حميدرضا جلائيپور فعال اصلاح طلب گفت: در سالهاي موسوم به دوران اصلاحات (1376- 1384) در عرصة عمومي ايران نگراني از «فروپاشي» بارها ابراز ميشد و اينك نيز ميشود.
آیت ماندگار- جهانگیر مصلی-خبرنگار: حميدرضا جلائيپور فعال اصلاح طلب گفت: در سالهاي موسوم به دوران اصلاحات (1376- 1384) در عرصة عمومي ايران نگراني از «فروپاشي» بارها ابراز ميشد و اينك نيز ميشود. ظريف اينكه نگراني از «فروپاشي» فقط دلواپسي متخصصان علوم اجتماعي نيست بلكه نيروهاي سياسي (اعم از اصولگرايان، اصلاحطلبان و منتقدان وضع موجود) نيز نگران «فروپاشي» هستند. اين دلمشغوليِ مشترك دلايل گوناگون دارد كه يكي از آنها كاربرد واژه «فروپاشي» در معاني و مضامين متفاوت است. هر صاحبنظري از يكي از زوايا (يا تركيبي از آنها) براي جامعه ايران نگران است. اين اختلاط معاني باعث ميشود معضلاتي كه از آن به عنوان فروپاشي ياد ميشود به درستي شناخته نشود و در مرحله عمل نيز با صراحت لازم مورد توجه قرار نگيرد.
وی افزود: تأكيد و كاربرد واژة «فروپاشي» در تجزيه و تحليل اوضاع كنوني ايران اساساً كاربرد دقيقي نبوده و از اين واژه معاني و واقعيتهايِ گوناگوني مراد شده است. در معناي اول فروپاشي كه فروپاشي اجتماعي است به رشد فزايندة آسيبهاي اجتماعي اشاره دارد كه بهتر است به جاي فروپاشي اجتماعي از واژة «آشفتگي و گسيختگي اجتماعي» (Social Anomie) استفاده شود. (البته در برابر اين آشفتگي اجتماعي تنها دولت مسؤليت ندارد بلكه بقول نيزبت همه بخشهاي آگاه و سازمانيافتة جامعه كه در امر كنترل اجتماعي بايد سهيم باشند، مسؤليت دارند- مثل نهادهاي مدني، صنفي، مذهبي و گروههاي خودياري). فروپاشي اجتماعي در معناي دوم به خطر گسستِ قومي از ايران (ايران به معناي يك مجموعة فرهنگي- تاريخي- جغرافيايي كه در برگيرندة اقوام گوناگون نيز هست) اشاره دارد. در اين مورد بهتر است به جاي واژة فروپاشي اجتماعي از مفهوم خطر گسيختگي در «يكپارچگي ملي» استفاده شود. فروپاشي به معناي سوم، كه نگراني قابل تأملي در جامعه ايران است، ولي براي بيان آن مفهومِ «فروپاشي اجتماعي» واژة دقيقي نيست ميتوان از مفهومِ خطر بيدولتي استفاده كرد.
جلایی پور خاطر نشان کرد: يكي از راههاي بنيادي براي جلوگيري از خطر بيدولتي اتخاذِ سياستِ «شهروندسازي» (از طريق آموزش و پرورش و ساير رسانههاي عمومي) و شهروندداري (يعني التزام حكومت و نيروهايِ جامعه مدني به قواعد دموكراسي و ارزشهاي مدني مثل آزادي، برابري و قانونمداري) است. افراد ناراضي كه دائماً در جامعه مدرن توليد ميشوند، اگر از تربيت شهروندي و مدني محروم باشند و اگر دولتها شهروندداري نكنند، دائماً ميتواننددولتهايِ جوامعِ خود را با حوادث غير منتظره روبرو كنند. البته به نظر نگارنده اين حوادث غير منتظره لزوماً به معناي امكان «تداومِ هرج و مرج» نيست. زيرا جامعه ايران در برابر خطر هرج و مرج ظرفيتهايي درخور توجهي دارد. در جامعه ايران نهاد خانواده، نهادهاي مذهبيِ مردمي، نهادهاي بوركراتيك اقتصادي و فرهنگي در بخش خصوصي و محافل روشنفكري و شبكههاي گسترده دانشجويان، كارشناسان و ايرانيان آگاه در سراسر شهرهاي ايران نسبت به ناامنيهاي جدي حساس هستند و اجازة تداوم هرج و مرج (حتي در شرايط غفلت حكومت) را نميدهند. تاريخ معاصر ايران هم ادعاي مذكور را تأييد ميكند. به غير از 15 سال اول قرن كه ايران با گرسنگيها و ناامني هاي پس از انقلاب مشروطه روبرو بود، هيچگاه ايرانيان، حتي در زمان جنگ جهاني دوم، به گسترش هرج و مرج راه ندادهاند. در جريان انقلاب اسلامي نيز هرج و مرجِ ناشي از بيدولتي در جريان انقلاب در مقايسه با ساير انقلابها بسيار كمتر بود و اين انقلاب را متفكراني چون ميشل فوكور انقلابي نرم و غير خشونتآميز ناميدند (ميشل فوكو: 1379)، در دوران اصلاحات نيز به رغم فعال شدن پويشهاي اجتماعي، ايران با پديدة هرج و مرج و ناامني دائمي روبرو نشد. زيرا توليد «شهروندِ مسؤل، مدني، اخلاقي و ماهر» و «شهروندداري» يكي از شرايط و يكي از ضروريات مقابلة بنيادي با بحرانهاي سياسي و درمانِ عارضة آشفتگي اجتماعي و گسيختگي ملي است.