آیتالله طالقانی از آن دسته اشخاصی است که برای شناخت وی باید قطعاً عصر و نسل او را شناخت و دانست که وی در چه فضایی میزیسته و چه اثری بر آن گذاشته و همفکران و غیر همفکران او چه کسانی بودند. اگر این موضوع روشن شود دانسته میشود که طالقانی روحانی دگراندیشی بود و در شمار روشنفکران دینی و از پیشگامان روشنفکری دینی در ایران امروز. چند اصطلاح بهصورت مترادف به کار میرود. روشنفکری دینی، نواندیشی دینی، نوگرایی دین، بیدارگری (نهضت بیداری اسلامی) احیاگری (نهضت احیای دین) و اصلاحگری (نهضت اصلاح دینی) این اصلاحات، در مقابل اسلام سنتی اسلام موروثی اسلام ارتجاعی، اسلام محافظهکارانه، اسلام متحجر و اسلام موجود است و مقصود از آنها، جنبشی است که در جهان اسلام، سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده و محمد اقبال لاهوری پیشقراول آن بودند. گفتنی است غیر روشنفکران دینی و روشنفکران غیردینی برآنند که دینداری و روشنفکری قابلجمع نیستند و تعبیر روشنفکری دینی، تعارضآمیز است و بهجای آن باید نوگرایی دینی گفت. او در روزگار خویش بهعنوان روحانی روشنفکر معروف بود.
باری طالقانی به لحاظ سنخشناسی در جرگه مصلحان و روشنفکران دینی بود و از منتقدان اسلام سنتی. اگر از این موضوع در شناخت طالقانی غفلت شود، مهمترین و اساسیترین بعد از شخصیت وی پوشیده میماند و او در غیر جایگاهش قرار میگیرد. طالقانی بدین جایگاه خودآگاهی داشت و گاه برای نشان دادن تفاوت دیدگاهش با دیگران بهصراحت میگفت که از کدام اسلام سخن میگوید. البته میان روحانی و روشنفکر بودن طالقانی و هر کس دیگری هیچ منافاتی وجود ندارد. نه روشنفکری ملک طلق دانشگاهیان است و نه سنتگرای به روحانیان اختصاص دارد و عمامه و کلاه ممیز دو گونه اندیشه نیست. شاهد اینکه چه بسیار روحانیانی که روشنفکرند و چه بسیار دانشگاهیانی که سنتی هستند و پدر روشنفکری دینی در جهان اسلام سید جمالالدین اسدآبادی بود که در کسوت روحانیت قرار داشت. طالقانی روحانی روشنفکر بود. میگوییم روحانی بود تا کیستی و هویت صنفی او را بیان کرده باشیم و میگوییم روشنفکر بود تا چیستی و ماهیت فکری او را نمایاند. باشیم. ازآنجاکه میان روحانیت و روشنفکری نه لزوماً تضاد است و نه همواره تلازم، طالقانی این دو را به یکدیگر آمیخت و میان پیشیهاش و اندیشهاش تناسب برقرار کرد. هنگامیکه طالقانی پس از پایان تحصیلات حوزوی و رسیدن به مرتبه اجتهاد به تهران آمد، چندراه در پیش داشت. به فقه و اصول بپردازد و در مسیر مرجعیت پیش رود، به فلسفه و علوم عقلی اهتمام و زود و محقق و مدرس فلسفه شود. عهدهدار نیازهای زمانش شود و خود را وقف اصلاحات دینی و اجتماعی کند و او همین راه را برگزید. طالقانی از راه اول اعراض کرد و مسیری را که تا نیمه رفته بود (اجتهاد) به پایان (مرجعیت) نرساند.
دلمشغولی طالقانی مسائل انتزاعی و کتابی نبود بلکه دردها و نیازهای اجتماعی بود. نه میخواست فقیه شهر شود و نه فیلسوف شرق. در پی اصلاحات دینی و اجتماعی بود و عهدهدار این فریضه شد. کاری مهمتر و ضروریتر از هر کار دیگر. چراکه به گفته استاد مطهری اجتماعات نیازمند به مصلحان هستند، بیش از آنکه به هر طبقه دیگر نیازمند باشند.
شماره 11 دوهفته نامه آیت ماندگار