عدم موفقیت ادبیات داستانی امروز ایران را باید در دو عامل کلی «عوامل بیرون از نویسنده» و «عوامل مرتبط با نویسنده» پیگیری کرد. عواملی که دست در دست هم کار را به جایی رسانده اند که امروز بازار داستان های ایرانی، حتی در داخل کشورمان نیز بازاری بی رونق و فروغ است. بازاری که تیراژ کتاب در آن به رقم فاجعه بار 300 نسخه تنزل کرده است. درباره عوامل مرتبط با نویسنده پیش از این هم خود من و هم دیگر دوستان بارها نوشته و در مصاحبه ها گفته اند. به همین دلیل قصد دارم امروز و در این مقال به عوامل بیرون از نویسنده و تاثیر آنها بر وضعیت فعلی ادبیات داستانی ایران بپردازم. تا چه پیش آید و چه در نظر افتد!
عوامل بیرون از نویسنده
عواملی است که ایجاد و وقوعشان ربطی به خالق اثر ندارند. این عوامل از محیط پیرامون ادبیات به نویسنده وارد شده و نویسنده نقشی نه در رخداد آنها دارد و نه توانی برای رفع شان. از مهم ترین این عوامل می توان به مواردی همچون: نظارت سلیقه ای دولتی، کارگاه های ادبی، ناشرین و جوایز ادبی اشاره کرد. مواردی که در زیر به تفصیل به بررسی هرکدام خواهم پرداخت.
نظارت سلیقه ای دولت
ممیزی برای اهالی فرهنگ و هنر در ایران نامی آشناست. کمتر نویسنده و هنرمندی را می توانی در این ملک بیابی که حداقل یک بار خودش یا اثرش پشت سد بلند و قطور ممیزی نمانده باشد. ممیزی در واقع ابزار نظارتی ای است در اختیار دولت تا با آن بتواند پیش از چاپ یک کتاب و یا به طور کلی تولید اثر هنری، نظرات خود را بر آن اعمال کرده و به صاحب اثر اعلام کند. و این سد زمانی نفوذ ناپذیر می شود که با تصمیمات سلیقه ای، سیاسی و بعضا امنیتی نیز همراه شود. در واقع در دوره هایی مانند دوران هشت ساله ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، فضای هنر و فرهنگ در ایران آن قدر امنیتی، پلیسی و سرشار از تصمیمات سلیقه ای و بی منطق بود که به جرات می توان گفت جز عده ای نورچشمی، یارای فعالیت و خلق هنری از هنرمندان جامعه گرفته شده بود. ناشرین تقریبا ورشکسته بودند و نویسندگان ناامید از گذر کتاب هایشان از سد ممیزی آهنین آن دولت، ترجیح می دادند دست به چاپ کتاب نزنند. اندک کتبی هم که برای اخذ مجوز ارائه می شد مدتهای مدید در انتظار می ماند و بعد تقریبا مساله شده و با شدیدترین سانسورها به دست نویسنده می رسید. در این دوران هر کتاب به طور متوسط بین شش ماه تا یک سال در انتظار اخذ مجوز چاپ می ماند. بسیاری از نام های آشنای ادبیات کتاب هایشان مجوز نگرفت. «زوال کلنل» نوشته «محمود دولت آبادی» تعدادی از کتاب های مرحوم «هوشنگ گلشیری» تمام کتاب های زنده یادان «صادق هدایت»، «صمد بهرنگی»، «صادق چوبک» و «غلامحسین ساعدی» از این دسته اند. در چنین فضایی بی شک و به شکل ناخودآگاه، نویسنده یا ناخودآگاه دست به شدیدترین نوع خودسانسوری ها زده و یا قید چاپ کتاب را می زند. در کنار این ماجرا، سخت گیری های شدید و برخوردهای فراقانونی با ناشرین نیز اوضاع بازار کتاب را به هم ریخت. ناشرین بسیاری در این دوران فعالیت خود را متوقف کردند که از آن جمله می توان به «انتشارات روشنگران و مطالعات زنان» اشاره کرد. برخی ناشرین نیز با برخورد قهریه از سوی نهادهای به اصطلاح فرهنگی مواجه و مجوز فعالیتشان باطل شد که نشر «چشمه» از آن دست بود. واضح است که در چنین فضا و از پس چنین اتفاقاتی، هرگز اثری قابل تامل و قوی سر برنخواهد آورد.
کارگاه های ادبی
در فارسی ضرب المثلی هست که می گوید: «آمد قاتق نان شود، قاتل جان شد.» قصه اکثر کارگاه های ادبی در ایران مصداق همین مثل است. احتمالا در همه جای جهان کارگاه های ادبی، محیطی هستند که در آن افراد با فنون و قواعد نویسندگی آشنا می شوند. اما در ایران و در اکثر موارد – نه همه موارد - کارگاه های ادبی، فضایی هستند برای انتفاع مالی و یا کسب نام و اعتباری برای گردانندگان آن. کارگاه های ادبی امروز در ایران دو دسته هستند: کارگاه هایی با مدرسین شناخته شده، کارگاه هایی با مدرسین ناشناس.
در دسته اول این کارگاه ها شهریه های بسیار بالایی دارند. هزینه شهریه برخی از این کارگاه ها، بسته به میزان نام آوری گرداننده آن حتی به جلسه ای 100000 تومان هم می رسد. در این دست کارگاه ها، معمولا به دلیل کثرت افراد و شلوغی کلاس ها، راندمان در پایین ترین سطح ممکن است. و روابط حاشیه ای و ورای توانایی افراد است که راه پیشرفت را برای دانش آموز این کارگاه ها هموار می کند. هرچه رابطه با استاد بهتر باشد، احتمال موفقیت بیشتر است. در واقع در چنین فضاهایی فرد علاقه مند به نویسندگی، بیش از آن که قواعد نوشتن را بیاموزد، راه های فرعی، حاشیه ای و میانبر رسیدن به مقصود را یاد می گیرد. در این کارگاه ها، جنسیت فرد در مقبول افتادن وی و طی کردن یک شبه راه صدساله، تاثیر بسیار زیادی دارد. این کارگاه ها از آنجا که بازدهی خوبی ندارند، برای فریب اذهان عمومی راهکاری در نظر گرفته اند که در بخش جوایز ادبی به آن اشاره خواهم کرد.
کارگاه های دسته دوم هم به دو دلیل ناشناس بودن مدرس و سطح پایین آگاهی و سواد ادبی مدرس، معمولا چندان مورد استقبال قرار نمی گیرند. این دسته کارگاه ها معمولا به جمع های دوستانه محدود شده و پس از مدت کوتاهی هم از هم می پاشند.
ناشرین
ناشرین هم یکی از قطعه های پازل شرایط فعلی ادبیات داستانی در ایران اند. ناشر در ایران، بیش از آن چه که باید تبدیل به یک بنگاه اقتصادی شده است. یعنی انتفاع مالی بدون کمترین مسئولیت پذیری، هدف اول بسیاری از ناشرین ایران است.
امروز در ایران شما با ناشرینی روبرو می شوید که حاضرند بدترین، ضعیف ترین و سطح پایین ترین کتب در حیطه ادبیات داستانی را هم با دریافت مبالغی از مولف آن اثر، چاپ و روانه بازار کنند. این ناشرین که هر روز هم تعدادشان بیشتر و بیشتر شده و حتی امروز نام تعدادی از ناشرین سابقه دار و در گذشته خوش نام کشور را هم می توان در بین شان دید، تنها به انتفاع مالی و کسب درآمد می اندیشند و نه آن چه با این کارشان بر سر بازار کتاب آورده و می آورند.
اما اوضاع در بین ناشرینی که هنوز با رفتاری حرفه ای تا کتابی با تفکرات و خط مشی شان همخوانی نداشته باشد اقدام به چاپش نمی کنند هم بهتر نیست. به طور کلی ناشر در ایران محدود به دو یا در بهترین حالتش سه عمل می شود. کسب مجوز اثر از وزارت ارشاد، چاپ اثر و در برخی موارد پخش آن.
در واقع برخلاف بسیاری کشورهای جهان، وظیفه ناشر در ایران پس از چاپ و عرضه کتاب به بازار کاملا تمام می شود. یعنی نه خبری از مراسم رونمایی از سوی ناشر است – اکثر مراسم رونمایی در ایران از سوی خود نویسنده برگزار می شود - و نه از تور معرفی کتاب اثری. کتاب به بازار عرضه می شود و فروش یا عدم فروشش به سه عامل: مطرح بودن نویسنده، روابط رسانه ای نویسنده و شانس بستگی دارد.
این نگاه انتفاعی به بحث نشر در کنار رفتار غیرحرفه ای ناشرین در قبال آثار چاپ شده، بعضا وضع را به جایی می رساند که مانند چند سال گذشته، ناشرین به بهانه عدم استقبال مخاطب و عدم منفعت مالی، در اقدامی هماهنگ از پذیرش و چاپ مجموعه های داستان کوتاه خودداری کردند. در چند سال گذشته در بازار کتاب ایران جز مجموعه داستان هایی که از طریق ناشرین پولی که در بالا در موردشان نوشتم و نویسندگان نور چشمی، چاپ و روانه بازار شدند که آن ها هم از سطح کیفی خوبی برخوردار نبودند، هیچ مجموعه داستان کوتاه ایرانی ای وارد بازار نشد. در این بین برخی ناشرین به طور کلی مجموعه داستان کوتاه را از سبد فعالیت خود کنار گذاشتند که از آن جمله می توان به ناشرینی هم چون «آموت»، «ققنوس»، «خورشید» و ... اشاره کرد.
جوایز ادبی
چالش برانگیز ترین و پرحاشیه ترین بخش در ادبیات داستانی ایران بی شک جوایز ادبی است. امروز دیگر به جرات می توان گفت در تمام جوایز ادبی دولتی و مستقل ایران، برگزیدگان نهایی حتی از پیش از ارائه فراخوان آن جایزه، مشخص اند. در واقع جوایز ادبی در امروز ایران، پوسته بعضا خوش آب و رنگ اما توخالی ای هستند فاقد صداقت، شرافت و راستی.
جوایز ادبی در ایران معمولا ارتباط مستقیم با کارگاه های آموزش داستان نویسی چهره های سرشناس دارند. به این معنا که از آن جا که همانطور که در بالا اشاره کردم، چون کارگاه های ادبی افراد سرشناس در ایران بنا به دلایل متعدد از جمله شلوغی بیش از حد، توجه بیشتر به مسائل مالی و ... از بازدهی خوبی برخوردار نیست، گردانندگان این کارگاه ها سعی می کنند به شکلی با ایجاد توهم موفقیت در میان شاگردان کارگاه خود، اعتبار ظاهری کارگاه شان را حفظ کنند.
توهم موفقیت چیست؟
توهم موفقیت اتفاقی است که به واسطه نفوذ و از سوی گرداننده فلان کارگاه ادبی در فلان جایزه ادبی به داستان نویس جوان القا می شود. بدین معنا که از آن جایی که گردانندگان کارگاه های ادبی معروف در ایران معمولا یا مستقیما عضو هیئت داوران جایزه های ادبی هستند و یا در بده بستان های صنفی با داوران این جوایز ارتباط دارند، سهمی از هر جایزه ادبی برای شاگردان کارگاه خود در نظر می گیرند. حالا هر چه فرد قوی تر و ارتباطاتش بیشتر باشد، جایزه ادبی مهم تری را می تواند تصاحب کند.
در این بین ذکر یک خاطره خالی از لطف نیست.
یکی از نویسندگان زن ایرانی برای من تعریف می کرد: زمانی که داور یکی از جوایز ادبی بودم، یکی از دوستان نویسنده و از مدرسین سرشناس کارگاه های ادبی به من زنگ زد تا سفارش یکی از شاگردان کارگاهش را برای برگزیده شدن در آن دوره بکند. اتفاقا تیم داوری روز قبل از این تماس داستان آن فرد را خوانده بود. داستانی که آن قدر ضعیف بود که با امتیازی بسیار کم حذف شده بود. وقتی موضوع را به آن دوست اطلاع دادم، گفت: «ایرادی ندارد. جایزه گلشیری را به او خواهیم داد.» من ابتدا این حرف را با توجه به این که از ضعف های داستان آگاه بودم، به پای یک شوخی گذاشته و آن را جدی نگرفتم. اما چند ماه بعد و در کمال تعجب دیدم که داستانی تا آن حد ضعیف، جایزه مسابقه گلشیری را از آن خود کرد!
در واقع جوایز ادبی در ایران بی هیچ تردیدی در انحصار چند نویسنده کارگاه دارند. در این جوایز ادبی، 30 اثر به صورت فرمالیته به مرحله نهایی راه پیدا می کند اما سه نفر نهایی که برگزیدگان اصلی آن جایزه هستند، در واقع پیش از این و حتی قبل از اعلام فراخوان جشنواره انتخاب و مشخص شده اند.
جایزه های ادبی ای مانند: بیهقی، فهرست، گلشیری -که البته و خوشبختانه دیگر برگزار نمی شود- و حتی جوایز ادبی دولتی مانند جایزه جلال و کتاب سال، همگی درگیر این گرفتاري ها هستند.
کار در این بازار عظیم تا بدان جا پیش رفته و قبح موضوع آن چنان ریخته که در همین سال جاری، در معتبر ترین جایزه ادبی ایران به نام جایزه جلال آل احمد، رئیس هیئت داوران جشنواره، جایزه نخست جشنواره را به خودش اهدا کرد.
به قول آن مثل معروف فارسی: «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»
شماره 2 دوهفته نامه آیت ماندگار