یهودیان اروپا در ماه مه روزهای تلخی را تجربه کردند. ۱۶ مه سال ۱۹۴۳ میلادی سالروز قیام گتوی ورشو جایی است که هزاران نفر از ساکنان یهودی آن گتوی تحت اشغال نازی علیه سربازان شوریدند. همچنین، مه ۱۹۴۰ میلادی یادآور فرماندهی «رودلف هاس» بر اردوگاه آشویتس است اردوگاهی که در اطراف یک پادگان لهستانی قدیمی ساخته شد و هیتلر فرمان ریشهکنی «جهودهای لهستانی» را در آنجا صادر کرد. او در اقرارنامه خود در نخستین دادگاه در شهر نورنبرگ برای محاکمه نازیها اعتراف کرد که قریب به ۲٫۵ میلیون نفر در آشویتس از طریق گازهای سمی و کورههای آدم سوزی اعدام شدند.
امروز تماشای تصاویر جنایت داعش از سربریدنها تا زندهزنده سوزاندن انسانها در قفس و ابتکار عملهای آن گروه در ارائه شیوههای تازهتر جنایت و خشونت یا کودک کشی و ظلم و ستم رژیم قاصب صهیونیستی علیه مردم مظلوم فلسطین قلب هر انسانی را به درد میآورد. شاید ما که امروز به این تصاویر دلخراش حاصل از «خشونت سیستماتیک» با پشتوانه «ایدئولوژیک» علیه مردم عراق، سوریه، فلسطین و... مینگریم کمتر توجه داشته باشیم که در قرن بیستم خشونتی مشابه از سوی نازیها در قبال کولیها، کمونیستها، معلولین و بیماران و بیش از همه علیه یهودیان اعمال شد. هانا آرنت نویسنده و فیلسوف یهودی که شاهد پایان محاکمه آدولف آیشمن یکی از چهرههای اصلی برپایی هولوکاست بود به این نتیجه رسید که نازیسم به اندیشیدن و تفکر هجوم برده است. او خواستار شکل جدیدی از اندیشه سیاسی و قضایی بود که هم تفکر را تضمین کند و هم حقوق جامعه متنوع و بیانتهای جهانی را برای حفاظت مقابل تخریب تأمین نماید. از دید او آن جنایتی که مبتذل و پیشپاافتاده مینمود «فقدان تفکر» بود.
یک:
در سالهای اخیر «انکار هولوکاست» در مرکز توجهات قرارگرفته است. این موضوع برای مخاطب ایرانی جالبتوجهتر است بهخصوص آنکه احمدینژاد روزگاری کلیت هولوکاست را زیر سؤال برده بود و با برگزاری همایشی دراینباره و با دعوت از چهرههایی چون «دیوید دوک» رهبر پیشین کوکلوکس کلانها (نژادپرستهای سفیدپوست ضد یهودی و ضد سیاهپوستان) باعث بالا گرفتن واکنشهای منفی بینالمللی علیه کشور و لطمه خوردن به اعتبار بینالمللی ایران شد.
واقعیت آن است که در چندین کشور ازجمله فرانسه، آلمان و اتریش انکار هولوکاست جرم محسوب میشود و منکران آن با جرائم سخت گیرانه مالی و قضایی مواجه میشوند. اعلامیه انجمن بینالمللی استکهلم، قطعنامه پارلمان اروپایی، قطعنامه سازمان امنیت و همکاری اروپا در سال ۲۰۰۴، اعلامیه برلین در سال ۲۰۰۴، اعلامیه بروکسل در سال ۲۰۰۶ و اعلامیه بخارست در سال ۲۰۰۷ میلادی همگی نشانههایی از حساسیت این موضوع در اروپا هستند. اما منکران هولوکاست به چه قصدی این کار را انجام میدهند و چرا یک واقعیت تاریخی را نادیده میگیرند؟
آنان اغلب عدد «شش میلیون نفر» را زیر سؤال میبرند این رقمی است که دادگاه نظامی بینالمللی در نورنبرگ در فاصله سالهای ۱۹۴۶-۱۹۴۵ میلادی ذکر کرد. در بررسی این دادگاه پس از پایان جهانی آمده بود که سیاست دولت نازی آلمان منجر به کشته شدن شش میلیون یهودی شد که چهار میلیون نفر از آنان در اردوگاههای مرگ کشته شدند. بااینحال، برخی از مورخان منکران هولوکاست ازجمله «رائول هیلبرگ» رقم شش میلیون را نمیپذیرد. او میگوید که احتمالاً رقم در حدود ۵٫۱ میلیون نفر بوده است. «جرالد ریتلینگر» نویسنده کتاب «راهحل نهایی» نیز رقم شش میلیون را رد کرده و معتقد است که ۴٫۶ میلیون نفر کشتهشدهاند بااینحال، او گفته که این رقم حدسی بوده و به دلیل فقدان اطلاعات کافی دقیقاً قابلاعتماد نیست.
نکته دیگری که انکارکنندگان هولوکاست آن را زیر سؤال میبرند این است که نازیها از اجساد یهودیان به قتل رسیده برای تولید صابون استفاده نمیکردند. این در حالی است که در گزارش دادگاه نورنبرگ آمده بود که از چربی اجساد قربانی در تولید تجاری صابون استفادهشده بود. ازجمله انکارکنندگان این موضوع «روژه گارودی» بوده است.
یکی دیگر از مواردی که انکارکنندگان هولوکاست مطرح کردهاند و آن را قبول ندارند این است که در ژانویه ۱۹۴۲ میلادی کنفرانس وانسی متشکل از بوروکرات های آلمان برای برنامهریزی قتلعام یهودیان تشکیل نشده بود. نکته جالب اینجاست که باید از این انکارکنندگان پرسید آیا کتاب «نبرد من» هیتلر و گفتهها او که بهصراحت نشاندهنده اوج نفرتش از یهودیان است را مطالعه نکردهاند آنجا که مینویسد: «اگر من روزی در مقابل یهودیان به دفاع برخیزم دفاع من جهاد بزرگ من است که خداوندان را فرمان داده است... یهودیان پایههای هنر و ادبیات کشورهای دیگر را سست میکنند احساسات مردم را فریب میدهند و تمام افکار درست و محکم را در هم فروریخته و مردم را از راه راست منحرف میسازند ... . بهترین وسیله برای شکست یک ملت ناتوان ساختن انرژی و اراده معنوی است. یهودی موجودی خودخواه سهلانگار و خائن به کشور و خانواده خودش است. اگر روزی کشوری را صاحب شوند یا آن را مال خود بدانند این کشور را وسیله خرابکاری جای دیگر قرار میدهند. یهودی کسی نیست که آشتیپذیر باشد باید همه را نابود ساخت هیتلر این کتاب را در دوران زندان و پیش از به قدرت رسیدن نوشته بود».
منکران هولوکاست این موضوع را مطرح میکنند که بسیاری از زندانیان در آشویتس براثر بیماری و نه از طریق نابودی سیستماتیک در اتاقهای گاز جان خود را ازدستدادهاند. آنان معتقدند که از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ میلادی در آشویتس یهودیان براثر ابتلا به بیماری کشته شدند.
انکارکنندگان هولوکاست اغلب شیوه مشابهی دارند. آنان مدعی هستند که در قالبی علمی به بحث و گفتوگو میپردازند و سپس سعی میکنند که بگویند دارای مدارک دانشگاهی و دانش علمی کافی هستند و درنهایت تعداد کشتهشدگان و اصل موضوع را زیر سؤال میبرند درنتیجه تلاش میکنند تا هدف خود را پشت گفتمانی علمی پنهان کنند. برای مثال، «آرتور بوتز» استاد مهندسی برق و «روبر فوریسن» استاد بازنشسته ادبیات ازجمله مطرحترین منکران هولوکاست بودند. یکی دیگر از انکارکنندگان هولوکاست «ارنست زوندل» در کاناداست که معتقد است که هولوکاست افسانه مطرحشده از سوی «توطئه گران صهیونیست بینالمللی» است که قصد از بین بردن نژاد سفید را دارند. او در فوریه سال ۲۰۰۳ میلادی در امریکا به دلیل اظهارات نفرت پراکنانه بازداشت شد. «دیوید ایروینگ» یکی دیگر از منکران هولوکاست که در بریتانیا حرفهایش جنجال زیادی به پا کرد. او در سال ۱۹۸۹ میلادی در مصاحبهای اتاق گاز در آشویتس را انکار کرد. او نیز در سال ۲۰۰۵ میلادی بازداشت شد آنهم زمانی که به اتریش رفته بود تا در جمع یک گروه دانشجویی راست افراطی سخنرانی کند.
دو:
بااینحال، در سالهای اخیر در اروپا علاوه بر احزاب راست افراطی به نظر میرسد که طیفی از چپهای رادیکال نیز بهسوی شعارهای علیه هلوکاست تمایل پیداکردهاند. برای مثال، «کن لیوینگستون» شهردار پیشین لندن و از جناح چپ حزب کارگر بریتانیا گفته بود که هدف هیتلر از کشتن یهودیان اخراج آنان از آلمان و راهی کردنشان بهسوی سرزمینهای فلسطینی بوده است درنتیجه از دید او هیتلر خود یک «صهیونیست» بود. به نظر میرسد با رسیدن «جرمی کوربین» به رهبری حزب کارگر عرصه برای ورود افراد با تمایلات یهودستیزانه به آن حزب بیشتر فراهمشده است چراکه آنان با سوءاستفاده از انتقادات کوربین نسبت به رفتار اسرائیل در قبال فلسطینیان فرصت را برای طرح مسائل یهودستیزانه مناسب میبینند. تنها در ماههای اخیر دو نفر از اعضای آن حزب به اتهام اظهارات نژادپرستانه اخراج شدهاند که ازجمله آنان میتوان به «گری داونینگ» و «ویکی کربی» اشاره کرد. اولی مسئله «یهود» را مطرح کرده بود و دومی هیتلر را بهعنوان «خدای صهیونیستها» معرفی کرد و با انتشار توئیتی یهودیان را دارای «بینیای بزرگ» معرفی کرد که اشارهاش به اطلاق صفت «دروغگویی» به آنان بود. اخراج اخیر «مصبیر علی» عضو حزب کارگر از آن حزب نیز به دلیل آنکه گفته بود «ما شاهد نسل زدایی یهودیان علیه بریتانیا هستیم» خود نشاندهنده عمق حضور چهرههای یهودستیز در حزب کارگر بریتانیا بود.
این در حالی است که پیش از گمان میشد که تبعیض نژادی ازجمله یهودستیزی پدیده منحصر به راستگرایان است. ریشه این موضوع احتمالاً به ماجرای «دریفوس» در اواخر قرن نوزدهم بازمیگردد زمانی که افسر ارتش فرانسه «آلفرد دریفوس» به اتهام خیانت در دادگاه در سال ۱۸۹۴ میلادی حاضر شد در آن زمان جامعه فرانسه بین محافظهکاران عموماً ضد دریفوسی و مدافعان لیبرال این افسر یهودی تقسیم شده بود. محافظهکاران که اغلب کاتولیکهای سرسخت بودند و عمیقاً از جمهوری لائیک فرانسه ناراضی بودند و ارتباطان با لیبرالها و یهودیان باب میلشان نبود علیه دریفوس موضعگیری کردند. ارتجاع یهودستیزانه فرانسوی اما انعکاس گستردهتری در قرن بیستم در اروپا داشت. ملیگرایان با طرح موضوعاتی چون خون و خاک همصدا با جناح راست مسیحی و متعصبان ضد بولشویست و اقتدارگرایان اغلب شعارهای ضد یهودی میدانند. درنتیجه، دید غالب این بود که به دلیل آنکه یهودیان در دوران حکومت چپگرایان وضعیت بهتری داشتند پس یهودستیزی در میان چپها وجود نداشته است. این در حالی است که نمیتوان فراموش کرد که استالین یکی از بدنامترین افراد به دلیل آزار و اذیت یهودیان بوده است. او آنان را جهانوطنهای بیریشه و عوامل سرمایهداری و خائن به اتحاد جماهیر شوروی قلمداد میکرد. در زمان تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی نیز اتحاد جماهیر شوروی و چپها بهطور عمده هوادار آن بودند و چندین دهه سوسیالیستهای روس و لهستانی بودند که بر سیاست اسرائیل سلطه داشتند. صهیونیسم هنوز یک ایده مضر نژادپرستانه در کنار آپارتاید آفریقای جنوبی در نظر گرفته نشده بود. همهچیز از دهه ۷۰ میلادی به اینسو تغییر کرد زمانی که اسرائیل کرانه باختری و سرزمینهای دیگر را اشغال کرد. دو انتفاضه پسازآن نیز چپهای اسرائیل را کاملاً در حاشیه قرارداد و راستها بر اوضاع مسلط شدند. بهمرورزمان نیز نظامیگری و شوونیسم در اسرائیل بهطور فزاینده رشد کرد همان مواردی که چپها بهطور تاریخی مخالف آن بودند. همزمان اسرائیل از سوی راستگرایان میانه در اروپا با اقبال مواجه شد. افرادی که پیشتر یهودستیز بودند ناگهان اسرائیل را «قهرمان بزرگ» قلمداد کردند و از موضع سرسختانه آن رژیم در قبال فلسطینیها حمایت کردند. درنتیجه راستگرایان این ایده را مطرح کردند که باید در مقابل «خطر افزایش نفوذ مسلمانان» در اروپا بر تمدن «یهودی – مسیحی» تأکید کرد. با تکیهبر این بر بهانه است که راستگرایان اروپا خطاب به مسلمانان میگویند: شما میخواهید عقاید خود را داشته باشید، نمیخواهید شهروندانی وفادار باشید، شما ستون پنجم هستید و دینتان باارزشهای غربی سازگار نیست. این در حالی است که واقعیت آن است که اگر تا دیروز «دیگری» در جوامع اروپایی یهودیان قلمداد میشدند اکنون «مسلمانان» جای آنان را گرفتهاند اما اصل «دگر ستیزی» فرهنگی بر سر جای خود باقیمانده است.
سه:
در خاورمیانه هم ملیگرایان عرب ریشههای یهودستیزانه را از خود بروز دادهاند. برای مثال، «سامی الجندی» یکی از بنیانگذاران حزب بعث سوریه میگوید: «ما نازیها را تحسین میکنیم و در خواندن ادبیات و کتابهای آنان غوطهور میشویم. برای اولین بار که ترجمهای عربی از «نبرد من» صورت گرفت هرکسی در دمشق آن را میخواند». تمایل به نازیها بهقدری بود که انور سادات در طول جنگ جهانی دوم به دلیل همکاری با نازیها به زندان افتاد. یادداشتی منتشرشده که نشان میدهد متن نامه او به «پیشوا» در اواخر جنگ جهانی دوم است. در بخشی از این نامه آمده است: «هیتلر عزیز من، از صمیم قلب به شما تبریک میگویم. شما پیروز هستید. در ایجاد اختلاف میان چرچیل پیرمرد و متحدان او، پسران شیطان، موفق شدید. آلمان برنده خواهد شد زیرا وجود آن برای حفظ تعادل در جهان لازم است».
در سالهای اخیر، «محمد مهدی عاکف» از رهبران اخوان المسلمین نیز هولوکاست را یک افسانه خوانده بود از اظهارات احمدینژاد دراینباره حمایت کرده بود. روزنامه دولتی الاخبار مصر نیز در سرمقالهایای در انکار هولوکاست در ۲۹ آوریل سال ۲۰۰۰ هولوکاست را یک تقلب بزرگ خواند. در این سرمقاله آمده بود که عکسهای مرتبط با وضعیت یهودیان در دوران هیتلر جعلی بودهاند.
آخر:
«ژان پل سارتر» فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی معتقد بود که یهودستیزی مشکل یهودیان نیست بلکه مشکل غیر یهودیهاست و در درجه نخست به خطای دید آنان نسبت به یهودیها بازمیگردد درنتیجه آنان باید مسئولیت ناشی از آن را بپذیرند. سارتر ریشه یهودستیزی را در هراس فرد یهودستیز از اراده و خواست آزادش میدانست. فردی که از مسئولیتپذیری پیرامون هرگونه تغییر ایجادشده در جهان فرار میکند.
انکار واقعیتی چون هولوکاست میتواند راه را برای انکار و حتی توجیه جنایت علیه بشریت در آینده هموار کند. اگر امروز جنایت نازیها علیه یهودیان انکار شود فردا انکار جنایات داعش و خردستیزان مشابه کار دشواری نخواهد بود. فلسفه مصداق جرم دانستن هولوکاست در کشورهای اروپایی نیز از همین روست. یکبار برای همیشه باید به توجیه و بهرهبرداری از جنایت انسانها به دلیل داشتن عقاید، مذهب جنسیت و نژاد متفاوت پایان داد. ما محکومبه همزیستی مسالمتآمیز با یکدیگر هستیم این پایه و اساس فلسفه زندگی انسانی در دنیای امروز است.
شماره 12 دوهفته نامه آیت ماندگار