حکایت شقایقِ عاشق این است که اگر دستی او را از دل دشت و صحرا چید و در گلدانی سفالی نهاد، تن به گل زینتی شدن نمیدهد و پس از چندساعتی پرپر میشود؛ رسم فولاد آبدیده هم به همین سان است که فشارها را برنمیتابد و زیر این بار، خم نه و میشکند. حال حکایت شقایق و فولاد، حکایت مردان و زنانی است که به جرم سر خم نکردن در مقابل استبداد زمان خویش مغضوب قدرت شدند ازجمله خسرو گلسرخی که در سحرگاه ۲۹ بهمن سال ۵۲ تیرباران شد و اکنون بیش از چندین دهه است که در قطعهٔ ۳۳ بهشتزهرا مجاور دهها مبارز دیگر که در زمان شاه کشته شدند در خاک سرد آرامگرفته است.
وی شاعر و نویسندهای بود که به جرم واهی تلاش برای گروگانگیری رضا پهلوی، ولیعهد شاه باهدف آزادی زندانیان سیاسی، به همراه چندین تن دیگر بازداشت شد. و پس از دستگیری او همسرش عاطفه گرگین شاعر و نویسنده نیز دستگیر شد و این آغاز یک جدایی بود. گلسرخی در دادگاه نظامی شاه بهجای دفاع از خود سخنانی بر زبان آورد که باعث جاودانگی وی در بین تودههای مردم شد؛ در دادگاهی که بعضی متهمان به دست و پای شاه افتادند و طلب عفو برای جرم نکرده خود کردند، گلسرخی باشهامتی مثالزدنی و غروری وصفناپذیر خطاب به قاضی دادگاه چنین گفت: «در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه میکنند. چنانکه گفتم من از خلقم جدا نیستم، ولی نمونهٔ صادق آن هستم...»
با آنکه همگان گلسرخی را یک شاعر چپ میپنداشتند او در بی دادگاه شاه از اسلام سخن گفت و دفاعیهٔ خود را با این جملات آغاز کرد: «ان الحیاه عقیده و جهاد. سخنم را با گفتهٔ مولا حسین شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه آغاز میکنم، من که یک مارکسیست لنینیست هستم برای نخست ین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم.»
او ناجوانمردانه اعدام شد و مرگ تراژیکش باعث خلق آثار ماندگاری توسط هنرمندان برجسته ایرانزمین گردید که میتوان به شعر «شکاف» که احمد شاملو در ستایش گلسرخی سرود و یا ترانه جاودانه «شقایق» با شعری از اردلان سرافراز و صدای داریوش اقبالی اشاره کرد. در این میان نمیتوان به کرامت الله
دانشیان، همراه و همرزم گلسرخی که تا آخرین لحظه با او بود و در این راه کشته شد اشارهای نکرد. اسفندیار منفرد زاده روی شعری که دانشیان به او سپرده بود آهنگی ساخت به نام «بهاران خجسته باد» که نویددهندهٔ انقلاب شد و یکی از برجستهترین سرودهای انقلابی است.
در اوایل انقلاب شکوهمند اسلامی برای مدتی مردم پارک لاله را پارک گلسرخی مینامیدند؛ اما رفتهرفته به دلایلی دیگر این نام کمرنگ و حتی بیرنگ شد. باآنکه پس از دههها هنوز هم علاقهمندان او راتبهگیر مزارش گل سرخ میگذارند، اما پخش دفاعیات وی در دادگاه از شبکه سه سیمای ایران در اواخر دههٔ هشتاد چنان جذابیتی برای نسل جوان به همراه داشت که بار دیگر نام گلسرخی بر سر زبانها افتاد.
با این همه دشمنی با گلسرخی را از هر سو میتوان دید؛ چه از سوی چپها که به دلیل از اسلام گفتنش در دادگاه، او را غیرخودی پنداشتند و چه از سوی رژیم سابق. برادرزن او، ایرج گرگین که در رادیو و تلویزیون قبل از انقلاب مشغول به کار بود و از نزدیکان رژیم سابق محسوب میشد در مصاحبهای که چندی قبل از درگذشتش انجام داد به تخطئه او پرداخت، آثار ادبی بهجامانده از گلسرخی را بیارزش شمرد و گفت که او قربانی طرح ساواک شد و فکر نمیکرد اعدام شود! این در حالی است که در فیلمی که چندی پیش از رسانه ملی پخش شد دادستان به گلسرخی فشار میآورد که عفو نامه امضا کند و گلسرخی با امتناع از این عمل میگوید من میخواهم بمیرم.
از آثار ماندگار گلسرخی هم میتوان به شعر «یک با یک برابر نیست» اشاره کرد که از شاهکارهای ادبی تاریخ معاصر ایران به شمار میرود. بهراستی سخن گفتن از خسرو گلسرخی، سخن گفتن از یک قهرمان است که به استبداد گفت: نه!
شماره 11 دوهفته نامه آیت ماندگار