آیت ماندگار- ابوحامد غزالی که خود یکی از بزرگترین متفکران و متکلمان تاریخ تمدن اسلامی است، بهشدت مخاطبان خود را از جدل کلامی و مناظره بر حذر میدارد و میگوید اینان (مناظرهکنندگان) حاضرند که آبروی حق برود، اما آبروی آنان نه!
برای خود من تا سالها این گفته غزالی محل سوال بود و هرچه با خودم کلنجار میرفتم، حکمت آن را درنمییافتم و در خیال خود، مناظره را امری پسندیده میپنداشتم که میتواند به تنویر افکار عمومی کمک کند. تا اینکه در این سالها چند مناظره را که یکسوی آن جناب عباس سلیمینمین بود، به نظاره نشستم و هربار بیش از پیش به این قول معروف غزالی ایمان آوردم و در دل بر او درود فرستادم!
حقیقتاً سلیمینمین، بهترین مصداق این قول غزالی در دوران حاضر است.
چندی پیش جلسهای با عنوان «داد و بیداد» پیرامون زندگی سیاسی مرحوم مهندس عباس امیرانتظام و با حضور مهندس محمد توسلی، حجتالاسلام معادیخواه و جناب سلیمینمین برگزار شد.
نکته جالب جلسه این بود که جناب معادیخواه، بهعنوان شخصی که در دادگاه مهندس امیرانتظام بر علیه او شهادت داده بود، در اظهاراتی شجاعانه گفت بسیار خوشحال است که چند ماه پیش از درگذشت مرحوم امیرانتظام، توانسته به دیدار او برود و بابت شهادتش در دادگاه حلالیت بطلبد. علیرغم این، اما جناب سلیمینمین بر گناه امیر انتظام اصرار میورزید و در جهت اثبات مدعای پوچ خود، هیچ کم نگذاشت که در ادامه به برخی از آنان اشاره میکنم.
یک: او در ابتدای سخنش و در اعتراض به گفتههای مهندس توسلی پیرامون چهار دهه ظلم به امیرانتظام، گفت: کجا چهار دهه بود؟ امیرانتظام فقط دو دهه در زندان بود. و چنان روی این دو دهه تاکید میکرد که گویی نهایتاً راجع به دو دقیقه سخن میگوید!
دو: سلیمینمین در پاسخ به سوال کتبی یکی از حضار که پرسید: آخرش از نظر شما امیرانتظام جاسوس بوده یا نه؟ گفت: سندی دال بر اینکه او بابت جاسوسی پولی گرفته یا به هر طریق، جاسوس رسمی سازمان سیا بوده، ندیدم. اما او شیفته غرب بود و در شرایطی که ملت انقلاب کرده بود که دست آمریکا را از کشور کوتاه کند، او در جلساتی با مقامات آمریکایی به آنان مشورت میداده که اگر میخواهید همچنان در ایران حضور داشته باشید، باید چنین کنید و چنان کنید.
فرض کنیم در دورانی که چند میلیون از مردم ایران در خیابان شعار میدادند که «سفارت روسیه، عامل جاسوسیه»، سندی منتشر شود که یکی از مقامات ایرانی در ملاقات با مقامی روسی به او بگوید: اگر میخواهید علیرغم این جو فعلی در ایران بمانید، باید چنین و چنان کنید تا تصویر ذهنی ملت نسبت به شما تغییر کند. آیا باید او را به جاسوسی برای روسیه متهم کرد یا برعکس؛ به پاس تلاشش جهت تغییر رفتار روسیه در قبال مردم ایران، از او تقدیر کرد؟
آیا رهبران انقلاب ایران تا قبل از اشغال سفارت آمریکا در آبان 58 بهدنبال همین تغییر رفتار آمریکا نبودند؟ و آیا اگر بنا به ادعای سلیمینمین، بهدنبال قطع ید کامل آمریکا از ایران بودند، نمیتوانستند بهشکلی رسمی در طی 9 ماه پس از انقلاب، رابطه با آمریکا را قطع کنند؟ و باز آیا میتوان امیرانتظام را بهدلیل انجام وظایف خود در قبال دولتی که هنوز روابط ما با آن قطع نشده بود، مجرم دانست؟
سه: اوج مضحکه آنجا بود که سلیمینمین تحت تاثیر اختلافاتی که امروز با اصلاحطلبان دارد و از آنجایی که رهبران اشغال سفارت آمریکا، امروز در صف اصلاحطلبان قرار دارند، گفت: البته رفتارهایی که در دوران بازداشت امیرانتظام توسط دانشجویان پیرو خط امام انجام شد، غیرعادلانه بود. به بیان دیگر، از نگاه سلیمینمین اگر هم ایرادی باشد، مربوط به آنهایی است که بعداً اصلاحطلب شدند! اما اگر یکی از شاهدان دادگاه (معادیخواه)، سالها بعد و در دوران کهولت، از امیرانتظام بابت اظهاراتش در دادگاه طلب حلالیت کند، چندان مهم نیست و دلیل بر ظلم به امیرانتظام در دادگاه نیست و تنها ظلم در حق او، رفتار دانشجویان در دوران حدوداً یکساله بازداشت او بود!
چهار: محمد توسلی را همگان بر آرامش و متانت و رواداری میشناسند. حال ببینید که سلیمینمین تا کجا پیش رفت که این مرد آرام را به واکنشی طعنهآمیز واداشت که این البته بهترین فرصت برای شخص جنجالطلبی چون سلیمینمین بود که دادِ آزادی سر دهد و برگزارکنندگان را به صحنهآرایی جهت کوبیدن خود متهم کند و در حرکتی نمایشی، جلسه را مثلاً به نشانه اعتراض ترک کند. هرچند برای من که برخوردهای مشابه این را از او دیدهام، اصلاً چنین رفتاری عجیب نبود و اتفاقاً اگر جز این میشد، انگشت حیرت به دهان میبردم!
پنج: سلیمینمین بارها طی سخنان خود، برنامه «خشت خام» و مصاحبه حسین دهباشی با امیرانتظام را یک «شوی تبلیغاتی» خواند و آن را به سخره گرفت. هرچند که هرگز توضیح نداد اگر خشت خام دهباشی یک شوی تبلیغاتی است، بر تولیدات انبوه خود او در این سالها چه نامی باید گذاشت؟
من بهشخصه از سلیمینمین ممنونم که اتفاقاً با همین حرفها و منطق سستش، اوج بیگناهی امیرانتظام و ظلم بزرگی را که بر او رفت اثبات کرد. هرچند بهحال تاریخ، که در گذشتهای نهچندان دور، امثال علامه قزوینی شارحانش بودند، میگریم که امروز چنین کسانی روایتگر آنند. بقول حافظ:
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابُن که خَزف میشکند بازارش