آیت ماندگار- کودتای ۲۸ مرداد! عبارتی سه کلمهای که امروز سالروز وقوع آن است. یکی از سیاهترین و منحوسترین روزهای تاریخ معاصر که در تقویمهای رومیزی و سررسیدها برجسته شده و توضیحی کوتاه درباره آن نوشته میشود! «سالروز وقایع ۲۸ مرداد و برکناری دکتر محمد مصدق» این روز و این وقایع که شاه بعدها از آن تحت عنوان رستاخیز ملی یاد کرد! در حقیقت گوری بود که اعلی حضرت با دستان پرتوان خود برای دفن سلطنت خویش و اصلاحات مصدق که ایران را به دموکراسی و توسعه همهجانبه نائل مینمود، حفر کرد! در حقیقت اگر بگوییم که انقلاب سال ۵۷، پاسخ مردم ایران به کودتای ۲۸ مرداد بود، چندان گزاف نگفتهایم چراکه طی این واقعه (کودتای ۲۸ مرداد) چهره مستبدانه حکومت و وابستگی آن به قدرتهای بیگانه از جمله آمریکا و انگلیس بهوضوح برای مردم آشکار گردید! علاوه بر این نباید فراموش کرد که بخش قابل توجهی از نیروهای انقلاب پیروان مکتب مصدق بودند که البته به مانند بسیاری دیگر از فعالان انقلاب سال ۵۷ توسط همین انقلاب بلعیده شدند! آنچه که در ادامه میخوانید تلاشی است برای بررسی نتایج و درسهایی که میتوان از وقایع مرداد ۳۲ دریافت نمود!
بدونشک مهمترین و برجستهترین درس کودتای ۲۸ مرداد برای ساخت قدرت و جامعه آن است که تنها یک حاکم فاقد پشتوانه مردمی برای بقای خود به نیروهای خارجی متوسل میشود! قطع به یقین رسالت تاریخی حامیان کودتای ۲۸ مرداد و سلطنت خاندان پهلوی پاسخ به این سوال است که اگر پادشاه پهلوی دارای پایگاه مردمی بود و اگر کودتای ننگین ۲۸ مرداد رستاخیز ملی بود! اعلی حضرت دیگر چه نیازی به دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس داشت؟! چرا این رستاخیز را با توپ و تانک و بگیر و ببند برپا کرد؟! چرا پولهای فراوان میان اوباش و کارگران جنسی تقسیم نمود تا بر علیه مصدق راهی خیابانها شوند؟! و اینها سوالاتی است که بقایای سلطنت پهلوی همواره از پاسخ بدان طفره میروند، چراکه پاسخ این سوالات روشن و حقیقت درون آن برایشان بسیار تلخ است و آن پاسخ تلخ از این قرار است که تنها یک حکومت فاقد پشتوانه مردمی در بحرانهای داخلی از سلاح گرم استفاده میکند! تنها یک حکومت فاقد مقبولیت برای حفظ قدرت پای نیروهای بیگانه را به خاک کشورش باز کرده و استقلال آن را زیر سوال میبرد!
بررسی اخبار و اطلاعات مربوط به روزگار پس از کودتا حکایت از آن دارد که پادشاه پهلوی پس از کودتا همچنان خط سرکوب را ادامه داده و فضای سیاسی کشور را بهشدت بند آورده و تمام جریانات سیاسی جهتدار با دربار از جمله حزب توده را که هرچه در توان داشت بر علیه مصدق بسیج کرده بود، قلع و قمع مینماید. بنابراین میتوان گفت کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق برای تودهایها روایت خودم کردم که لعنت بر خودم باد بود! زیرا در جریان دموکراسیخواهیای که دکتر مصدق در دوران نخست وزیریاش بهراه انداخته و در آن ضمن بال و پر دادن به احزاب و مطبوعات عنوان نموده بود «در جراید ایران، آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته میشود، هر چه نوشته باشند و هر که نوشته باشد، به هیچ وجه نباید مورد اعتراض و تعرض قرار بگیرد.» تودهایها از فضای موجود سوءاستفاده کرده و تمام توان خود را علیه مصدق بهکار بستند تا پس از سقوط مصدق، پاداشی به بزرگی اعدام و تبعید و زندان و انحلال دریافت نمایند! بنابراین عملکرد حزب توده و عقوبتی که بهدست خویش برای خود رغم زدند، این نتیجه را بهدست میدهد که هر جا جریانی که حقیقتاً بهدنبال آزادی و سعادت مردم است شکل گرفت، باید پشتیبان آن بود ولو اینکه نظر و دیدگاه و متدولوژیاش مخالف متد و نظر ما باشد. البته بر هیچ کس پوشیده نیست که مخالفت حزب توده با مصدق نه بر سر اختلافات ایدئولوژیک و رقابتهای سیاسی، بلکه به دستور مستقیم شوروی و برای جلب رضایت رفقای روس بود! اما در آن ایام کم نبودند مخالفانی که بهدلیل اختلافاتنظری و تاکتیکی رو در روی مصدق ایستادند و در نهایت چوب این اختلافات را بر خود و ملت روا داشتند. بنابراین باید گفت صحنه سیاست، صحنه زیرپا گذاشتن تمایلات شخصی و فراموشی منیتها است و این دقیقاً همان نکتهای است که بسیار در تاریخ معاصر ما عکس آن رخ داده و ما از آن ضربه فراوان خوردهایم! یعنی بهجای آنکه بهدنبال همه با هم باشیم، به همه با من اندیشیدهایم و اینچنین تخم نفاق را در مزرعه تحول و ترقی کشت نمودهایم!
نکته دیگری که همواره باید در معادلاتمان در نظر داشته باشیم آن است که اگرچه حمایت از آزادیخواهی و حقطلبی وظیفه انسانی و ملی ماست، اما این نکته را هم نباید فراموش کرد که هر که فریاد آزادی و عدالت سر داد و از ظلم و استبداد بهظاهر شکایت نمود، لایق همکاری و همفکری و توجه ما نیست! متاسفانه امروز عدهای در حالی زیر پرچم باقی ماندههای سلطنت پهلوی سینه میزنند و پیگیر دموکراسی و حقوق بشر هستند که رهبر معنویشان به مانند پدر از کودتای ننگین ۲۸ مرداد با عنوان رستاخیز ملی یاد کرده و در روزگاری که اسناد آن کودتا از حالت محرمانه خارج شده و سران کشورهای درگیر در آن واقعه سیاه به نقش خود در آن کودتا اعتراف کرده و بابت آن اظهار ندامت میکنند، از اساس کودتا بودن آن واقعه را تکذیب کرده! و بهزعم خود اقدامات ننگین پدر و حامیانش را توجیه میکند! در اینجا سوالی که از این نوع دموکراسیخواهان میتوان پرسید آن است که چگونه میتوان دموکرات بود، اما الگو و مطلوب خود را دیکتاتورها و سیستمهای دیکتاتوری قرار داد؟! یک دیکتاتور دیگر باید چه کند و چه بگوید تا شما متوجه شوید، دموکراسی برای او وسیله است و هدف همانا دیکتاتوری سیاه موروثی!
سوال دیگری که باید از بسیاری دیگر از فعالان سیاسی و مدنی و حتی مردم کوچه و بازار پرسیده شود آن است که مگرنه آنکه کودتای ۲۸ مرداد با پخش رمز «اکنون دقیقاً ۱۲ نیمه شب است» از رادیو بی بی سی به اجرا در آمد؟! پس چرا هنوز هم حضرات مخاطب چنین رسانهای قرار گرفته به تحلیلها و روایات کاملاً جانبدارانه، اما بهظاهر بیطرف این رسانه که در راستای مطامع استثمار جهانی و عوامل داخلی آنان است اعتماد میکنند؟! دیگر چه اتفاقی باید رخ دهد تا چهره واقعی روباه پیر استعمار آشکار شود؟! چرا هنوز هم درس نمیگیریم که هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد و دلیل راهاندازی تلویزیونهای ریز و درشتی که ردیف بودجه اختصاصی در کشورهای مختلف دارند نه سعادت ملت ما که تحت نفوذ درآوردن آن است! البته ذکر این نکته هم در اینجا واجب است که قاصر وقوع این خطا نه مردم و مخاطبین و نه حتی بسیاری از شرکتکنندگان در برنامههای این رسانهها، که آنهایی هستند که هرگونه صدای مخالف و یا حتی مغایر از گفتمان و زاویه نگاه خود را شدیداً سانسور و سرکوب مینمایند! به بیان بهتر اگر امکان طرح و بررسی بیطرف مطالبی که در چنین رسانههایی طرح میگردد، در رسانههای داخلی و خصوصاً صدا و سیمای اصطلاحاً ملی موجود بود، دیگر امکان هدایت افکار عمومی از طریق چنین رسانههایی به حد صفر و یا شاید منفی بینهایت میرسید! بنابراین باید گفت کارگزارانی که برخلاف جریان آزاد رسانهای حرکت کرده و فضا را بر اهالی قلم تنگ مینمایند، یا عوامل مستقیم و اجیرشده قدرتهای خارجی و ستون پنجم دول بیگانه در میان ما هستند و مشغول اجرای پروژه شوم رویگردانی مردم از رسانههای داخلی و انداختنشان به دام رسانههایی نظیر بی بی سی فارسی! و یا در ایدهآلترین حالت، افرادی متعصب و سادهلوح و سطحی نگر اند! که با نیتی خیر پا به میدان گذاشته، اما نتیجه کارشان دقیقاً همان است که قدرتهای استثمارگر خواهان آن هستند. در جریان کودتای ۲۸ مرداد و یا دوران زعامت مرحوم مصدق ردپای چنین افرادی بسیار مشهود است. برای نمونه در ماجرای ترور دکتر فاطمی بهدست محمدمهدی عبدخدایی که اکنون دبیرکل فدائیان اسلام است، شخص نواب صفوی در حال سپریکردن دوران محکومیت زندان بوده و گفته میشود که عبدخدایی که در آن زمان نوجوانی ۱۴ یا ۱۵ ساله بوده به تحریک حاج ابراهیم صرافان که از مشهودترین عناصر و سرسپردگان به سفارت انگلیس و سیدضیا در جمعیت فدائیان اسلام بود دست به این اقدام میزند! در ماجرای ترور احمد کسروی بهدست نواب نیز میبینیم که وثیقه ۱۲ هزار تومانی برای آزادی نواب را شخصی بهنام اسکویی پرداخت میکند که از دوستان اسدا... رشیدیان و سیدضیاء است! در اینکه نواب مسلمانی معتقد و مخلص بود شکی نیست، اما تاریخ گواهی میدهد که اینچنین عمال انگلیس در ایران، به وی یاری رسانده و در تشکیلاتش نفوذ میکنند! مشهور است که شادروان حسین فاطمی پس از ترخیص از بیمارستان در اولین سرمقاله باختر امروز مینویسد «با این که دست استعمار و استبداد از آستین یک خودفروخته برای کشتن من بیرون آمد، ولی امروز نیز در راه مبارزه علیه دشمن بیباکتر، جسورتر، صریحتر و آمادهتر از همیشه هستم. گلوله نمیتواند افکاری که در دماغ من از دیدن منظره رقتبار فقر و جهل و نادانی و خرافات و امراض و هزاران مفاسد اجتماعی دیگر، که مولود سلطه و قدرت یک سیاست جنایتکارانه و جابرانه دو قرنی استعمار است، تغییر دهد... این گلوله اینتلیجنتسرویس بر پایداری و استقامت من صدچندان افزود، مرا در راه خدمت به مردم و میهن عزیزم سرسختتر، آهنینتر و فداکارتر نمود.»
دیگر درس بسیار مهم کودتای ۲۸ مرداد برای ما آن است که قدرتهای استعماری همواره بر ضعفهای شخصیتی و زوایای تاریک فکری ما حساب باز میکنند! در اسناد جدید منتشرشده از سوی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در خصوص کودتای ۲۸ مرداد، گزارش تهیهشده در دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت امور خارجه آمریکا به تاریخ ۱۱ فروردین ۱۳۳۲ در خصوص سیدابوالقاسم کاشانی بسیار جالب توجه است که در آن آمده است «کاشانی در صورت قبضه قدرت، سیاستهای مصدق را در ملیکردن نفت ادامه میدهد و سیاست احتمالی او بعد از رسیدن به قدرت علاوه بر ملیکردن صنعت نفت، کوتاهکردن دست انگلیس است» اما همین گزارش تصریح میکند که کاشانی بهدلایلی نظیر مسائل شخصی، حسادت به جایگاه و اعتبار مصدق و کمکردن روی مصدق! درصدد اسقاط دولت مصدق است! در سند دیگری که سفارت آمریکا در ایران در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۰ برای وزارت امورخارجه آمریکا تنظیم نموده است آمده: «سوابق کاشانی نشان میدهد او اصولاً ثابتقدم نیست!... او فرصتطلب است.» گزارش شده که: «... میشود او را خرید. او دستکم یکبار با سفارت تماس گرفت تا کمک مالی دریافت کند، احتمالاً او در قبال دریافت این کمک، از سیاستهای آمریکا حمایت میکند.»
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پس از گذشت ۷۶ سال از وقوع آن هنوز هم زندگی ما و نسلهای پس از ما را تحت تاثیر قرار میدهد و این در حالی است که اگر مردمان آن روزگار بهجای انفعال و سکوت در برابر خودکامگی و دخالت آشکار بیگانگان قد علم میکردند، اگر بهجای تفرق به اتحاد روی آورده و اگر عوامل داخلی آن کودتا سرنوشت ملک و ملت و ماحصل دنیا و آخرتشان را به چند ریال بیارزش نمیفروختند، هرگز آن کودتای ننگین رخ نداده و آزادی و استقلالمان زیر چکمههای استثمار خارجی و استبداد داخلی و استحمار فکری له نمیشد!