آیا میتوان حقیقتی مشترک را در میان همه افراد بشر یافت که از طریق چارچوبهایی مشابه یا متفاوت، بستری فراهم کند که بخش عمدهای از بشریت بتوانند خود را در آن تصویر کنند و به رضایت خاطر فردی یا جمعی یا تصعید و تصفیه روحی و روانی نائل گردند؟ دریغا که در میان جوامع بشری جای چنین گوهری بهغایت خالی است. افسوس از فقدان آن ریسمان الهی که پیوند افراد جامعه را چون دانههای تسبیح قدسیان؛ به ذکر یارب حلقه عارفان در مسیر تعالی انسان، مجموع میکرد. اکنون دیرزمانی است که با ابتکار متفکران مغرب زمین، اعضای ازهمگسیخته پیکر بنیآدم؛ هرکدام در گوشهای از این عالم، نالهای سر میدهد و شرحهای خواند. گویا این «کانت» است که میگوید «انسان مجبور است شهروند خوبی باشد، حتی اگر ازنظر اخلاقی هم شخص خوبی نباشد.» و اینیکی باید «جهانبگلو» باشد که میگوید: «دیگر پدیدهای تحت عنوان حقیقت آرمانی که پاسخگوی تمامی مسائل اساسی بشر در سراسر تاریخ باشد وجود ندارد و تاریخ، آزمایشگاه ارزشهایی شده است که پیوسته در برخورد با یکدیگرند» و من میگویم: این تنها صدای تلاقی و آثار تلاش اندیشههاست که به گوش میرسد و به چشم میآید. اکنون کار بهجایی رسیده که در صدف سرزمینی چون ایران که پرورشگاه دُرّ تابان اسلام بوده است؛ آثاری از رشد مکارم اخلاق و صفای جانهای صیقلی و براق نیست. برخی اخلاق را اعمال و رفتارهایی میدانند که انسان در کمال آزادی و با نهایت افتخار انجام میدهد. ما یک الگوی کلی تعریف از اخلاق به دست میدهیم که به مکاتب فکری و ایدئولوژیهای مختلف قابلتعمیم باشد: مجموعهای از قواعد، ضوابط و قوانین کلی که انسان را جهت نیل به عدالت و سعادت و حقیقت مشترک بشری رهنمون میشوند یا مجموعهای از بایدها و نبایدها و ارزشها و تکالیفی که تابعی از دستگاههای فکری و جهانبینیهای دینی و غیردینی هستند. اگر اعمال و رفتار انسان را تابعی از اخلاقیات، قوانین و اصول بدانیم و رفتار یکسره منفی و فسادآلود مبتنی بر طغیان و عصیان وضعیت طبیعی هابز (دوره ماقبل دولت) را علیالحساب کنار بگذاریم؛ به اینجا میرسیم که یا انسان اصول اخلاقی و قوانین تصعید حیات فردی و توسعه اجتماعی را قلباً باور داشته و آزادانه خود را ملزم به تبعیت از آنها میداند یا پیروی از آنها را بهناچار و با اجبار قانون و تحکم دولت میپذیرد. اگر حالت اول را «کنترل درونی» و حالت دوم را «مهار بیرونی» بنامیم؛ به دنبال آن هستیم که بدانیم در جامعهای که واجد حکومت دینی با تأسیسات مستحکمی از کنترل درونی و مهار بیرونی برای فرد و اجتماع است، چرا هم اخلاق سقوط آزاد میکند و هم تقید به قوانین شرعی و عرفی رنگ میبازد؟! کنترل درونی، به اصالت «خیر»، «خوبی» و «پاکی فطری» انسان قائل است که با رویکرد اصالت الهی انسان و تعریف ادیان از پاکطینتی ذاتی آن مطابقت دارد و جلوههای عینی آن در ایثار و ازخودگذشتگی قدیسان و آزادگان و پاکان نوع بشر به منصه ظهور رسیده است. مهار بیرونی رفتار انسان؛ اصالت را به مقوله «شر»، «بدی» و عصیانگری طبع بشر دادهشده است و با برخی از مفروضات اندیشه بشری که از هراکلیتوس در سده ششم پیش از میلاد آغاز و تا همین امروز ادامه یافته، مطابقت دارد که علائم و شواهد آن را در طول تاریخ بشری در جنایات جباران و صفاکان روزگاران به تحقیق دریافته و جلوههای ویژه آن را در فجایع جنگهای بینالملل قرن بیستم دیده و خشونت و ترور در قرن بیست یکم، مشاهده میکنیم. پیساگوراس در سده ششم پیش از میلاد برای نخستین بار تحت تأثیر احیای دینی، فلسفه را با استفاده از ریاضیات بهسوی ابداع مفاهیم ایده آلیستی و قواعد اخلاقی سوق داد. سقراط که با آموزههای پیساگوراسی، پرورش یافت و فضیلت را برترین عمل اخلاقی میدانست، افلاطون را تحت تأثیر این آموزه اخلاقی قرار داد و در بستر همین اندیشهها بود که افلاطون نظریه جهان مثالی خویش را بنیان نهاد. وی رفتار اخلاقی را عملی میدانست که مبتنی بر خیر باشد و مراد وی از خیر همان زیبایی معقول بود. ارسطو قائل به پیوند اخلاق و سیاست در جامعه بود و ازنظر او سیاست وجه دیگری از اخلاق و اخلاق، دیباچه سیاست به شمار میرفت. ارسطو یکی از اهداف سیاست را عملی کردن آموزههای اخلاقی در جامعه میدانست. افلاطون مهمترین رکن سیاست ورزی را فضیلت و راه استوار شدن فضیلت را برگردش کار، کنار زدن و برچیدن چرخه رذیلت میدانست. ازنظر ماکیاولی، حکومت یا حاکمی که هنر سیاست ورزی و یا فضیلت حکومت کردن او زایل شود، به رذیلت میگراید و استمرار این وضع او را گرفتار چرخه رذیلت میکند. سقوط اخلاق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خدا ناباوری و خودپرستی، بحران معنویت، بحران هویت، کارآمدی ناچیز، اثربخشی اندک، رشد فساد اداری، گسترش فقر، بیکاری و آسیبپذیری اجتماعی، نابرابری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، قاچاق کالا و مواد مخدر، تحلیل و ضعف فرهنگی، کاهش غیرت دینی، رشد ابتذال فکری و شخصیتی، بروز ناهنجاریهای رفتاری، تنزل ارزش حیات و بیتفاوتی نسبت به جانها و اموال همنوعان، افزایش بزهکاری و اعتیاد؛ ازجمله چالشهای جدی جامعه امروز ایران هستند که طی چرخه رذیلت، تولید و تداومیافتهاند. در شکلگیری چرخه رذالت و سقوط اخلاق در جامعه ایران، مواردی نقش بنیادی دارند: ۱) روش اعمال قدرت سیاسی و انحصاری بودن آن در دست گروه معدودی از نخبگان ایران. ۲) ناکارآمدی دولتها، فساد و جامعهای که ایرانیان نمیتوانند در آن استعداد، بلندپروازی و نبوغ خود را بهکارگیرند. ۳) نهادهای بهرهکش سیاسی و اقتصادی که منشأ خودکامگی سیاسی و اقتصادی دولتمردان و تهیدستی فراگیر مردم شدهاند. ۴) نبود نهادهای فراگیر سیاسی و اقتصادی که مانع مشارکت سیاسی و اقتصادی مردم و ایجاد انحصار در جامعه شده است. ۵) رشد چرخه رذیلت و ضعف چرخه فضیلت در امور حکومتداری. مهمترین دلایل دینگریزی و افول هنجارهای مذهبی را میتوان به شرح زیر برشمرد: ۱) کاهش نیاز به هنجارهای مطلق و سنتی به دلیل پیشرفتهای تکنولوژیکی و اطمینان خاطری نسبی که پیشرفتهای علمی برای جامعه به دنبال آوردهاند. ۲) کمرنگ شدن کارکرد هنجارهای اجتماعی و مذهبی که خود موجب ازهمگسیختگی جامعه و قطبیت سیاسی، قومیتی و جنسیتی شده است. ۳) ناهمسان شناختی بین نظام تجویزی سنتی و جهان مدرنی که مردم بهطور مستقیم، آن را تجربه میکنند. امروزه در کشور ما هم رایانه، اینترنت، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، بخشی از تجربه زندگی روزانه جمع کثیری از مردم شده است. منتسکیو معتقد بود که جامعه از دو طریق درراه تباهی، فساد و انحطاط و سقوط قرار میگیرد: ۱) هنگامیکه قوانین توسط مردم رعایت نمیشود که این درد با نهادینه شدن اخلاق شهروندی، قابلدرمان است. ۲) هنگامیکه قوانین، مردم را بهسوی فساد و گمراهی میکشانند که این درد لاعلاج و از قانونگذاران فاسد حکایت میکند. رفتار حاکمان که از نگاه تیزبین مردم پنهان نمیماند، روشنگر التزام یا عدم التزامشان به دین، اخلاق و قانون است و تزلزل پایههای دینداری و اخلاق باوری در متولیان حاکمیت دینی بهسرعت به مردمی که رعایت قانون را احترام به نوامیس آن حکومت دینی میدانند سرایت میکند و منجر بیاعتمادی به آنان و بیاعتباری دین در جامعه میشود.
شماره 18 دوهفته نامه آیت ماندگار