شاید، جدای شاهکار «جوزپه تورناتوره»، یعنی فیلم ماندگارِ «سینما پارادیزو» که بهنوعی مرور و بررسی سِیر جریانها و ماجراهای تاریخ سینمای جهان است، بشود از یک فیلم خوب، خوشساخت و خوشفکر دیگر، با این مضمون نیز یادکرد و نام برد. فیلمی اما البته این بار ساخته و حاصل سینمای وطن. فیلمی که البته، مانند نمونههایی که در خود فیلم نیز به آن اشاره میشود، سالها در محاق ماند و تا مدتها نیز اکران و دیده نشد. فیلمِ «ناصرالدینشاه آکتور سینما»، ساخته «محسن مخملباف»، فیلمبرداری شده در سال «هزار و سیصد و هفتاد و یک». «ناصرالدینشاه آکتور سینما»، جدای فکر و اندیشه پشت سرخود، قرار است راوی ماجراها و جریانهای سینمایی باشد که البته، در این مملکت کم نیز بر سرش آوار نشده است. شاید بتوان از مهمترین این فجایع، جدای شکستن شیشههای سالنهای سینماها در سالهای اولیه انقلاب و تعطیل شدن سالنها، به حادثه آتشسوزی «سینما رِکس»، آبادان اشاره کرد. حادثهای که هنوز هم در هالهای از ابهام قرار دارد و بعدها انگیزه خلق آثار نمایشی، داستانی و سینمایی نیز شد. برای نمونه، میتوان به داستانِ «چه سینما رفتنی داشتی یدو»، نوشته «قباد آذر آیین»، اشاره کرد. بااینهمه و از اینها گذشته، فیلم «ناصرالدینشاه آکتور سینما»، پُر است از صحنهها، ارجاعها و دیالوگهای ماندگاری که حالا حالاها در یاد و خاطر میماند و خواهد ماند. از بین آنها میتوان، به دو دیالوگ که بهنوعی کلیدیترین دیالوگهای فیلم نیز است، اشاره کرد. یکی که مربوط به دیالوگی است که عزیزکرده قبله عالم به رژیسور میگوید: «... سینماگر محبوس، اموالش مضبوط، مطالبات دیوانی مأخوذ، وسایلش معدوم و نظم عمومی محفوظ خواهد ماند»؛ و دومی که حتی شاید، تبدیل به معروف و کلیدیترین دیالوگ فیلم نیز شد و بارها به آن رجوع شد، مربوط به صحنه حضور امیرکبیر، در لحظه گردن زدن «عکاسباشی» است. آنجا که امیرکبیر به شاه میگوید: «سینماتوگراف آدم تربیت میکند». دیالوگی که البته، همیشه با کجفهمی مواجه شده است. البته این کجفهمی اما فقط مربوط به دیالوگ این فیلم نیست و نبوده است. در تاریخ این مملکت، سینما همیشه گرفتار کجفهمی و لجاجت بوده است. در تاریخ سینما، درباره سرنوشت نخستین نمایش فیلم و اولین سالن نمایش فیلم که به همت «میرزا ابراهیمخان صحافباشی تهرانی»، شکل گرفت، آمده است، «او در سال هزار و دویست و هشتاد و سه، با کسب اجازه از شاه، در خیابان چراغگاز، سالنی باز کرد و به نمایش فیلمهای کوتاه پرداخت. البته بعدها، با نکوهش سینما، توسط عوام که آن را شیطانی خواندند و تحتفشار قرار گرفتن شاه، صحافباشی دستور تعطیل سینمایش را نیز از شاه دریافت کرد- ترقی، شماره هشتصد و شصت و چهار، سال هزار و سیصد و سی و هفت». در ادامه، اموال صحافباشی مصادره میشود و او و خانوادهاش، ایران را ترک میکنند. البته این سرنوشت و اتفاق، فقط منحصر به صحافباشی نماند. چند دهه بعد، در جریان انقلاب سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت، بسیاری از اصحاب سینما، مجبور به ترک ایران شدند. سالها بعد البته، «حسن هدایت»، در فیلم «گراند سینما»، با روایت و زبانی طنز، از ایجاد این نخستین سالنهای سینما و وابستگیهای سیاسی آنها، تصویری جالب ارائه داد. البته این ماجراها، یا اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، بلایا، فقط منحصر به سالهای نخستین ظهور سینما در این مملکت نشد. بعد از انقلاب، سینما که مدتها بود دوران طلایی و رونق خود را پشت سر میگذاشت نیز، مانند همه و هر امور اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دیگری تا مدتها در سایه رفت و گاه حتی تبدیل به اَمری غیرضروری و حتی «طاغوتی» شد. سالها زمان برد تا کمکم، نگاه مسئولین انقلابی به سینما تغییر کرد. تغییر نگاهی که البته شاید، در وهله نخست زیاد هم برای سینما مفید واقع نشد؛ زیرا این مسئولین انقلابی قصد داشتند، سینما را نیز، زیر نگاه و سلطه غالب و ایدئولوژی زده خود دربیاورند. البته، حتی حالا نیز، بعدِ اینهمه سال و بعدِ اینکه سینما وفاداری خود را با روایت انقلاب، جنگ و تاریخ پُر از فراز و نشیب این مملکت ثابت کرده است، باز نگاه مسئولین، کماکان با نوعی شک و بدبینی نسبت به سینما همراه است. شاید بتوان بهعنوان نمونه، به واکنش مسئولین به دریافت جایزه «کَن»، توسط «اصغر فرهادی» و «شهاب حسینی»، برای فیلم «فروشنده»، اشاره کرد. اتفاقی که بههرحال واکنشی بسیار بیشتر از این را، از رسانههای رسمی، مانند صداوسیما و البته مسئولین انتظار داشتیم؛ و البته اینهمه هنگامی است که مسئولین عربستان، «خطر شهاب حسینی را برای فرهنگ و کشور خود، بسیار بیشتر از حتی فردی مانند سردار قاسم سلیمانی میدانند». فردی که با هر نوع نگاه و اندیشه، یکی از تأثیرگذاران مسائل سیاسی منطقه است. حالا اینجا، سؤالی که مطرح میشود این است که با این شرایط، چرا باز نگاه مسئولین به سینما و بهخصوص سینماگرانی که در جشنوارههای بینالمللی شرکت میکنند، اینقدر بدبینانه و پُر از سوظن است؟ نگاهی که البته آنقدر بدفهم است که به یکی از کارگردانان مملکتش که ازقضا دستی نیز در اجرای یکی از برنامههای تلویزیونی مربوط به سینما را نیز دارد، این اجازه را میدهد که دلیل دریافت جایزه «کَن» را همجنسخواهی عوامل فیلم ذکر میکند. بااینهمه اما چیزی که موجب این اظهارنظرها میشود، بیش از هر چیز تحت تأثیر همان نگاهِ، «یا با ما، یا علیه ما» است؛ زیرابه گمان من، مسئولین نیز بهخوبی به «نقش تربیتکننده سینما توگراف»، واقف هستند؛ اما تحت همان نگاه خاص ایدئولوژی زده خود، شاهد این اَمر، ساخت مستندهای «روایت فتح»، در سالهای جنگ و پسازآن است؛ که نشان میدهد اتفاقاً حاکمیت، به نقش سینما بهعنوان رسانه «انسانساز»، بهخوبی واقف است؛ اما همیشه به سینمای آنها که سینمایی مستقل و جریان ساز است بدبین بودهاند، در عوض به جریانی که خودشان میپسندند و از آن حمایت میکنند، همیشه بهادادهاند. دلیل ناراحتی، یا بیاعتنایی امروز آنها، نیز همین است که چرا فیلمی از جریان موردحمایت و علاقه آنها کاندید دریافت جایزه نمیشود. برای همین شاید، باید کمی به عقب برگردیم و قبل از هرگونه تحلیلی، درباره بیاعتنایی مسئولین به سینمای مستقل و نه حکومتی، به شکاف تاریخی میان هنرمند / روشنفکر با حکومت پرداخت. شکافی که مولد بدبینی، بیاعتمادی و سوظن میان هر دو طرف میشود و باعث میشود همیشه حکومتها، به نگاه موشکاف و هوشمندانه هنرمند / روشنفکر بیاعتنا باشند. بیاعتنایی که البته هیچوقت نتایج خوبی برای حکومتها به همراه ندارد؛ و جز چشمپوشی بر واقعیت، حاصل دیگری برای حکومت دربر ندارد. واقعیتی که گاه حتی مسئولین کشوری مانند عربستان، به آن پی میبرند اما مسئولین این مملکت بهراحتی چشم بر آن فرومیبندند.
شماره 13 دوهفته نامه آیت ماندگار