حسین طالقانی: طالقانی فراتر از جو حاکم بر روحانیت زمان خود میاندیشید، ایشان استدلالی قوی داشت و آن اینکه در شرایطی که دنیا در حال تحول است و وسایل ارتباط جمعی هر روز متحول تر از روز قبل میشود، اگر ما بخشی از این وسیله را که ساخته دست بشر است و از نظر ارتباط جمعی وسیله بسیار خوبی است و میتواند انسانها و جوامع را به هم پیوند بدهد نتوانیم اشغال کنیم، همان بخش هم به مناهی و فساد مورد انتقاد شما اختصاص پیدا میکند.
طاهره طالقانی: ما چشم باز کردیم، پدر را در خانه ندیدیم و مادر، در این شرایط هم وظایف مادری را و هم وظایف پدری را انجام میداد. وقتی که بهانه پدر را میگرفتيم، دست ما را میگرفت و ما را به زندان قصر میبرد و میگفت: پدر شما اینجاست. با خود میگفتم: چرا او باید اینجا باشد. در طول مدت ملاقات فقط با سئوالهای خودم کلنجار میرفتم. مادرم جوابی نداشت و تنها تلاش میکرد ما را آرام کند.
دکتر وحیده طالقانی: طالقانی درد اسلام داشت و همیشه به قرآن و نهجالبلاغه تاسی میکرد و دلش میخواست بتواند همان حکومت زمان حضرت علی(ع) را پیاده کند. یکی از آرزوها و دغدغههایشان نیز پیاده شدن قسط و برابری اسلامی بود. موضوع دیگری که بسیار مورد توجه ایشان بود، مسأله مردم بود. ایشان میگفت: مسائلي را که با مردم مطرح میکنی خودت هم چیزهای جدید یاد میگیری.
محمدرضا طالقانی: چیز دیگری که به نظر من میرسد که شاید کسی زیاد به آن توجه نکرده باشد، این است که مبارزه طالقانی در متن زندگیاش قرار داشت. تمام زندگی و هستی آیتالله طالقانی وقف مبارزه بود. اینگونه نبود که ایشان کارهای دیگری داشته باشند و زمانی که فارغ از آنها هستند بیایند و به مسئله مبارزه فکر کنند.
ابوالحسن طالقانی: آقا در زندان اوین کسالت پیدا کرده بودند و ناراحتی قلبی ایشان باعث شده بود که زندان بانان نگران شوند و ایشان را به بیمارستان ارتش منتقل کنند. گاهی اوقات ما خیال میکردیم که خبرهای داغی برای آقا می بریم ولی میدیدیم که ایشان از همه اخبار مطلع هستند، معلوم شد که افسر بهداری زندان ارادت و علاقهای به آقایان پیدا کرده است و اتفاقاً اصفهانی بوده و گویا آقای طاهری او را جذب کرده بودند و او هم آخرین اخبار دسته اول، حتی چیزهایی را که ما هنوز نمیدانستیم به اطلاع آنان میرساند و آقا بدین وسیله از اخبار و مسائل روز مطلع میشدند.
شماره 2 دوهفته نامه آیت ماندگار