مردمان خودبین شاید نامی باشد که میتوان بر ما نهاد. مردمانی که بر اساس مد با استفاده از بلوتوث زندگیها به باد میدهند، اول از یکچیز استفاده میکنند بعد به فکر آموختن شیوه استفاده آن چیز میافتند، مصرفکنندگان حرفهای و تولیدکنندگان غیرحرفهای هستند، کار را جوهر مرد دانسته ولی در ساعات کاری جدول حل میکنند، به بهانه باخت خفیف به آرژانتین در خیابانها شادی میکنند، برای تشیع جنازه خوانندهای که حتی نامش را هم نشنیدهاند تجمع چند صدهزارنفری بپا میکنند، برای جلوگیری از اعتیاد فرزندانشان به آنها میگویند هر کاری میخواهی انجام دهی پیش خودم انجام بده ... و در تمام این مدت تنها خودمان را میبینیم و فقط به خودمان فکر میکنیم.
ما، من و شما، مردمان جالبی هستیم. اینکه میگویم من و شما به این دلیل است که جامعه متشکل از افراد است و ما جزئی هستیم از همان افراد. نمیتوان خود را از جامعه جدا کرده و جامعه را که به معنی دیگران غریبه پنداشته، مورد نکوهش قرار داده و خود با ژستی روشنفکرانه با نگاهی عاقل اندر سفیه به آنها بنگریم. کاری که در طول تاریخ بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان این سرزمین انجام داده و درنتیجه به دلیل همین احساس جدا بودن از جامعه دچار نوعی بیگانگی شده و نتیجه این شده که نظاره گریم.
شعور اجتماعی ما، یعنی آن آگاهی ذهنی معطوف به منافع مقرّره مشترک اعضای جامعه، بهگونهای است که میدانیم، ولی به دانستن خود معرفت نداریم و آگاه نیستیم. بهطور مثال میدانیم بازیکن فوتبال به دلیل تأثیر بیشتری که نسبت به یک فرد معمولی بر جامعه دارد طبیعتاً باید دستمزد بیشتری نسبت به یک فرد معمولی دریافت کند، اما بهمحض اینکه به درآمد یک ماه خود نگاهی میاندازیم فریاد را بالا میبریم که چرا فلان فوتبالیست فلان مقدار دستمزد دریافت میکند؟ طوری که اگر کسی نداند اینگونه میپندارد که فوتبالیست بودن جایگاهی انتصابی ست که صرفاً نیازمند جابهجایی عمودی آنهم با پیششرطهای خاص تبعیضگونه بوده که به فرض ما را از رسیدن به آن منع کرده و دیگری را بر آن مسند قرار دادهاند، و نکته جالبتر اینکه آخر همان روز برای همان فوتبالیست کف میزنیم و وی را اسطوره میخوانیم.
همین شعور اجتماعی به ما آموخته پیروز باشیم. همیشه پیروزیم ولی موفق نیستیم. در مسیری گام مینهیم که نه خوشبختی و شادی به همراه دارد و نه سلامت فیزیکی و روانی، دو هدفی که تعریف صحیح موفقیت تنها رسیدن به آنهاست. اکثر ما در مسیری پیش میرویم که در انتها پیروز هستیم و برنده، ولی خبری از خوشبختی، سعادت، شادی، آسایش، آرامش و ... نیست. کار میکنیم که منافع مالیمان تأمین شود، منافع مالیمان را تأمین میکنیم که بهتر کارکنیم و در این دوره تسلسل غرقشده و درنهایت خودمان هم فراموش میکنیم تلاشمان در چه جهت و در راستای کدام هدف است، ولی همچنان تلاش میکنیم. مانند شخصی که نمیداند مقصد کجاست ولی همچنان با تمام تلاش در حال دویدن در جاده برای رسیدن است.
برنده شدن قدرت به دنبال دارد و قدرت یا اعمال اراده خویش به دیگران نشئگی به همراه خواهد داشت که در هر سطح باعث مشعوف شدن انسان میگردد. حتی اگر این قدرت در محیط بسته یک تاکسی یا یک مغازه سنتی ادویه فروشی در یک شهر دورافتاده و کوچک اعمال شود.
این نشئگی بااینکه آرامش، خوشبختی و سلامت جسمی و روانی به همراه ندارد ولی به دلیل خصوصیتهایی که تمام نشئگیها دارند، لذتی خبیث به دنبال دارد.
شماره 8 دوهفته نامه آیت ماندگار