روز مرگم شاید امروزست یا فردای دور
در میان موج تاریکی و یا امواج نور
آن زمان دستم دگر کوته ز دنیا میشود
چون حبابی محو در امواج دریا میشود
روح من پرواز را با عشق معنا میکند
آدمکها را از آن بالا تماشا میکند
روی بال یک فرشته میرود تا کهکشان
اوج میگیرد بهآرامی چه بینامونشان
روی فرش آسمان یکگوشه ماوا میکند
باخدایش بیریا آرام نجوا میکند
بین جمع حوریان مجنون لیلا میشود
قصههای عاشقی اینجا هویدا میشود
آن زمان که شام آخر را مهیا میکند
از خدایش خواب آرامی تمنا میکند
شماره 18 دوهفته نامه آیت ماندگار