نوشتن! وقتی این کلمه را نوشتم، چهرهٔ گرفتهاش در برابرم ایستاد. اینکه تجربهٔ سالها نوشتن و رسیدن به لذتِ آفریدن متن، در من موج میزند و در آغاز این نوشته هم هستم، مقولهای دیگر است و آنچه در این متن میآورم، چیزی از ارزشهای نوشتن کم نمیکند. مسئلهٔ این متن کوتاه این است که این روزها، نوشتن مثل گذراندن دو استکان چای داغ است از میان دویست جنگ خونین به قول حسین پناهی عزیز دریکی از شعرهایش.
در این متن مقصود از نوشتن، شکل ادبی آن است. ادبیات نیز مانند بسیاری از کنشها و واکنشهای دیگر یک اجتماع، در برخورد با ساختار قدرت آن، با محدودیتهایی مواجه میشود. وقتیکه این محدودیتها تا جایی گسترش مییابند که میتوان از آن به دویست جنگ خونین تعبیر کرد، جای تیرها و ترکشها را روی جان نحیف ادبیات میتوان دید!
برای سادهسازی مسئله، محدودیتهای فضای ادبی را به دو صورت عنوان میکنم. یکی چرخهٔ تولید ادبیات و دیگری امکان نقد ادبیات.
در چرخهٔ تولید ادبیات، ذهن نویسنده بهعنوان آفرینشگر آنچه میبیند، نقطهٔ آغاز است. این ذهن وقتی در برابر انبوهی از ملاحظات قرار میگیرد، درواقع بهصورت ناخودآگاه در عملکرد خود دچار دوگانهی و اختلال میشود، بهخصوص که قرار است بخشی از آفرینشگری را همان ناخودآگاه نویسنده انجام دهد. در ادامه هم محدودیتهایی که در حوزهٔ نشر پیش میآید، بیشازپیش او و متن او را در تنگنای فلسفی سختی قرار میدهد؛ نوشتن یا ننوشتن، مسئله این است.
مورد دیگری هم در چرخهٔ تولید ادبیات وجود دارد و آن وجود محلی برای عرضه و درواقع لذت بردن از آن است. موارد بسیاری پیش میآید که دوستان شاعر با تماس تلفنی یا یادداشت الکترونیکی یا صورتهای دیگر، جویای انجمنها، مراکز و بهطورکلی جایی برای جمع شدن و خواندن شعر و لذت بردن میشوند و جواب مشخصی بر ایشان نمییابم جز موارد پراکنده و نامنظمی که رمقی هم ندارند! کار بهجایی رسیده است که ذات قضیه که نوشتن و لذت بردن از آفرینش متن بوده، دارد دچار فراموشی میشود و چیزی با مضمون دورهم شعر خواندن، در جامعهٔ ما، مفهوم خود را دارد از دست میدهد. در مورد داستان و گونههای دیگر ادبی هم وضع به همین منوال است. در خصوص محل عرضهٔ ادبیات، وضعیت نشریهها و مجلات ادبی نیز، به خاطر عوامل خارج از جریانی مثل تنگنای مالی، روزبهروز افول بیشتری پیدا میکند و این امر محتوای ادبیشان را نیز مورد هجوم قرار میدهد چراکه برای ارائهٔ یک کارِ کارساز، نیاز به فراهم نمودن امکاناتی است که هزینههای قابلتوجهی دربر دارد، بهعلاوه شرایط سخت اقتصادی جامعه نیز به تنگنای یادشده، دامن میزند. توجه دارم که فضای مجازی نشر، در تلاش است که این خلأ را پر کند اما با توجه به شرایط و خصوصیات آن، در مقطع زمانی کنونی با اشکالاتی ازجمله پایین بودن سطح فنی بخشی از آثار درجشده، همراه است. البته وجود فضای مجازی در آینده، یکی از راههای مناسب برای محل عرضهٔ ادبیات خواهد بود.
در هر سهبخشی که بهعنوان محدودیتهای چرخهٔ تولید برشمردم، نقش ساختار قدرت بهعنوان محدودکننده، غیرقابلانکار است و این امر منجر به رکود و عقبافتادهای در چرخهٔ تولید میشود چراکه در هر سه عنصرِ ذهن آفرینشگر، نشر مؤثر و محل عرضهٔ مناسب، تنها یک ساختار مستقل از ساختارهای قدرت، میتواند مثمر ثمر باشد، ساختاری که در تهیهٔ متن، آزاد است.
در مورد امکان نقد ادبیات، فکر میکنم که یک مسئله، ذهن نقد ناپذیر فرد و جامعه به همراه روحیهٔ کنشگری آن است و دیگری رویکرد نقد ناپذیر یا کم پذیر قدرت. در مورد فرد و جامعه، خصوصیات فرهنگی ما، نشانگر پایین بودن میزان نقدپذیری و کنشگری ماست و در فعالیتها و برخوردهای روزانه نیز میتوان به آن پی برد.
درواقع این ما هستیم که باید رویخودمان کارکنیم و با بالا بردن آگاهی، محاط بر مضمون شویم و شاید از این طریق بتوانیم شرایط مساعدی برای نقدپذیریمان ایجاد کنیم. آگاهی میتواند منجر به افزایش میزان نقد شود و افزایش میزان نقد هم میتواند منجر به افزایش میزان آگاهی شود. درواقع آگاهی و نقد در یک وضعیت همافزایی قرار دارند البته اگر چنین امکانی از سوی ساختارهای قدرت، سلب نشود! نتیجهٔ همافزایی بین آگاهی و نقد، تولید انرژی برای حرکت و رهایی از محدودیتهاست؛ بنابراین وجود نقد، میتواند عامل مهمی در شکلگیری حرکتهایی برای غلبه بر محدودیتهای اعمالشده باشد.
وجود محدودیتهای یادشده در یک جامعه، آسیب جدی به دنیای کلمات آن وارد میآورد و فضای جامعه را از آرامش و لذت متن به تشویش و کینه در رفتار میرساند. آنچه امروز، جامعهٔ ما با آن دستوپنجه نرم میکند، دور شدن از متن است که نتیجهای جز ناهنجاری نخواهد داشت. تا وقتیکه جمع شدن و شعر خواندن و داستان تعریف کردن آنهم در ابعاد گسترده و مستقل، بدون هماهنگی با ساختار قدرت، ترس بههمراه داشته باشد، وضعیت همین است که هست! در این وضعیت بعضیها سکوت میکنند و درواقع عطای نوشتن را به لقایش میبخشند، بعضی دیگر با ساختار قدرت همراه میشوند، بعضی دیگر هم وارد یک چالش پایانناپذیر شاید، با ساختار قدرت میشوند. این گروه سوم، زیستن را نوشتن میدانند، به سمت دویست جنگ خونین میروند، با دشواری بسیار به راه خود ادامه میدهند و باعث میشوند، این یادداشت را با شعر حسین پناهی عزیز به پایان برسانم:
... و رسالت من این خواهد بود/ تا دو استکان چای داغ را،/ از میان دویست جنگ خونین/ بهسلامت بگذرانم/ تا در شبی بارانی/ آنها را/ باخدای خویش/ چشم در چشم هم نوش کنیم.
شماره 13 دوهفته نامه آیت ماندگار