میبود تا بعدازآن اینترنت میآمد!
در جامعه ما فضای عمومی که منجر به تعامل اجتماعی میشود تقریباً مشاهده میشود ولی عملاً به خیر همگانی منتهی نمیشود. این وسط خیر فردی و شخصی مهمتر است. ما در دو دهه بعد از ورود کلمهٔ جامعه مدنی، همچنان سفتوسخت برای حضورش آماده نشدیم و اغلب لنگ در هواییم. با همهٔ قدرت مردم و احاطهشان بر رسانه برای تعامل اجتماعی، باید تأکید کرد رسانهها بسیار قدرتمند هستند قدرتی که عملاً در دست ما نیست. فقری که دیروز از عوامل کاستی دولت بود در حال حاضر به یک تبلیغات در رسانه تبدیل شده است. به یک مشیت رسانهای مبدل گشته است میتوانیم یک مثال عینی بزنیم: مردم تماماً سعی میکنند که به مسافرت بروند ولی نه برای سفر کردن بلکه هدف درونیشان نوعی عکس گرفتن است تا با این عکسها در فضای مجازی مثل اینستاگرام مورد توجه قرار گیرند. مورد توجه قرار گرفتن، فقر و کمبودِ فردی است پس اگر در فضای مجازی مطالب مهم و اخبار دستبهدست در بین عوام میچرخد اغلب به خاطر موردتوجه قرار گرفتن فرد است و نه برای خیر جمعی! ازاینجهت جامعه ایران همیشه در قبال تئوریها، کژ تئوری است. نظریهپردازان پستمدرن ازجمله بودریار بر این عقیدهاند پدیده یا واقعیت امروزه، چیزی است که درعینحال واقعی نیست، واقعیتر از واقعی است. دنیای مجازی بااینکه مجازی قلمداد میشود واقعیتر از واقعیت است ازاینجهت اصطلاح فرا واقعیت باب شده است یعنی دیگر بین آنچه که واقعی است و آنچه که واقعی قلمداد میشود خطی نیست. انعکاس حوادث در وسایل ارتباطجمعی و مجازی با برجسته کردن نشانههای فاجعه (مرگ، قتل، سرقت و انقلاب) از آرامش زندگی روزمره تمجید میکند. کشته شدن پنج نفر در اراک طوری رسانهای میشود که آرامش زندگی روزمره را خواستار باشیم. تمجید از افراد بسیار جوان و بسیار مسن موفق، ستایش رسانهها از بدن، مد و امور جنسی و... اینها یعنی نابودی ساختارهایی که حتی انقلابها نتوانستند منجر به گسستشان شود که بهواسطهٔ رسانه بهراحتی در حال متلاشی شدن هستند و جالب اینجاست که بازسازی مضحک همین ساختار را جشن میگیرند برای مثال بقول بودریار، خانواده از هم میپاشد؟ از خانواده ستایش میشود. کودکان دیگر کودک نیستند؟ دوران کودکی تقدیس میشود. سالمندان خارج از گودند؟ همه نسبت به آنان ترحم میکنند. این بزرگنمایی منجر میشود تا فرد بیشازپیش تحت نظام کنترل و الزامات شهری، بوروکراتیک و... قرار گیرد و دامنه کنترل بیشتر گردد.
شماره 27 دوهفته نامه آیت ماندگار