قرارِ ما دریا بود
اما از خانه ای شنی سر در آوردیم
حالا در عمق صندلی ات غرق شو
و سعی کن
موج برت ندارد
وقتی به دریایی فکر میکنی
که هر روز
با پاهای خودش به خانه ات می آمد
ماسه ها را از کفش هایش می تکاند
و از گوش ماهی هایی که در جیب هایش داشت
تنها صدای گریه می آمد
شماره 13 دوهفته نامه آیت ماندگار