آیت ماندگار- جهانگیر مصلی: نارساییهایی که در سیستم آموزشی بهصورت کلان و در خرده فرهنگهای اجتماعی بهصورت جزیی وجود دارند، باعث شده است تا کنکور که قرار بوده صرفاً محکی برای سنجش افراد باشد، به غولی بدل شود که قربانیان آن نه فقط کنکوریها که خانوادههای آنان و کل سیستم آموزشی است.
پس از اعلام نتایج کنکور سراسری سال 98، امسال بیش از همیشه حرف و حدیثها و حواشی از باب بیعدالتیهای آموزشی، تبعیضهای موجود در نظام آموزش و پرورش، تمرکز امکانات در تهران، اهمیت کاذب آزمون کنکور و متعاقب آن برجسته شدن موسسات کنکوری و استرسهایی که بر روح و روان والدین و فرزندان در نتیجه آن حاصل میشود، مطرح است.
عدهای دست روی ساختارهای کلان میگذارند و نظام آموزشی را بهصورتی کلی مقصر این داستان میدانند؛ از سوی دیگر عدهای والدین و تب و تاب دکتر یا مهندس شدن و صرف آینده درخشان فرزندان در این مسیر را (به عنوان مسیر محتوم خوشبختی) به عنوان عاملی کلیدی در این وضعیت دخیل میدانند.
آنچه مسلم است این است که استمرار این شیوه نه به نفع افراد و نه به نفع جامعه است چرا که پیامدهای منفی این داستان بسیار بیشتر و بزرگتر از فوایدی است که ممکن است داشته باشند؛ استرسها و مشکلات روانیای که افراد در مقابله با این غول (کنکور) آن هم در سالهای ابتدایی جوانی با آن مواجه میشوند تا سالهای بعد هم میتواند زندگیشان را دچار مشکل کند. از سوی دیگر، مراکز و موسسات آمادگی کنکور به وزنههای تعیینکنندهای بدل شدهاند که امروز حتی به سیستم آموزشی جهت میدهند و تولیداتشان بعضاً مقدم بر منابع آموزش رسمی قرار گرفته و این جریان علاوه بر مزیت اقتصادی و درآمد کلان، قدرت تعیینکنندگی و اثرگذاری در جامعه را نیز به آنان اعطا کرده است.
ساده اما پیچیده
«رمضان برخورداری» استادیار فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی در توضیح جریان کنکور و پیامدهای آن برای جامعه در گفتوگو با پژوهشگر ایرنا بیان داشت: بحث کنکور اگرچه در ظاهر آزمونی است که شرکتکنندگانی برای ورود به دانشگاه دارد، اما مبحثی پیچیده است. مشکل عمدهای که در کشور ما وجود دارد این است که زیرساختهای فرهنگی و ذهنیت پدر و مادرهای ما بهگونه ای ساخته شده است که انگار راه رستگاری فرزندان حتماً باید از کنکور بگذرد؛ در حالی که ضرورتی ندارد که کسی که دوره متوسطه دوم را تمام میکند، حتماً باید آزمون کنکور را بدهد و از این طریق بخواهد شغلی برای آینده داشته باشد.
این مساله فرهنگی و ذهنیتی که پدر و مادرها دارند، فضا را برای یکسری از موسسات باز میکند که وعدههای آنچنانی دهند (مهارت تستزنی را یاد میدهند و...)؛ وعدههایی که میتوانند بچههای ما را از این سد کنکور عبور بدهند و به موفقیتی که ترسیم کردهاند، برسانند. در نتیجه کنکور در ذهن والدین برجسته شده و دست به دامان موسساتی میشوند که بتوانند این راه را تسهیل کنند.
وی افزود: از طرف دیگر به نظر میرسد خود آموزش و پرورش هم عزمی برای مقابله با بازار مکارهای که تحت عنوان موسسات آموزشی مختلف، تقویتی و آمادگی کنکور (که حتی به دورههای پیش از دبستان هم تسری پیدا کرده است) فعالیت میکنند، ندارد؛ یعنی بچههای ما در پیش از دبستان از کتابهایی اسم میبرند که فلان برند کنکوری منتشر کرده است.
چه ضرورتی دارد که ما به جای آموزش مهارتهای اولیه زندگی، بچهها را با کتابهای متفرقهای که هیچ زمینه مهارتیای ندارند، اشباع کنیم؟ این در حالی است که تمرکز بسیاری از نظامهای آموزشی موفق در دوره پیش از دبستان و دبستان، روی مهارتآموزی است؛ چیزی که ما نداریم.
این استاد دانشگاه در ادامه و در اشاره به سیستمهای آموزشی سایر کشورها بیان داشت: شما سیستم آموزش و پرورش ژاپن را اگر نگاه کنید در دوره ابتدایی، اساساً هیچگونه تاکیدی بر روی معلومات و اطلاعات ندارند. معلومات به حداقل کاهش پیدا کرده است و تاکید روی ایجاد منش است؛ یعنی مهارتهایی میآموزند که بچهها تعاملات اجتماعی داشته باشند، همکاری کنند، مهارت فردی به دست بیاورند و تمام تمرکز در دوره ابتدایی باید این باشد؛ ولی متاسفانه با موجی که این موسسات در ایران درست کردهاند و به پیش از دبستان و دبستان هم تسری یافته، مشکلات تعلیم و تربیت ما در آینده مضاعف خواهد شد؛ یعنی دوباره همان چرخه اطلاعات و کتابهای کنکور و... در بازار باب میشود و ما شاهد خروج فرزندانمان از سیستم تعلیم و تربیتی هستیم که هیچ مهارتی ندارند و اطلاعاتی دارند که به درد زندگیشان نمیخورد. من یادم است که بیش از 20 سال است که آموزش و پرورش ادعای برداشتن کنکور و اعمال شیوههای جدیدتری در سیستم آموزشی را دارد اما عملاً هیچ کاری نکردهاند و در این 37 سال فقط حرف آن بوده و بیشتر جنبه تبلیغاتی داشته است؛ و البته واقعاً نیاز داریم آموزش و پرورش قدمی جدی برای این موضوع بردارد تا فرزندان ما کمتر آسیب ببینند.
تمرکززدایی چارهای احتمالی
برخورداری در پاسخ به این سوال که چرا آموزش و پرورش در راستای تغییر این وضعیت عزمی ندارد، تبیین کرد: مشکلی اصلی آموزش و پرورش ما این است که به صورت متمرکز سیاستگذاری میکند، یعنی اختیاراتی به مناطق مختلف، نواحی و استانها داده نشده است که از توانمندیهای ویژه و خاص خودشان استفاده کنند. این متمرکز بودن آموزش و پرورش و سیاستگذاریهایش خود مانعی است چراکه همه تصمیمات از یک وزارتخانه صادر میشود و در دورافتادهترین روستاها هم باید همان ابلاغیه اعمال و اجرا شود. این تمرکز باعث میشود تا نظارت دقیق به حداقل ممکن کاهش پیدا کند.
وی افزود: موسساتی که در کار کنکور هستند کتابهایشان در مقاطع مختلف آمده است و با وصف اینکه معلمان میدانند که به لحاظ قانونی تدریس این منابع، منع قانونی دارند اما چون این موسسات خودشان را تبدیل به یک برند آموزشی کردهاند و علیرغم اینکه از نظر قانونی تخلف است که این کتابها در مدارس آموزش داده شوند ولی عملاً این منابع آموزش داده میشوند و در بسیاری از مدارس خود والدین این را میخواهند (به دلیل همان ذهنیت نادرست)؛ چنانچه اگر در مدرسهای مدیر یا معلمی نخواهد از این منابع استفاده کند، والدین در اثر این تبلیغات وسیعی که توسط کمپانیهای کنکور شکل گرفته است، بچههایشان را جایی میگذارند که این شیوه اعمال شود؛ و اولین سوالی که از مدیران یا معلمان میپرسند این است که کتابهای فلان برند را کار میکنید؟ و اگر کار نکنند فرزندانشان را میبرند و در مدرسهای دیگر ثبتنام میکنند. این عوامل، مانند حلقههای بههم پیوستهای هستند که باعث میشوند که صنعت کنکور با قدرت هرچه بیشتر به حیات خود ادامه دهد.
شماره ۸۲ دوهفته نامه آیت ماندگار