هادی رفت به یک دلیل چون وقتش رسیده بود و هرگونه پرسش، پاسخ و چرایی در این مورد با خداست و اوست که می داند چرا هادی؟ چرا مرتضی؟ و چرا علی؟ و ... اما مهم برخورد ما با اینگونه پدیده هاست. هرزگاهی یکی از شخصیت های معروف جامعه که می میرد موجی میان مردم بخصوص در شبکه های اجتماعی و رسانه های مجازی ایجاد می شود که با گذاشتن عکسی از آن چهره معروف و ابراز تاسف شروع می شود و ماجرا تا بت کردن فرد مرحوم ادامه می باید، او که دستش از دنیا کوتاه است و مشغول حساب و کتاب خویش، اینجا هزاران دایه مهربان تر از مادر پیدا می کند. آنقدر مهربان که عکس جنازه او را روی تخت بیمارستان و لحظه گذاشتن درون قبر منتشر می کنند تا شاید هر لایک فاتحه ای باشد به روح تازه از دست رفته و چندین ماه پس از مرگ آلبومش را روانه بازار می کنند، با قیمتی که بلیط کنسرت مرحوم هم اینقدر نبود!
ریشه این بی اخلاقی ها کجاست؟ چرا واکنش ما به هر پدیده ای رگه هایی از بی اخلاقی دارد و برای اول بودن و دیده شدن دست به هر کاری می زنیم؟ چرا عادت کرده ایم بجای سکوت و نثار فاتحه ای برای عزیزی که از دست داده ایم مرتب با آبروی مرده و خانواده او بازی کنیم و خانواده داغدار را با چالش هایی مواجه کنیم که کلا یادشان برود عزیزی از دست داده اند و به فکر صدور بیانیه و پاسخ به هجمه های رسانه ای شوند؟
حس ترحم به خانوده مرحوم بعضاً شکل افراطی به خود به می گیرد. در موضوع هادی نوروزی شاهد بوديم بسیاری از ابراز تاسف ها نسبت به فرزندان او بود، خدا به بچه هایش رحم کند، مگر بچه هایش چه گناهی کردند و ... همه می دانیم هادی نوروزی در سطح اول فوتبال ایران بازی کرده و قراردادهایی که تا امروز بسته و سرمایه ای که جمع کرده قطعا پس از خودش زندگی خوبی را برای خانوده اش گذاشته، چه بسا در این مملکت کودکانی بسیاری هستند که با رفتن پدر، پشت و پناهشان می رود و خاکریز آخر هم به تصرف دنیای خشن و بی رحم در می آید، آنجا هم صدایی از ما بلند مي شود؟ اصلا ککمان می گزد برای کودکان کار؟ کودکان بی سرپرست؟ کودکان بدسرپرست؟
نقد دیگر بطور کلی به حواشی یک مرگ است و استفاده ابزاری از آن. پولی شدن پارکینگ ورزشگاه آزادی در روز مراسم ختم هادی نوروزي، دعوا بر سر مستند زندگی مرتضی پاشایی میان برخی از نزدیکان وی، انتشار تک آهنگ و آلبوم پس از مرگ مرتضی و داستان تکراری «وعده دیدار ما استادیوم فلان» و دقیقه فلان! خیلی دور نیست آن روزهایی که اسمش که در ترکیب اصلی نبود می گفتیم خداروشکر و اصلا شماره پیراهنش را نمی دانستیم و روزهایی که از روی سکوها فحش خورد نه خودش به تنهایی بلکه به همراه خانواده اش!
و این داستان ادامه دارد و ما همچنان زنده ها را فحش می دهیم و مرده ها را می پرستیم!
برای شادی روح همه عزیزانی که از دست داده ایم صلواتی بفرستیم و فاتحه ای نثار کنیم.
شماره 3 دوهفته نامه آیت ماندگار