آیت ماندگار- با هیچ پارامتری نمیتوان استعداد «سعید روستایی» در سینمای ایران را کتمان کرد، جوانی که در ۳۰ سالگی سه فیلمنامه مطرح نوشته و دو اثر شاخص خلق کرده، قطعاً آخرین فیلم او «متری شیش و نیم» هم از این قاعده مستثنی نیست که در سینمای کلیشهای این روزهای کشورمان نوآور و تاثیرگذار است، خاصه آنکه این فیلم در جشنواره فیلم فجر سال گذشته فیلم منتخب مردمی بود و پس از فروش بالا در اکران عمومی اکنون نیز راهی بخش افقهای جشنواره ونیز شد که همگی گواه از نظر مثبت منتقدان و مخاطبان به متری شیش و نیم دارد؛ اما در این مقال قصد حمایت یا نقد این اثر را ندارم چراکه به حد کافی منتقدان درباره این فیلم سخن گفتهاند و بنده حقیر سراپا تقصیر هم ادعای نقادی در این حوزه را ندارم، با اینهمه میخواهم بحث مهمی را درباره سینمای معترض و نوآور این روزهای سینمای ایران داشته باشم که تا حدی مغفول مانده است. هنگامی که در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر، سعید روستایی بهروی سن رفت تا سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را دریافت کند، بهطعنه به مسئولان حاضر در سالن گفت: «من پشت دستم را داغ میکنم که پلیس از جلوی دوربینم که هیچ، حتی از پشت دوربینم هم رد نشود!» وقتی این سخنان را شنیدم منتظر بودم تا در فیلم با چهرهای متفاوت از پلیس در سینمای ایران مواجه باشم که با واقعیتهای حضور پلیس در جامعه مطابقت دارد، اما در انتهای فیلم با تعجب بسیار با تطهیر و موجه جلوه دادن تمام رفتارهای خشن و فراقانونی پلیس مواجه شدم! یعنی اگر پلیس دست به خشونت میزند، اگر بیحرمتی میکند، اگر رفتاری غیرقانونی با متهم انجام میدهد و... حتماً حق دارد! و به بیننده اینطور القاء میشود که حق با ماموران بوده، مانند سکانسی که ماموران پلیس با رعب و وحشت به یک خانه حمله میکنند و زن و بچه را میترسانند و همچنین به وسایل خانه آسیب میزنند اما دستآخر مشخص میشود که حق داشتند دست به تمام این کارهای غیرقانونی بزنند! محض رضای خدا یکبار در این فیلم ماموران پلیس اشتباه نمیکنند! یک مامور خطاکار و فاسد وجود ندارد! حتی یک مامور هم رشوه نمیگیرد! پس چنین مامورانی حق دارند با خشونت فراقانونی با متهمان دست به گریبان شوند و اصل برائت متهم تا زمانی که جرمی در دادگاه ثابت نشده است را زیر پا بگذارند که صراحتاً در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است! شاید بگویید اینجا هالیوود نیست که «سرپیکو» ساخته شود و نمایش پلیس فاسد در سینمای ایران جزو خط قرمزها است! اما جالب است که بدانید در صداوسیما جمهوری اسلامی ایران که خط قرمزهای بهمراتب عجیبوغریبتری نسبت به سینما دارد، در دهه ۷۰ سریالی پخش میشد به نام «مزد ترس» ساخته «حمید تمجیدی» که بارها نیز در سالهای اخیر از تلویزیون باز بخش شد، در این سریال «اسماعیل محرابی» نقش پلیسی را در جمهوری اسلامی ایران بازی میکرد که هم معتاد شد در حین خدمت، هم رشوه گرفت و هم مواد مخدر ضبطشده توسط پلیس را میدزدید! دستآخر هم این پلیس فاسد توسط همکارانش بازداشت شد؛ اما آیا آسمان به زمین آمد؟ و موجبات وهن در خصوص زحمات اعضای خدوم نیروی انتظامی به وجود آمد؟ یا سریال توقیف شد؟ قطعاً خیر! بلکه نشان دادن یک پلیس فاسد در یک مجموعه سالم یکی از دلایل محبوبیت سریال مزد ترس در بین مردم بود که از قضا تماشاگران طرفدار پلیس سالم این مجموعه با بازی «عبدالکریم اکبری» بودند. بماند که در دهه ۸۰ هم شاهد حضور پلیس خشن در آثاری چون فیلم سینمایی «آواز قو» به کارگردانی سعید اسدی بودیم که اتفاقاً فیلمنامهاش را «پیمان معادی» بازیگر نقش اول همین فیلم متری شیش و نیم نوشته بود. حال در اواخر دهه ۹۰ که متاسفانه طبق آمار رسمی فساد در بین مسئولان بسیار بالاتر از قبل رفته است آیا هیچ پلیس فاسد یا قانونشکنی در مجموعه نیروی انتظامی وجود ندارد؟! یعنی دادگاهها هیچ پلیسی را محکوم نکرده است؟ آیا خط قرمزهای موجود در این دهه آنقدر سفتوسخت شده است که نمایش یک پلیس فاسد و قانونشکن و همچنین ناکارآمد در یک حوزه همتراز با توهین به مقدسات تلقی میشود؟ قطعاً خط قرمزها و ممیزیهایی کاملاً سلیقهای در این زمینه وجود دارد، چنانکه اخیراً «فرزاد مؤتمن» دیگر کارگردان سینمای ایران در اعتراض به تفاوت ممیزیها در فیلم پلیسیاش «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» با ممیزیهای فیلم متری شیش و نیم، متن تندی را در اینستاگرامش منتشر کرد و تلویحاً سازندگان این فیلم را به داشتن رانت برای نشان دادن عربدهکشی پلیس متهم کرد! اما ریشه این تناقض که در یکسو سعید روستایی ژست اپوزیسیون نسبت به اقدامات پلیس به خود میگیرد و از سوی دیگر در فیلم خود تمام اقدامات خلاف عرف و قانون پلیس را در زیر متن اثر تطهیر میکند، آنهم با داشتن رانت عبور از خط قرمزها، جای سوال و تامل در خصوص مباحثی چون ارتباط تفکر سرمایهگذار با محتوای اثر دارد! شاید به همین دلیل هم باشد که با تمام ظرفیتهای مثبت فیلم در ساختار که بیاغراق فراتر از سقف سینمای ایران است، هرگز با یک شاهکار هنری که انسان معاصر را پس از دیدن اثر تا مدتها به فکر و اندیشه فرو ببرد مواجه نیستیم، خاصه آنکه در اختتامیه جشنواره ونیز نیز این فیلم با اقبال داورها در بخش افقها همراه نشد! دلیل این پارادوکس چیست؟ اکنون به بحث اصلی میرسیم، این روزها بحث ورود سرمایههای نجومی و بعضاً پولهای کثیف به سینما و تئاتر بسیار خبرساز شده است، بخشی از این سرمایهگذاریها مربوط به پولشویی است که اخبار دادگاههای رسیدگی به آن را هرروزه میشنویم؛ اما بهزعم نگارنده ورود پولهای نجومی و سرمایهگذاران غیرهنری به سینما و تئاتر فارغ از بحث فساد مالی روی دیگری هم دارد که آن بهنوعی موجب استحاله سینمای معترض و نوآور ایران شده است! آیا تا بهحال توجه کردهاید که چرا پولهای نجومی و غیرشفاف برخی از آقازادهها یا بهاصطلاح ژن خوبها بیش از آنکه به سمت فیلمهای کمدی یا حتی ارزشی و اعتقادی در ژانر تاریخی و مذهبی برود، سینمای اجتماعی و فیلمسازان معترض به شرایط جامعه را نشانه گرفته است؟! جالب است که بدانید یکی از سرمایهگذاران فعلی در این حوزه جناب «محمدصادق رنجکشان» سرپرست پردیس تئاتر شهرزاد است که با حرفوحدیثهای بسیار سرمایهگذار فیلمهای سینمایی هنرمندان بهاصطلاح روشنفکر و نوگرا و تئاترهای لاکچری هم بوده است، نظیر سرکوبِ رضا گوران، سرخپوستِ نیما جاویدی، بیحسی موضعیِ حسین مهکام، قاتل و وحشیِ حمید نعمتا...، روسیِ امیر ثقفی، تفریقمانی حقیقی و همچنین تئاتر موزیکال بینوایانِ حسین پارسایی و... و البته یکی از سرمایهگذاران همین فیلم متری شیش و نیمِ جناب سعید روستایی به تهیهکنندگی سیدجمال ساداتیان! وی اخیراً طی حکمی «محمد دشتگلی» سرپرست اداره کل هنرهای نمایشی دولت محمود احمدینژاد و سرپرست سازمان بسیج هنرمندان سپاه حضرت محمد رسولا... (ص) تهران بزرگ را به مدیریت این پردیس منصوب کرد، آنهم با حکمی که بهاصطلاح از سوابق و تجربههای ارزشمند ایشان به نیکی یاد شده است! کافی است با یک جستجوی ساده در اینترنت نگاهی به مواضع و کارنامه جناب «دشتگلی» و دیگر همفکران او در دوران مختلف مدیریتیشان نسبت به تولید آثار اجتماعی توسط این هنرمندان روشنفکر و نوگرا انداخت! قطعاً یا همواره جزو مخالفان تولید چنین آثاری بودهاند یا از جمله موافقان سانسور و ممیزی و البته تحریم اکران این تولیدات! چراکه این آثار در نگاهشان بهعنوان سیاهنمایی تلقی میشود! اکنون سوال اساسی این است که چرا سرمایهگذاری چون «رنجکشان» و امثال او که میلیاردی برای هنرمندان بهاصطلاح معترض سینما و تئاتر پول خرج میکند، از طرفی نیز حامی تفکر و مدیریت افراد اصولگرای ارزشی هستند که به گواه تجربه و سوابقشان بیشترین زاویه را با نگاه این هنرمندان معترض داشتهاند؟! بهواقع چرا این سرمایهگذاران با چنین تفکراتی به سراغ فیلمسازان بهاصطلاح ارزشی چون حاتمیکیا و جمال شورجه و... نمیروند که با صراحت و افتخار آثار سفارشی و تبلیغاتی میسازند؟ و در عوض سرمایه خود را خرج سینمای بهظاهر روشنفکری میکنند؟ آیا سینمای سفارشی کارکرد و تاثیرگذاری خود را از دست داده است؟ و قرار است اندیشههای دلواپسان فرهنگی به شکل غیرمستقیم از طریق پول سرمایهگذاران غیرهنری به هنرمندان معترض تزریق شود؟ یعنی چیزی فراتر از سانسور و خودسانسوری در راستای ایجاد یک پروپاگاندای نامحسوس در سینما! در اصل این سازوکار بهنوعی استحاله هنر هنرمندان منتقد است به نفع همان چیزی که منتقدش هستند! در اصل تطهیر قدرتی که عقاید خود را فراتر از قانون میپندارد! و متاسفانه این استحاله به زیرپوستیترین شکل ممکن در آثاری که با سرمایهگذاریهای غیرشفاف و نجومی ساختهشده بهوضوح دیده میشود؛ مانند تطهیر قانونشکنیهای پلیس در فیلم متری شیش و نیم، آنهم با ژست اپوزیسیون کارگردان این اثر علیه پلیس!
شماره ۸۵ دوهفته نامه آیت ماندگار