آیت ماندگار- از هنگام اکتشاف نفت در ایران که توسط ویلیام ناکس دارسی و در ناحیه مسجد سلیمان اتفاق افتاد، بخاطر نوع قراردادی که دولت وقت ایران در زمان قاجار با شرکت انگلیسی بسته بود، تنها 16 درصد از درآمد حاصل از پول نفت به نام دولت ایران و به خزانه واریز میشد که بعدها با تشکیل وزارت اقتصاد و دارایی، حقالسهم ایران به این وزارتخانه پرداخت میشد و در حقیقت بخاطر نبود وزارتخانهای به نام نفت، این وزیر دارایی بود که به خاطر منافع ایران ناچار بود با شرکت انگلیسی به چانهزنی بپردازد. همچنین جالب است بدانیم که 10 سال پیش از پدید آمدن سازمان کشورهای صادرکننده نفت(اوپک) رویدادی اتفاق افتاد که مقدمه تشکیل این نهاد مهم اقتصادی در جهان شد. آنچه را که از نظر گرامیتان میگذرد کوتاه شده شرح این رویداد تاریخی و نیز گزارشی از پیشنویس پیمان قاهره است که منوچهر فرمانفرمائیان در کتاب خون و نفت آورده است:
در اواسط آبانماه سال 1329 روزی عباسقلی گلشائیان وزیر دارایی مرا به دفترش احضار کرد و در مورد تلگرافی سخن گفت که از حسین علاء سفیر ایران در واشینگتن دریافت کرده بود. تلگراف حاکی از این بود که سه نفر ونزوئلایی مایل بودند به عنوان یک هیئت نفتی از ایران دیدن کنند. علیرغم اینکه هر سه نفر حکم رسمی ماموریت داشتند اما گلشائیان که همه جا خبرچینهای انگلیسی را در کنار خود میدید حاضر نبود آنها را بپذیرد، ولی من با این استدلال که این افراد، کارشناسان نفتی هستند و آگاهی از دیدگاه آنان خالی از لطف نیست سرانجام وزیر دارایی را متقاعد کردم که تنها چند دقیقه آنها را ببیند. در آن روزگار ونزوئلا بصورت یک سرمشق برای کشورهای تولیدکننده نفت درآمده بود و حاضر بود جزئیات عملکرد خود را در اختیار ما قرار دهد. هیئت ونزوئلایی را جانشین وزیر صنایع و معادن، سفیر ونزوئلا در رُم، یک استاد حقوق نفت و یک منشی همراهی میکرد. طی مسیر فرودگاه تا هتل، ریاست هیئت که همان جانشین وزیر صنایع و معادن ونزوئلا بود توضیح داد که زمان آن فرا رسیده که یک تبادل نظر غیررسمی میان کشورهای تولیدکننده نفت آغاز شود. او میگفت که شرکتهای غربی که وظیفه اکتشاف، استخراج و فروش نفت ما را بر عهده دارند مرتب با یکدیگر در تماس هستند و گفتوگو میکنند، اما ما در حال حاضر هیچکدام تبادل اطلاعات نداریم و باید این وضع را تغییر دهیم چرا که هر چه از یکدیگر مطلع شویم موقعیتمان بهتر میشود. وقتی از هتل به سمت اداره بازمیگشتم در این فکر بودم که اگر با ونزوئلا پیشقدم شده و راهی را برای تغییر بگشائیم همسایگان عربمان را چه کنیم، زیرا آنها بشدت وابسته به انگلستان بودند و هر اطلاعاتی را که با آنها مبادله میکردیم، آنان علیه ما مورد استفاده قرار میدادند. در این میان شرکت نفت ایران و انگلیس هم که منافع نفتی ما را در اختیار داشت قطعاً بر این بیاعتمادی دامن میزد. با این وجود اما همه ما در یک طرف و شرکتهای غربی در طرف دیگر بودند. به این میاندیشیدم که این استعمار چقدر همه را ترسانده بود و چقدر داخل مرزهای خودمان تنها بودیم، آنچه ونزوئلاییها پیشنهاد میکردند انقلابی در صنعت نفت بود که انگلیسیها را حتماً دیوانه میکرد.
چند روز بعد وقتی از جزییات کامل برنامه آگاه شدم بارها شرایط قراردادهای خودمان را با دستاوردهای ونزوئلا مقایسه کردم و وقتی قرارداد خودمان را با انگلیسیها به آنها نشان دادم اظهار تاسف کردند زیرا ما حتی در قرارداد سال 1933 میلادی(1312 خورشیدی) که در حقیقت برای افزایش حقالسهم خویش در زمان رضاشاه تنظیم و پافشاری کرده بودیم، از قیمت اعلام شده هیچ ذکری به میان نیاورده بودیم، اما دولت ونزوئلا قرارداد خود با شرکتهای نفتی غربی را 50/50 بسته بود که بر اساس قیمت اعلام شده بینالمللی بود. کارگران آنها دستمزدی چهار برابر دستمزد کارگران ما دریافت میکردند و هر هفته نصف روز کمتر کار میکردند و از مزایای درمانی و بازنشستگی برخوردار بودند و حتی میتوانستند به اعتبار حقوقشان خانه قسطی بخرند و برای غذا، مسکن و لباس یارانه دریافت میکردند. اما وضع ما در آبادان اینگونه نبود، کارگران اغلب ژندهپوش بودند و در حلبی آبادهایی که از آب، برق و بهداشت نیز خبری نبود زندگی میکردند. هیئت ونزوئلایی از آنچه که من میتوانستم در مورد مسائل نفتیمان به آنها بگویم دچار تعجب شده بودند زیرا تا آن هنگام شرکت نفت ایران و انگلیس جزییات را به کلی از ما مخفی نگه داشته بود. ونزوئلاییها بر این باور بودند که شرکتهای نفتی غربی دیگر، به جز انگلستان، حال به صورت ظاهر هم که شده، متمدنانه و با حساب و کتاب با آنها برخورد میکنند، اما شرکتی که در ایران فعالیت میکند، پست، گدامنش و فخرفروش است.
پس از اینکه هیئت ونزوئلایی اطلاعات خویش را در اختیار ما قرار داد تصمیم گرفت تا به کشورهای عربی برود. اما این گروه حتی موفق به گرفتن روادید به قطر هم نشد زیرا جاسوسان انگلیسی از قصد ونزوئلاییها آگاه و آن را به اطلاع مقامات انگلیسی رسانده بودند. حتی وقتی دولت عربستان برای آنها روادید صادر کرد و آنان به عربستان پرواز کردند، اجازه خروج از هواپیما نیز به آنها داده نشد. در کویت هم که هنوز مستعمره انگلیسها بود، هنگام ملاقات هیئت با شیخ صباح، کنسول انگلستان هم حضور داشت، بنابراین هیئت ونزوئلایی نتوانست درباره نفت سخن بگوید. همچنین علیرغم اینکه در عراق از آنها استقبال شد، اما به دلیل بیماری یکی از اعضای هیئت، گفتوگویی انجام نشد. بنابراین نظراتی که میان ایران و ونزوئلا مورد بحث قرار گرفت در همین محدوده باقی ماند تا اینکه صنعت نفت ملی شد و پس از کودتای سال 1332 کنسرسیومی با حضور تعدادی از شرکتهای نفتی غربی و شرکت نوپای ملی نفت ایران تشکیل شد و این تحرک و پویایی مبنایی برای تاسیس اوپک در سالهای بعد شد.
فرمانفرمائیان در ادامه مینویسد: اما درباره چگونگی تشکیل اوپک و نقش من در تشکیل آن باید بگویم که در اواخر سال 1337 عبدا... انتظام، رییس شرکت ملی نفت ایران از من خواست برای شرکت در یک گردهمایی نفتی – عربی به قاهره سفر کنم. انتظام به من یادآوری کرد دولت ایران بخاطر حرص و ولع اعراب و علقهای که آنها به دولت دکتر مصدق داشتند و مصائب ناشی از ملی کردن نفت، مایل نیست نمایندهای معتبر به قاهره بفرستد، بنابراین من باید تنها به عنوان یک ناظر در گردهمایی مزبور شرکت میکردم. با اینکه دولت مرا بخاطر تجربهام در روابط بینالملل و نیز عضویتم در هیئت مدیره کنسرسیوم نفت برگزیده بود اما من اجازه نداشتم از طرف دولت ایران سخن بگویم یا خود را یک مقام رسمی به حساب آورم. من غلامرضا نیکپی را به عنوان معاون با خود بردم و علیرغم تلاشهای ساواک برای اعزام شخصی در کنار من، اجازه این کار را ندادم. در آن زمان، کشور مصر توسط جمال عبدالناصر اداره میشد و او منادی تحول در تمام خاورمیانه عربی بود و بر این باور بود که نفت اسلحهای است که با کمک آن میتوان غرب را به زانو درآورد. همزمان با برگزاری این گردهمایی، شرکت بریتیش پترولیوم دست به حماقت بزرگی زد و بدون مشورت با کشورهای تولیدکننده نفت و جلسه پیشرو، به بهانه اشباع بازار نفت، به طور یکجانبه بهای نفت را کاهش داد. بنابراین درآمد ناچیز کشورهای تولیدکننده یکشبه سقوط کرد و این توهین که ضربهای شدید به اقتصاد این کشورها وارد کرده بود موجب شد تا عزم آنها برای پدیدآوردن سازمانی که مدافع حقوق آنها باشد جزم شود. در چنین فضایی بود که من در فروردین سال 1338 به قاهره رسیدم. گردهمایی قاهره پنج روز به طول انجامید. روزها به مطالعه اوراق آماده شده میگذشت و کمتر بحثی درباره چگونگی پاسخ به کاهش قیمت نفت از طرف بریتیش پترولیوم درمیگرفت تا اینکه در یک شب من ترجیح دادم که به میهمانی شام اعضا نروم و تنها در هتل بمانم. دکتر پرز آلفونسو که رییس هئیت ونزوئلایی را بر عهده داشت نیز به میهمانی نرفت و در عوض شام را به طور خصوصی با من صرف کرد. هنگام شام بود که یکی از حوادث مهم زندگی من و کشور ایران رقم خورد بدین ترتیب که دکتر پرز آلفونسو گفت ما تولیدکنندگان نفت هیچ وسیلهای برای تبادل نظر، مزیتها و تسویههای قراردادهای نفتی نداریم، به همین دلیل من یک نسخه از قرارداد خودمان را که به عربی نیز ترجمه شده همراه آوردهام. او در حقیقت همان حرفهایی را میزد که هیئت نفتی ونزوئلایی 10 سال پیش پیشنهادش را مطرح کرده بود. دکتر آلفونسو ادامه داد شما هم میتوانید و همه ما میتوانیم و حتماً باید این کار را انجام دهیم. ما باید مرتب دور هم جمع شویم و موضوعات را بررسی کنیم. وقت آن فرا رسیده تا از فشار و تهدید شرکتها نسبت به خود رها شویم چرا که یادمانهای پاریس و لندن با انرژیهایی که ما به بهای ناچیزی در اختیار غرب میگذاریم روشن میشوند، پس باید موافقت نامهای تنظیم کنیم.
من به آلفونسو گفتم که تنها یک عضو ناظر هستم و اجازه ورود به چنین موضوعی را ندارم، اما او نیز گفت که وی هم تنها یک ناظر است اما آماده است تا برای ملت و کشورش چنین پیمانی را امضا کند. پرسیدم آیا اعراب برای چنین کاری آمادگی دارند؟ آلفونسو پاسخ داد که با آنها سخن خواهد گفت زیرا با اینکه ایران عرب نیست اما چون نقش کلیدی و اساسی در خلیج فارس دارد و در اکتشاف و تولید نفت از همه ما باسابقهتر است، بنابراین نظر ایران میتواند خیلی اثرگذار باشد. پس از اندکی تفکر، دل را به دریا زدم و به او گفتم میتوانید روی من حساب کنید! روز بعد در کنار رود نیل و در محلی به نام کلوپ مهدی جمع شدیم و دور یک میز، من از ایران، پرز آلفونسو از ونزوئلا، عبدا... تریکی از عربستان و نمایندگانی از عراق، کویت و قطر درباره شرایط موافقتنامه به گفتوگو پرداختیم. پیشنویس قرارداد را نماینده ونزوئلا قرائت کرد و ما به بحث درباره آن پرداختیم. مباحثی مانند چگونگی اداره صنعت نفت، شرایط کار، دستمزد، حقوق بازنشستگی و محیط کار و موارد دیگر. هر یک از نمایندگان متن سند را خواندند آنگاه آلفونسو قلم را بدست من داد تا آن را امضا کنم. اما من علیرغم قولی که به او داده بودم گفتم که چنین اختیاری را از تهران ندارم و تنها عضو ناظر در این همگرایی هستم. آلفونسو گفت من هم عضو ناظر هستم اما برای کمک به کشور و ملتمان اینجا جمع شدهایم، اگر شما امضا نکنید هیچکس به ویژه اعراب امضا نخواهد کرد. پس از آن بود که قلم را برداشتم و آن را امضا کردم و بلافاصله دیگران نیز به دنبال من، پیشنویس پیمان را که در ابتدای آن نام ایران بعد ونزوئلا، عراق، عربستانسعودی، کویت و قطر آمده بود، امضا کردند. این پیشنویس پیمان، که به موافقتنامه عالیجنابان مشهور شد موجب گردید تا یک سال بعد، دولت عراق نمایندگان دولتهای شرکتکننده در پیمان قاهره را به بغداد دعوت کند و در اجلاسی که در سپتامبر 1960 میلادی برگزار شد رسماً تشکیل سازمان کشورهای صادرکننده نفت(اوپک) به اطلاع جهانیان برسد.
شماره 74 دوهفته نامه آیت ماندگار