آن دلادل حیات
که استتار مراقبتاش
در زخم خاک
سراسر نفسی فروخورده را ماند
سایه و زرد
مرگ خاموش را ماند
مرگ خفته را و قیلولهی خوف را
هر کشالهاش کیفی بیقرار است
نهان
در اعصاب گرسنهگی
سایهی بهمنی
به خویش اندر چپیده به هیات اعماق
هر سکوناش
لحظهی مقدر چنگال نامنتظر
جلگهی برفپوش
سراسر
اعلام حضور پنهاناش:
به خون در غلتیدن خفتهگان بیخبری
در گردهگاه تاریخ
ای به خواب خرگوران فروشده
به نوازش دستان شرور یکی بدنهاد
ای زنجیر به خواب گسسته به آواز پای رهگذری خوش سگال!
شماره 70 دوهفته نامه آیت ماندگار