در بحث مربوط به پزشکی ما باید یک نکته را در نظر بگیریم و آن اینکه قصور پزشکی و اثبات آن کار مردم عادی نیست. علائم بیمار، نوع بیماری، شرایط ژنتیکی و وراثتی بیمار و هزاران نکته دیگر وجود دارد که ما بر آنها آگاهی نداریم و این تنها پزشک و تیم درمانی است که آنها را میداند. برای همین اینکه احساسات باعث شود که ما بهراحتی از کلمات استفاده کنیم، من موافق نیستم؛ اما این حرف من هم به این معنا برداشت نشود که وضع سیستم سلامتی و درمانی ما خوب است و همهچیز روبهراه است و نقدی بر شرایط وارد نیست. اتفاقاً من میخواهم بگویم اوضاع جای نقد، گله گذاری و حتی اعتراض دارد. اوضاع بیمارستانهای ما خوب نیست. رسیدگی به بیماران شرایط مناسبی ندارد. بحث مالی و هزینههای بالای درمان که بخشی از آن به عدم وجدان کافی در نزد برخی پزشکان برمیگردد و نظارت مناسبی هم در این حیطه وجود ندارد، همه از مشکلات سیستم درمانی ایران است. در سالهای اخیر بارها خبرهایی در باب قصور پزشکی در مطبوعات و رادیوتلویزیون عنوانشده. از کشیدن بخیه کودک اصفهانی تا رها کردن بیمار در بیابانهای اطراف تهران. اینها همه ذهنیت جامعه را نسبت به پزشکان منفی کرده. اکنون جامعه ما در مرحلهای از بیاعتمادی به سر میبرد که بهراحتی هر شایعهای پیرامون پزشکان را باور میکند؛ یعنی حتی ممکن است شما فردا شایعه کنی در بیمارستانی در تهران پزشکی کلیه مریضی را بیاجازه درآورده و به مریض دیگری پیوند زده. جامعه آنقدر ذهنش نسبت به این قشر از جامعه منفی شده که ممکن است این شایعه را بپذیرد؛ و این خیلی خطرناک است. این میزان از بیاعتمادی به هر صنف و دستهای، باعث میشود که تعقل کم شده و رفتارهای هیجانی و احساسی که آفت جامعه است افزایش پیدا کند. جامعه پزشکی ما جای نقد دارد اما این نقد باید در چهارچوب تخصص، مدارک و شواهد و بهدوراز نگاه احساسی رخ دهد چون پزشکی حرفهای تخصصی است البته و قطعاً مثل تمام حرفهها.
امروز جامعه ما معمولاً از مراجعههایش به پزشکان بهخصوص پزشکان متخصص و باز بهخصوص در بیمارستانها، خاطرات خوبی ندارند. برخی پزشکان هم با رفتارهای غیرحرفهای و بهدوراز وجدان کاری با سرعت در حال تخریب وجهه صنف خود هستند.
حالا بررسی علل این نزول رفتاری پزشکان وسط میآید که به نظر من جای بررسی و واکاوی دارد. عوامل مهمی دستبهدست هم میدهند تا ما امروز با افت اخلاقیات حرفهای در بین برخی پزشکان مواجه شویم. ببینید امروز در جامعه ما پزشک شدن یک آرزوی لوکس است. شما از بچهها بپرسید در آینده میخواهی چهکاره شوی، اکثراً یا میگویند پزشک یا میگویند مهندس. پس از کودکی در ذهن ما فرومیکنند که اگر میخواهی احترام داشته باشی، پزشک شو. وقتی بچهای در این فضا بزرگ شود، نگاهش به این حرفه حتی وقتی وارد دانشگاه هم میشود، نگاه درستی نیست. من گاهی که از مقابل دانشگاه شهید بهشتی رد میشوم، دانشجویان پزشکی را میبینم که با روپوش پزشکی بیرون دانشگاه ایستادهاند و منتظر مثلاً تاکسی هستند. خب این نشان میدهد که نگاه این دانشجو به شغلش یک نگرش خودنمایانه و فیگوراتیو است؛ یعنی آهای مردم ببینید من پزشکم. وقتی چنین نگاهی رشد پیدا کند، تمام اعتبار پزشکی خلاصه میشود به پز دادن با اسم پزشک. اینکه به ما بگویند خانم یا آقای دکتر. در چنین حالتی شما نمیتوانی از چنین فردی توقع داشته باشی نگاه درستی به جایگاه خطیری که دارد داشته باشد. او دنبال پز دادن و پوشاندن عقدههای احتمالی خود است. جان من و شما برایش ارزشی ندارد.
نکته بعدی نحوه ورود افراد به دورههای تخصصی یا بهقولمعروف دستیاری است. شما به سالیان اخیر نگاه کنید. همیشه اعتراضاتی به نحوه برگزاری یا پذیرش در آزمونهای دستیاری وجود دارد. از ادعای تقلب بگیرید تا انتخاب دانشجویان بر اساس روابط. هیچ نهادی هم تا اکنون نیامده بررسی دقیق کندروی این موضوع. خب اگر فرض بگیریم حتی اقلیتی هم از راههای نادرست جذب میشوند، این یعنی ما پزشکانی داریم که تخصص و سواد کافی ندارند و صرفاً از راههای دیگر توانستهاند ترقی کنند. اینها بمبهای ساعتیای هستند که هر لحظه احتمال انفجارشان میرود.
شماره 15 دوهفته نامه آیت ماندگار