نظام سرمایهداری، یک پای ثابت در کارکرد و انباشت هزینه فایده خود دارد و آن پای ثبات، گروه کارگری است که نقش اساسی در چرخه تولید و پیشرفت نظام سرمایهداری (کارفرمایی) دارد. این رابطه کارگری و کارفرمایی در ظرف عدالتجویی و منادیان عدالت، نتیجهای جز پیشرفت و تعالی طرفین را جستجو نمیکند؛ اما مطالعه تاریخی رابطه این دو، حکایت از آن دارد که متأسفانه هیچگاه این نتیجه، عادلانه و منصفانه رقم نخورده است و همیشه این کارگران بودهاند که در نیاز به معیشت، با بیعدالتی و استثمار سرمایهداری، ساختهاند و بهمثابه یک ماشین و رباط، سر به گریبان برده و در پس حجب و حیای افراطی خود اولین و مهمترین عامل عقبماندگیشان بودهاند. گذشت زمان به افزایش آگاهیهای اجتماعی و بروز و ظهور کارگرانی که در احقاق حقوحقوق خود و همکاران خود، به مبارزه علیه سرمایهداری برخاستهاند باعث شد که مطالبات کارگری نقش جدیتری به خود بگیرد، بهطوریکه در اکثر کشورها علاوه بر تشکیل نهادها و انجمنها و اتحادیههای کارگری، قوانین کار و کارگری و کارفرمایی به تصویب رسید و احقاق حقوحقوق جامعه کارگری شکل مدنی به خود گرفت. بهطور مثال، قانون کار در کشور ایران، البته پس از مبارزات پرهزینه گروهها و نهادهای کارگری در سال ۱۳۲۵ به تصویب رسید. این قانون که آنچنان به مذاق کارفرمایان ازجمله انگلستان که نقت ایران را در اختیار داشت و گروه کثیری از کارگران ایرانی را کارفرمایی میکرد، خوش نیامد. در پی آن چانهزنی کارفرمایان بر سر اصلاح قانون به نفع خودشان آغاز شد و به دنبال آن این قانون نیز همواره در کشمکش بین کارگران و کارگران موردنقد جدی قرار میگرفت و ازآنجاییکه متأسفانه قدرت کارفرمایان بر کارگران بهواسطه زر و زوری که دارند میچربید قوانین نیز به نفع آنان رقم میخورد. لذا درنهایت در سال ۱۳۳۷، در دولت منوچهر اقبال، لایحه قانون جدید کار به مجلس شورای ملی ارسال و به تصویب رسید.
بااینحال ظهور و بروز اتحادیهها و سندیکاهای کارگری و همچنین تشکیل فدراسیون و کنفدراسیونهای کارگری باعث شد تا طبقه کارگری به شکل رسمیتر و نهادینهتر در پی دستیابی بهحق و حقوق خود تلاش کنند. بدیهی است که کارگران فقط و فقط افزایش حقوق خود را، تنها حق پایمالشده خود نمیدانستند. اینها تأمین حقوق اقتصادی، اجتماعی و آزادیهای فردی و رفاه عمومی کارگران را همواره خواهان بودهاند. در پی عدم پاسخگویی نظامها و حکومتها به مطالبات اتحادیهها و سندیکاهای کارگری، در برخی جوامع این مطالبات، به یک انقلاب اجتماعی مبدل شده است و در برخی جوامع دیگر، کارگران و سندیکاهای کارگری یک رفرمیست بیش نبودهاند و بجای انقلاب و فروپاشی یک نظام، به دنبال اصلاح و تغییر در وضع موجود کارگران در نظام خود بودهاند.
نظام اسلامی ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره درصدد بهبودی وضع طبقه کارگری بوده است. آنچه درگذر زمان در تقابل کارگران و نظام سرمایهداری (کارفرمایان) مشهود بوده است، آن است که راز بقای این دو در آن است که در عین تضاد و جنگ بر سر تأمین حقوق کارگری از سوی اتحادیه و سندیکاهای کارگران و کاهش قدرت کارگران در برابر کارفرمایان از سوی سرمایهداران، هر دو محکومبه تحمل یکدیگرند اما این دایره تنازع بقا درگذر زمان و افزایش سطح آگاهی اجتماعی جوامع، به نفع دنیای کارگران بلوغیافته، در حال باز و بازتر شدن است.
شماره 9 دوهفته نامه آیت ماندگار