پدیده بیسرپرستی عمری بس طولانی دارد و از ادوار گذشته سیل، زلزله، طوفان، تهاجم گروههای متخاصم و ... پیوسته بشر را تهدید میکرده که حاصل آن میتوانسته بهصورت شکستن ستونهای خانواده و از دست دادن همسر و به وجود آمدن پدیده بیسرپرستی باشد. در ایران امروزه زنان بسیاری هستند که به دلایل متعدد ازجمله آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد و بزه، جنگ، مهاجرت برای جستجوی کار، تعدد زوجات توسط مردان، طلاق، فوت شوهر و ... بهتنهایی مسئولیت سنگین اداره مالی و معنوی یک خانواده را بر عهدهدارند. این مسئولیتها در اغلب موارد در شرایطی به این زنان تحمیل میشود که در طول زندگی خودآموزشی برای پذیرش آن ندیدهاند و هیچگونه آمادگی برای مواجهشدن با آن را ندارند. در ایران زنان سرپرست خانوار علاوه بر از دست دادن حمایتهای خانواده و نیز تأمین نیازهای مالی زندگی از راههای نامناسب با مشکلاتی همچون نبود شرایط تحصیلی مناسب و درنتیجه اشتغال در بخشهای کارمزدی یا دست مزد کم و دیدگاههای غیرمنصفانه جامعه نسبت به زنان فاقد شوهر مواجه هستند. از سوی دیگر مسائلی همچون احساس حقارت، ترس، خجالت و درماندگی، رنج این زنان بیپناه را دوچندان میکند. همین عوامل باعث میشود زنان به خود اثربخشی اعتقاد چندانی نداشته و اغلب شبکه روابط اجتماعی آنها بسیار محدودشده و مهارتهای آموزشی را کسب نمیکنند. اینها همه نشان از ساختار و قوانینی دارد که در ذات خود نابرابری فرصتها را تقویت کرده و گسترش میدهد. متأسفانه در حال حاضر فقر در دنیا روندی زن گرایانه یافته است و خانوادههای زن سرپرست بیش از خانوادههایی که پدران عهدهدار سرپرستی هستند، از فقر رنج میبرند. وخامت این فقر زمانی مضاعف میشود که جایگاه فرودست زنانه با پایگاه فرودست طبقاتی همراه شده و این دو شکاف عمده بر هم متراکم میشوند. موقعیت فقر زنانه ناشی از نقشها و وظایفی است که زنان به دلیل، زن بودن بر عهدهدارند؛ نقشها و وظایفی اجتماعی که بر جنس زن تحمیل میشود و علت اصلی این فقر در بیارزش بودن کار زنان است. زنانی که در بیرون از خانه مشغول فعالیت اقتصادی هستند مزدی کمتر از مردان دریافت میکنند، با این توجیه که مردان، نانآور خانه بوده و وظیفه اصلی زنان خانهداری است. این مسئله ستمی مضاعف برزنان محسوب میشود که هم موظف به انجام کارهای خانگی هستند و هم برای تأمین معاش خانواده مجبور به انجام کاری با مزد کمتر در بیرون از خانهاند. درمجموع باید گفت در چنین شرایطی، زنان موقعیتی حاشیهای در بازار کاردارند. در اکثر موارد هم بنای اصلی خانواده تداومبخش و حفظکننده این شرایط نابرابر شده و زنان، فرزندان و نسلهای آینده را برای ادامه این نابرابریها پرورش میدهند؛ اما مشکلات زنان سرپرست خانوار با نابرابری فرصتهای زندگی و مسئولیتی که ناگهان بر دوش این زنان گذاشته میشود، بیشازپیش خود را نمایان میکند. زنان سرپرست خانوار که اغلب تحصیلات چندانی هم ندارند از نابرابری دسترسی به آموزش و عدم کسب مهارت و اتکا به مرد خانواده برای تأمین زندگی نیز رنج میبرند. در اغلب کشورهای درحالتوسعه وضعیت جسمانی و روانی زنان به یک بحران تبدیلشده است. در اکثر این خانوادهها مادران به لحاظ سطح سواد، مهارت و سرمایه در وضعیت مناسبی قرار ندارند و فرزندان آنها بهعنوان یکی از آسیبپذیرترین قشرهای جامعه آماج محرومیتهایی قرار میگیرند که بقا و رشد آنها را مورد تهدید جدی قرار میدهد. از طرفی کمبودها و فقر، فشار مضاعفی را بر اینگونه خانوادهها تحمیل کرده و موجب افزایش انواع ناهنجاریها گردیده و سلامت آنها و درنهایت جامعه را به خطر میاندازد. روند زن گرایانه فقر در کشور آثار و پیامدهای منفی ازجمله گرایشهای نادرست بعضی از مردان برای نزدیکی و بهرهمندی موقت و آسان از این زنان دارد. فقر زنان احتمال حاملگیهای ناخواسته و بدون آمادگی را افزایش میدهد. پیامدهای این نوع حاملگی بسیار زیانبار و ممکن است به سقطجنینهای غیربهداشتی و مرگآور یا بیماریزا یا تولد فرزندان بیگناهی که کسی نمیخواهد یا نمیتواند مسئولیت پرورش و نگهداری از آنان را بپذیرد، بینجامد؛ تولد کودکانی که وارد چرخه فقر میشوند و علاوه بر آن روند فقر را تصاعدی میکنند. علاوه بر اینها فقر در زنان موجب میشود مردانی که حتی صلاحیت نگهداری از همسر اول خود و فرزندان حاصل از ازدواج نخست را نداشتهاند، ازدواجهای متعدد کنند. این رویه با افزایش تعداد زنان مطلقه و کودکان بد سرپرست به چرخه فقر تداوم میبخشد. متأسفانه بهرغم تمامی شعارهای دادهشده تاکنون هیچ سازمان حمایتی آنگونه که باید، در رفع مشکلات اجتماعی زنان سرپرست خانوار، کار به خصوصی انجام نداده و آنان همچنان با مشکلات عدیده اقتصادی و اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند. پدیده زنان سرپرست خانوار درگذشته هم وجود داشت اما در سالهای اخیر این موضوع به چالشی جدید بدل شده است زیرا روند مسائلی نظیر مرگ سرپرست خانوار به دلیل حادثه یا زندانی شدن سرپرست خانوار به هر دلیل و البته طلاق، روند رو به رشدی را داشته است، در نبود مردان، زنان در این خانوادهها مجبور خواهند بود سرپرستی خانواده را عهدهدار باشند و به کارهایی تن دهند تا نانی حلال برای خانواده فراهم کنند و در این مسیر تنها دشواری زندگی آنان تلاش و رقابت برای کسب روزی نیست که مقابله با تمام تفکرات غلط حاکم بر ذهن افراد جامعه، گاه بیشتر از هر مشکلی توانشان را به سمت فرسودگی سوق میدهد. رویارویی با این مشکل برای زنانی که تا قبل از تحمیل عنوان سرپرستی خانوار خانهدار بودهاند، تحصیلات یا تخصصی ندارند و ورودشان به جامعه با عنوان فردی شاغل نبوده است، با دشواریهای بیشتری همراه است. این قبیل زنان مجبور به ایفای دو نقش همزمان در جامعه هستند. آنان باید همزمان مادری خوب باشند که فرزندانی خوب تربیت میکنند و البته نانآورانی متعهد و توانا هم باشند. البته درست است که زنان شاغل دارای همسر شاغل تقریباً همین شرایط را دارند اما همسرانی همیشه حضور دارند که در کنارشان بخشی از امور را بر دوش میگیرند. زن سرپرست خانوار باید خودش از سلامت کامل جسمی و روانی برخوردار باشد تا بتواند نقش مادری و نانآوری را همزمان ایفا کند؛ اما آیا در جامعه ما چنین امکانی وجود دارد؟ اینکه زنی بهتنهایی زندگی کند و آرامش هم داشته باشد و بتواند سلامت روحی و جسمی خود را حفظ کند. اینکه مشکل زنان سرپرست خانوار تنها مربوط به ایران نیست و جوامع دیگر هم با چنین مسائلی روبرو هستند، اگر بنا باشد که مشکلات زنان سرپرست خانوار ادامه داشته باشد و گسترش یابد، جامعه نیز درگیر مشکلاتی خواهد شد؛ بنابراین باید پیش از اینکه، یک رخداد و تغییر در جامعه به تهدید تبدیل شود، باید دستگاهی تعریف کرد که بهنوعی حمایتی و هدایتی باشد. چنینی دستگاهی در سطوح اولیه باید سلامت اجتماعی این زنان را مدنظر قرار دهد زیرا تا امنیت نباشد، امکان بروز آسیب وجود دارد وعدم امنیت اجتماعی مشکل اصلی اکثر این زنان است. از طرفی چنین دستگاهی باید بهدنبال فراهم کردن بسترهای مهارتآموزی برای زنان سرپرست خانوار باشد این مهارت تنها به مهارتهای کسب درآمد محدود نمیشود بلکه قبل از آن، مهارت مدیریت خانواده و چالشهایی که ممکن است هر خانواده در مسیر زندگی با آن مواجه شود را آموزش دهد. متأسفانه نگاهی که جامعه به زنان سرپرست خانوار که همسر خود را به شکلی ازدستدادهاند، نگاه درستی نیست و گاهی حتی بسیار خطرناک است. در ایران هم زن سرپرست خانوار هنوز به رسمیت شناختهنشده و همیشه انتظار داریم مردی سرپرست خانواده باشد؛ بنابراین باید تلاش کنیم با شیوههای مختلف این نگاه را تغییر دهیم و دیدگاهی منطقی و صحیح را جایگزین کنیم. از طرفی باید نظام و سیستم حمایتی برای آموزش مهارتهای شغلی به این زنان وجود داشته باشد تا هم مهارت ایجاد و هم زمینه اشتغال را بتواند در بستری مناسب تسهیل کند. با توجه به اینکه جمعیت زنان سرپرست خانوار به لحاظ کمی رو به افزایش است، نادیده گرفتن آن میتواند ایجادکننده آسیبهای جدی برای فرد و جامعه باشد و اولین کسانی که آسیب میبینند، زنان، خانواده آنان و درنهایت جامعه است. واحد انفورماتیک دفتر امور مشارکت زنان، تعداد زنان سرپرست خانوار در ایران را ۱, ۰۳۷, ۱۱۲ اعلام کرده است. بر این اساس ۴/۸% خانوادهها توسط زنان اداره میشوند. بیشترین درصد زنان سرپرست متعلق به استان خراسان ۴/۱۰%، سیستان و بلوچستان ۲/۱۰%، کرمان ۱/۱۰% و کمترین درصد متعلق به استانهای کهکیلویه و بویراحمد ۶/۶% و بوشهر ۸/۶% است. در حال حاضر حدود ۱۳۰ هزار زن سرپرست خانوار تحت پوشش سازمان بهزیستی و ۸۴۵ هزار نفر آنان تحت پوشش کمیته امداد و تنها ۸ هزار از مزایای طرح بیمه زنان خانهدار برخوردارند. درحالیکه چندین برابر این مقدار به دلیل کمبود اعتبار هنوز نتوانستهاند از خدمات حمایتی این سازمان برخوردار شوند و این در حالی است که عدم تخصیص بودجه کافی در هرسال پرداخت مستمری افراد تحت پوشش را دچار مشکل ساخته است. ۸۳ درصد از زنان سرپرست خانواده را زنان بیوه و متأهل و ۷/۶ درصد را زنان مطلقه و ۳/۱۰ درصد را زنان ازکارافتاده تشکیل میدهند. مشکل دیگری که وجود دارد این است که اکثر این زنان دارای فرزند هستند و اگر قرار باشد فقر در زندگی آنها وجود داشته باشد، این فقر نسل به نسل تداوم مییابد و به فرزندان آنان به ارث میرسد و این موضوع تأثیرات عمیقی در ابعاد مختلف بر فرد و جامعه خواهد داشت. حمایتهای اقتصادی، بنگاههای کوچک و متوسط و سازمانهای خیریه میتوانند در جهت خودکفایی این زنان مؤثر واقع شوند. میتوان برای این افراد اشتغال خانگی ایجاد کرد که کار کردن هم برای آنها آسان باشد. باید متذکر شد که رفع مشکل این افراد کاری آسان اما نیازمند برنامهریزی دقیق و نظاممند است. کمکهایی که توسط کمیته امداد به زنان سرپرست خانوار میشود در حد تنها کمک مالی نیست چراکه هر فردی میداند که چنین کمک کمی نمیتواند احتیاجات یک خانواده را برای یک ماه تأمین کند. برای عده زیادی از این زنان وام اشتغال فراهم میشود که میتوانند با کمک کمیته امداد کاری برای خود دستوپا کنند و خرج زندگی خود را از این راه دربیاورند. این خانمها اصولاً دوست ندارند پول دریافت کنند و بهدنبال داشتن شغلی هستند که خودشان خانواده را اداره کنند. توانمندسازی زنان سرپرست خانوار در کاهش آسیبهای اجتماعی مؤثر است و در این زمینه حمایتهای لازم از زنان سرپرست خانوار مددجو باید انجام شود. قطعاً تلاشهای زیادی برای ساماندهی زنان سرپرست خانوار در ایران شکلگرفته و تداومیافته است اما هنوز تا رسیدن به سطحی مطلوب از خدمات، فاصلهداریم. در جامعه ما شمار تشکیلات حمایتی حاکمیتی، دولتی و خیریه و ... کم نیست، از بهزیستی و کمیته امداد و انجمن حمایت از خانواده زندانیان گرفته تا خیریههای متعددی که مدام بر تعداد آنها افزوده میشود. به عقیده کارشناسان مشکل اصلی زنان سرپرست خانواده غیر از بعد اقتصادی و اشتغال، عدمحمایتهای اجتماعی است. منظور این نیست که حمایتهای اجتماعی وجود ندارد، بلکه منظور این است که اینگونه حمایتها از قدرت پایینی برخوردار است؛ بهگونهای که نمیتوان نسبت به حل مشکلات امیدوار بود. مشکلات زنان سرپرست خانواده زمانی حل میشود که نگرش جامعه به این افراد تغییر کند؛ زیرا تغییر نگرش جامعه بر این اساس است که آنها بتوانند به خودشان کمک کنند و منافع حاصل از خدمات ارائهشده را اخذ نمایند. سوق دادن نظام حمایتی به فعالیتهای توسعه اجتماعی و شناساندن استعداد و قابلیتهای فردی و جمعی زنان سرپرست خانوار مطمئناً میتواند قدم مثبتی برای آنان باشد؛ و نیز فراهم آوردن زمینههای افزایش سرمایه و اشتغالزایی زنان سرپرست خانوار و تلاش در جهت ارتقای بهداشت روانی و اعتمادبهنفس زنان، از حمایتهایی است که لازماند. همچنین افزایش مشارکتهای مردمی، جلب همکاری و مساعدت سازمانها و نهادهای دولتی و خصوصی را نیز میتوان جز راهحلهای اصلی مناسب برای کم کردن مشکلات زنان شاغل دانست. متأسفانه به این وضعیت رنجآور و بسیار اسفناک کمتر کسی توجه دارد و کمکهای جهانی چه از طریق ارگانهای دولتی و چه از طریق مؤسسات داخلی و خارجی کمتر به آنها میرسد و کمتر از این طریق نیازهای خانوادههای مذکور برطرف میشود. از طرفی هم رسانهها که وظیفهدارند مشکلات مردم را مطرح کنند و زبان این قشر جامعه باشند کمتر به مشکلات خانوادههای بیسرپرست و بد سرپرست پرداختهاند و به این وظیفه مهم و اصلی خود توجهی نکردهاند. لذا در این نوشتار تلاش شد که اندکی وضعیت این خانوادههای مظلوم به تصویر کشیده شود.
شماره 14 دوهفته نامه آیت ماندگار