آیت ماندگار- کودتای نظامی 28 مرداد 1332، یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین حوادث تاریخ معاصر کشورمان محسوب میشود؛ کودتای 28 مرداد نقطه پایانی دورهای از شکوفایی جنبش ملی به رهبری شادروان دکتر محمد مصدق است. کودتای 28مرداد 1332، فرآیند توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی ایران را برای سالیان دراز متوقف و مختل ساخت. کودتای 28 مرداد، اولین همکاری جدی و عملی، از نوع جدید میان قدرتهای برتر غرب و اجرای مشترک طرح عملیات و دخالت در امور داخلی یک کشور جهان سومی، بهمنظور تغییر حکومت ملی و جایگزینکردن آن با یک حکومت دستنشانده، که تامینکننده منافع آنان باشد، محسوب میشود. کودتای 28 مرداد 1332، یک نمونه استثنایی، در دوران جنگ سرد و اولین نمونه از زیر پا گذاشتن معاهدات بینالمللی بود که بعد از جنگ جهانی دوم تحقق یافت. دخالت مستقیم و آشکار آمریکا و انگلیس در امور داخلی ایران، نه تنها از حیث تاثیرات مخرب کوتاه و درازمدت، مستقیم و غیرمستقیم بر فرآیند مردمسالاری بهطور خاص و سرنوشت ملت ایران به طور عام، حائز اهمیت است، بلکه در روابط بینالمللی نیز در خور بسی توجه میباشد. شاید به همین علت باشد که با وجود گذشت نزدیک به 70 سال از آن حادثه شوم، هنوز هم تحقیقات خوبی انجام و کتابهای متعدد درباره آن در کشورهای خارجی، آمریکا و اروپا، منتشر میشود و در محافل علمی و دانشگاهی غرب، همایشهای متعدد پیرامون آن برگزار میگردد و پژوهشگران در ابعاد گوناگون این کودتا را مورد بررسی قرار میدهند. در حالی که در مراکز علمی جهان، بحث کودتای 28 مرداد همچنان مطرح و زنده میباشد، در ایران به این حادثه سرنوشتساز اهمیت لازم داده نشده است.
در دوران حکومت شاه، که خود با کودتا بر سر کار آمده بود، ممنوعیت بحث درباره کودتا قابل فهم بود، اما آنچه تاسفآور است بیتفاوتی محافل سیاسی و بعضاً دانشگاهی در دوران بعد از پیروزی انقلاب به کودتای 28 مرداد میباشد.
دو دسته از هدفهای کوتاهمدت و درازمدت موردنظر طراحان و مجریان کودتای 28 مرداد بوده است. هدفهای کوتاهمدت عبارت بودند از: 1- سرنگونساختن حکومت ملی دکتر مصدق. 2- باز گردانیدن شاه و استقرا استبداد سلطنتی. 3- بازگردانیدن قدرت و سلطه استعمار انگلیس و آمریکا. 4- جریان نفت ایران به غرب. 5- الحاق ایران به پیمان نظامی بغداد. در این هدفها، بدونشک کودتای 28 مردادماه موفق گردید، اما هدف درازمدت عبارت بود از نابودی حرکت ملی و ریشهکن ساختن آن در تمامی ابعاد و زمینهها و یا حداقل مخدوشنمودن آن، که به این هدفها هرگز نرسیدند. کودتای 28 مرداد از جهاتی به کودتای سوم اسفند 1299 شباهت داشته است. در کودتای سوم اسفند، طراح و اجراکننده آن، تقریباً به بسیاری از اهداف کوتاهمدت و درازمدت رسید. نه تنها یک حکومت نظامی قدرتمند موردنظر خود را بهوجود آورد، بلکه بسیاری از آزادیخواهان دوران مشروطه را از بین برد. دستاوردهای انقلاب مشروطه در مقیاس وسیعی نابود شد. بهطوری که نسل پرورشیافته این دوران، نسبت به آنچه ملت در انقلاب مشروطه انجام داد و بهدست آورد، بیگانه و ناآشنا ماند. حرکتهای مردمی بعد از شهریور 1320 بهسختی میتوانست پیوند فرهنگی خود را با انقلاب مشروطه نشان دهد و مردم استمرار آن را حس نمایند. برای نسل مبارز بعد از شهریور 1320، مشروطه یک «تاریخ» در گذشته بود، نه یک حادثه زندهای که آن را لمس نماید و خود را مسئول ادامه آن بداند. تنها بعد از ورود فعال رهبرانی چون دکتر مصدق، که خود از زمره نسل مبارز دوران مشروطه بود، به صحنه فعال مبارزه، بهتدریج یک پل ارتباط فرهنگی زده شد و ارزشها و تجارب انقلاب مشروطه تا حدودی به سطح آمادگی سیاسی عموم مردم بازگشت و زنده شد و به این ترتیب، نهضت ملیشدن صنعت نفت، بهعنوان یکی از فرازهای حرکت ملی و ادامه جنبش مشروطه جایگاه خاص خود را در تاریخ معاصر ایران بهدست آورد. کودتای 28 مرداد نتوانست به هدفهای درازمدت خود در زمینه مخدوشساختن درک و آگاهی ملی برسد. آن «هویت ملی» جدیدی که جنبش ملیشدن نفت برای ملت ایران بهوجود آورده بود همچنان استوار بر جای ماند.
جنبش ملی نوعی بازگشت به خویشتن خویش ملت محسوب میگردد. بیش از آنکه یک حرکت سیاسی باشد یک تحول فرهنگی است. حرکت و جنبش ملی عملاً مُهر باطله بر این اندیشههای سیاسی انحرافی زد و به ملت ایران اعتماد به نفس داد و هویت انسانی – ایرانی - اسلامی او را به وی بازگردانید. کودتای 28 مرداد نتوانست این دستاورد را از ملت ایران بازپس بگیرد و احساس هویت ملی را از بین ببرد. علاوه بر این، در کودتای 1299 استبداد سلطنتی که در جنبش مشروطیت شدیداً ضربه خورده بود، مجدداً با قیافه تازهای در لباس جدید مشروطه برگشت و بر ملت ما مسلط شد. تعداد قابل توجهی از آزادیخواهان، اعم از روشنفکر و روحانی از این استبداد جدید در مرحله اول استقبال کردند. کودتای 28 مرداد برعکس سبب یک تحول کیفی در محتوا و اولویتهای نهضت ملی گردیده و آن تکامل و توسعه مبارزه ضداستعماری به «ضداستبدادی» بود. وجدان آگاه و ناخودآگاه جامعه ایرانی بعد از کودتای ننگین 28 مرداد به این جمعبندی رسید که برای خاتمهدادن به استیلای خارجی، باید ابتدا پایگاه آن را که استبداد داخلی است از بین برد.
ملت ایران دو نوبت در تاریخ گذشته، یکبار در قیام تنباکو و بار دیگر در جنبش ملیشدن نفت، مبارزه را از محور ضداستیلای خارجی آغاز کرد، اما بهعلت حضور فعال استبداد داخلی سرانجام شکست خورد. کودتای 28 مرداد سبب شد که یک تحول کیفی در فرآیند رو به رشد حرکت ملی در ایران بهوجود آید و اینبار، مبارزه علیه استبداد داخلی محور اصلی گردید که در نهایت، وقتی استبداد داخلی از بین رفت، استیلای خارجی خود به خود شکسته و به عمر آن پایان داده شد و این را میتوان یکی از پیامدهای کودتای 28 مرداد محسوب نمود. در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا تجارب مبارزات دوران ملیشدن نفت و سرانجام موفقیت کودتای 28 مرداد 1332 در جریان انقلاب اسلامی و بعد از آن مورد استفاده قرار گرفت؟ و آیا تجارب مبارزات گذشته در این دوران منعکس گردید؟ آیا روشنفکران اعم از ملی و مسلمان و غیر آن، نسبت به علل شکست و پیروزی در گذشته اشعار پیدا کردند و آن تجارب را بهکار گرفتند؟ بهنظر میرسد که پاسخ سئوالات فوق منفی است و این جریان تاریخی و مهم نتوانست از تجربه شکست 28 مرداد، درسی بیاموزد و شاید به همین دلیل باشد که جریان روشنفکران که سهم بسیار عمدهای در پیروزی انقلاب داشت و احتمالاً میتوان گفت مهندسی انقلاب را بهدست داشت و پس از پیروزی انقلاب، از قدرت و امکانات نسبتا گستردهای برخوردار شود؛ نتوانست موقعیت و امکانات را درست و واقعبینانه ارزیابی نموده و آنها را مورد استفاده صحیح قرار بدهد.
در شرایط بعد از پیروزی انقلاب، که روشنفکران بیش از هر زمان دیگری به تفاهم و تساهل و وحدت نیاز داشتند، خود دچار بدترین تفرقهها شدند. اگرچه هرج و مرج سیاسی، اجتماعی، بعد از پیروزی تا حدی غیرقابل اجتناب است، ولی گروههای سیاسی که علیالقاعده میبایستی بهتر و بیشتر از مردم عادی و عامی حساسیت اوضاع را درک کنند و کمتر از روی احساس عمل نمایند و از خود خویشتنداری نشان دهند، خلاف این عمل کردند و از آزادیها و امکانات بهوجود آمده بهطرز صحیحی که استفاده نشد هیچ، بهجای ایجاد جو سیاسی تحمل و تساهل و نقد و بررسی نظرات و دیدگاهها و عملکردها که بالابرنده سطح آگاهی سیاسی - اجتماعی مردم است، به نوعی به «رمالی سیاسی»پرداختند! بازار مکارهای که در آن بهجای تحلیل سیاسی، سکه فحش و تهمت و افترا و شعارهای میان تهی و بی سر و ته، فرهنگ غالب سیاسی روز شد. چپروی، بدتر از نوع بیمارگونه کودکانه آن، رایج گردید. گویی تجربه تندرویها و چپرویهای زمان مرحوم دکتر مصدق هرگز اتفاق نیفتاده و آن پیامدهای سهمگین را نداشته است. بزرگی دکتر مصدق و کینه بیحد و مرز غارتگران جهانی و وابستگان داخلی آنان نسبت به او و نهضت ملی ایران که پس از 28 ماه افتخارآفرین و طوفانی، در 28 مرداد 1332 به کودتای انگلیسی - آمریکایی - ارتجاعی و حوادث پس از آن منجر شد، در ربط با پافشاری دکتر مصدق بر مسئله راهبردی نفت، این مسئله اصلی دیروز، امروز و فردای ایران و منطقه و جهان صنعتی بوده و هست. گناه بزرگ دکتر مصدق بهگفته خود او در بیدادگاه نظامی نظام کودتایی وابسته، ملیکردن نفت و قطع ید اجانب از ثروت و مقدرات ملت ایران بود. گناه دیگر او متحدساختن ایرانیان در جبههای به گستردگی کشور و ممانعت از تجزیه و تقابل آنان تحت عناوین واهی و واردنساختن ایشان در معرکههای انحرافی و زیانآور و عدمطرح مسائل غیراصولی بود! گناه دیگر دکتر مصدق این بود که نه در شعار، بلکه در عمل ثابت کرد ملت و دولت ایران میتواند بدون تکیه و نیاز به وجوه حاصل از فروش نفت، در شرایط سلطه، به حیات مستقل و آزاد خود ادامه دهد. او به حق بر این باور بود و زمانه نیز بر آن مُهر تایید گذاشت که چنین وجوهی هیچگاه در مجاری صحیح و تولید و توسعه پایدار صرف نشده و نخواهد شد.
دیگر گناه مصدق، استفاده از فضای سیاسی جهان به نفع ملت ستمدیده ایران بود. در حالی که در سیاست جهانی، مشی حاکم، حل مناقشات و تضاد قدرتهای بزرگ به زیان و از جیب کشورهای تحت سلطه بوده و هست. گناه مصدق از این منظر نابخشودنی بود و باید از ادامه موفقیتآمیز آن سیاست، جلوگیری میشد. دکتر مصدق و نهضت ملی ایران به جرم انجام گناهان فوق و پایانبخشیدن به «امپراطوری انگلیس» باید مجازات میشد و تاوان تکاپوهای اصولی خود را میپرداخت، آنچنان که دیگر افراد و ملتها جرئت گامگذاشتن در این طریق را نمییافتند و چه هزینههای سنگینی که در این راه پرداخت نشد. به اعتراف سر آنتونی ایدن، وزیر خارجه بریتانیا که در آن ایام دوران نقاهت پس از عمل جراحی را در دریای مدیترانه میگذراند، نامبرده با شنیدن خبر موفقیت کودتا آن شب را پس از مدتها بهراحتی به خواب فرو رفت و بعدها «حل مسئله نفت ایران»را بزرگترین پیروزی انگلستان در آن سالها خواند. ملت ایران و دکتر مصدق میخواست قرارداد استعماری 1907 و قرارداد ظالمانه و تحمیلی 1933 را با تلاش و نهضت عادلانه خود ملغی سازد، اما با مجموعهای از دسایس ضداخلاقی و ضدانسانی و در نهایت با کودتای 28 مرداد 1332 دربند مجموعهای از غارتگران اروپایی و آمریکایی در قالب «کنسرسیوم» به رهبری بریتانیا بار دیگر گرفتار آمد. با ساقط ساختن حکومت ملی و قانونی ایران و به خاک و خونکشیدن مبارزات حقطلبانه مردم کشور، بار دیگر غارت نفت ایران در شکلی نو استمرار یافت. خانم چابلوسکی آمریکایی سردبیر مجله تجارت در این باره نوشت: «هنگامی که در اوایل ماه نوامبر گذشته دستهای از نفتکشهای آمریکایی و انگلیسی و هلندی و فرانسوی با مخزنهای مملو از نفت جزیره نخل آذین آبادان واقع در خلیجفارس را ترک کردند، دنیای غرب نفسی بهراحتی کشید. جای این پرسش هست که این نفس راحت غرب و استمرار غارت ملت ستمدیده ایران و سرنگونی حکومت ملی و قانونی آن، چه هزینههایی را برای ملت ایران در بر داشته است؟ خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه اسبق آمریکا صریحاً اعتراف کرد: «کودتا بهوضوح مانعی در راه توسعه سیاسی ایران بود.» کودتای 1332 در ایران نتایج دور درازی بر بخشهای دیگر جهان داشت. سیاستگذاران آمریکایی را متقاعد ساخت که به این نتیجه برسند، دولتهای مشکلساز کشورهای دیگر را میتوان بهراحتی سرنگون کرد. علاوه بر این، کودتا روند ملیشدن نفت را در سراسر دنیا حداقل دو دهه به عقب انداخت. مخصوصاً در خاورمیانه و آفریقایشمالی هفت خواهران سر سوزنی فرصت را از دست ندادند که بلافاصله پس از کودتای 1332 به کشورهای نفتخیز گوشزد کنند که هزینه «فسخ قراردادهای مقدس» چیست. اما تاریخ در سالهای دهه 70 میلادی به پای آنها رسید، اما کودتا تاریکترین سایههایش را روی ایران انداخت؛ لزوماً نه به واضحترین صورت برخی بحث میکنند که اگر حکومت مصدق سرنگون نشده بود، چند حزب سیاسی ریشه میدواندند و در نهایت به یک دموکراسی کامل میرسیدند. برخی دیگر بحث میکنند که مصدق به ناچار با عصیانهای قبیلهای که از طریق نیروهای خارجی تحریک میشد، روبرو میگشت. در اینصورت یا او سرنگون میشد یا روش سوءاستفاده از اختیارات را پیش میگرفت که در این حالت او لیبرالیسم سنتی را برای شکل سرسخت ناسیونالیسم نظامی، بیش از این قربانی میکرد، درست شبیه ناصر و دیگر رهبران جهان سوم. برخی دیگر میگویند که قیامهای داخلی راه برای یک جنگ داخلی هموار میکرد و این مداخله خارجی را وسوسه میکرد که به نوبه خود، یک تقسیمسازی درباره ایران را پیش میآورد. این «اگرها» و تاریخهای غیرواقعی، گرچه خیلی جالب است، اما کاملاً حدسی هستند. ما میتوانیم تا ابد خیالبافی کنیم بدون این که به نتیجهای برسیم.
کودتای 28 مرداد 1332 چهار میراث مهم زیر را بهجا گذاشت:1- غیرملیسازی صنعت نفت. 2- انهدام مخالفان غیرمذهبی. 3- ناموجهسازی نظام سلطنتی. 4- شدتبخشیدن به بدبینی متداول در کل سیاست ایرانیها. به عبارت دیگر، کودتا یک نقش عمیق بر کشور بهجا گذاشت، نه فقط روی سیاست و اقتصاد آن، بلکه روی فرهنگ عام آن و چیزی که برخی آن را قوای ذهنی میخوانند. بحران 1332 همچنین در بنبست طولانی مجادله ایالت متحده آمریکا و ایران بر سر برنامه هستهای نیز موثر افتاد. در این قضیه، آمریکا به اهداف نظامی برنامه هستهای ایران مشکوک است و ایران نیز به نوبه خود، بر اهداف غیرنظامی و صلحآمیز آن اصرار دارد. در این بنبست، حکومت ایران بهطور مستقیم و غیرمستقیم به رویدادهای 32-1330 اشاره کرده و مشابهتهایی بین حق حاکمیت کشور برای غنیسازی اورانیوم و ملیکردن منابع طبیعی خود برقرار کرده است. همچنین شباهتهایی برقرار کرده است بین ادعاهای قبلی غرب مبنی بر این که ایرانیان فاقد دانش فنی برای اداره صنعت نفت بودهاند و حالا هم تلاش بر این است که آنها فاقد اعتبار اخلاقی لازم برای دانش فنی هستهای نشان داده شوند. جمهوری اسلامی همچنین تحریمهای غرب به رهبری آمریکا را با محاصره اقتصادی ایجادشده از سوی بریتانیا همسان دانسته است. همچنین شباهتهایی بین مذاکرات توخالی طی این دو بحران برقرار و استدلال کرده است که در هر دو مورد، قدرتهای غربی علناً وانمود میکنند که از آمادگی لازم برای پذیرش «مصالحهای منصفانه» برخوردارند، اما در واقع امر و بهطور محرمانه، پیوسته بر خواستههایی اصرار میورزند که از سوی ایران قابلپذیرش نیست.
در سالهای 32-1330 نیت واقعی غرب سرنگونی دولت ملی مصدق بود، اما اکنون نیت اصلی سرنگونی جمهوری اسلامی است که در این 42 سال از هیچ تلاشی در جهت این هدف فروگذاری نکردند. دستگاه دیپلماسی و بهویژه سردار آن، دکتر ظریف و همکارانش با درایت برجام را در جهت حفظ منافع ملی تثبیت کردند که نیت اصلی و شوم آنان خنثی شود، اما متاسفانه با به قدرترسیدن ترامپ در ایالت متحده آمریکا و همچنین اقدامات نابخردانه دلواپسان، دوباره طرح شوم براندازی را با فشار به دولت و مردم ایران در دستور کار خود قرار دادند که با فشار جامعه جهانی و اتحاد ملت ایران طرح مذکور به اعتراف مسئولان کاخ سفید فعلاً از دستور کار خارج شده، اما فشار آنان بر مردم و دولت که منتخب واقعی مردم است همچنان ادامه دارد.