پس از هر واقعهٔ تاریخی «اماواگر» هایی پیرامون چرایی آن حادثه، در ذهن عوام و خواص جامعه (فارغ از با بصیرت و یا بیبصیرت بودنشان) شکل میگیرد که بستری را برای گفتگو و تلاقی اندیشههای متفاوت پدید میآورد، در این میان زمان و مکان هم بر نوع «فرضیهسازی و شایدها» دلالت خاصی دارد. بعضی وقتها میشود از دلِ این نوع بحثها، چراغ راهی از تجربه برای «آینده و آیندگان» برافراشت، گاهی اوقات نیز افسوس و حسرت، تنها دستاورد این «بایدها و نبایدها» ی مرسوم است.
«کودتای ۲۸ مرداد» و سقوط دولت ملی و مردمی دکتر محمد مصدق بهوسیلهٔ «استبداد داخلی و استعمار خارجی»؛ یکی از شاخصترین وقایع در تاریخ معاصر ایران است که سالهای سال مورد تجزیهوتحلیلهای متفاوتی از سوی حامیان و مخالفان مصدق قرارگرفته است. حال در این پرونده میخواهیم پیشبینی تفکرات مختلف که در زمان کودتا نقش پررنگی در سیاست ایران داشتند (ازجمله حامیان لیبرال مصدق و جبهه ملی، چپها، ملی- مذهبیها و روحانیون) و احتمالها درباره سؤالی را بازتاب دهیم که شاید خالی از احساسگرایی نباشد چراکه وقایع تاریخی را با «اماواگر» تحلیل نمیکنند؛ اما بیگمان طرح این نوع پرسشها میتواند نکتههای قابلتوجهی را در این مورد موردنقد و ارزیابی قرار دهد. این سؤال تاریخی به شرح زیر است:
«اگر کودتای آمریکایی- انگلیسی ۲۸ مرداد بهوسیله شاه و دستنشاندههای تمامیتخواه او، از سرلشکر زاهدی گرفته تا شعبان بیمخ، روی نمیداد و دولت دکتر محمد مصدق در پی انفعال مردم و گروههای سیاسی سقوط نمیکرد، آینده ایران چگونه رقم میخورد و چه اتفاقی پیش میآمد؟».
یک:
نگاه اول خوشبینانه است؛ یکی از حامیان دولت ملی مصدق در پاسخ به این سؤال معتقد است: «اگر کودتا اتفاق نمیافتاد ما اکنون یک دموکراسی با ۶۰ سال تجربه داشتیم و اقتصادمان جزو ۵ کشور اول جهان میبود». در راستای همین تفکر روزنامهنگار باسابقه هنگامه شهیدی هم میگوید: «اتفاقات تاریخی زاییده شرایط روزگار خود هستند و باور اینکه احتمال داشت که مثلاً فلان واقعه به نحو دیگری رخ میداد بسیار سخت است، درعینحال بهقاعده فرض محال اگر دولت مصدق سقوط نمیکرد و دوام میاورد بهاحتمالزیاد وضعیت ما مانند همان ترکیه کنونی میبود، به لحاظ سیاست داخلی قدرت میان احزاب تقسیم میشد؛ اقتصاد ما پایدارتر و مقاومتیتر میشد زیرا از وابستگی به تک پایگی نفت خلاص میشدیم. افسوس که مسیر تاریخ را نمیتوان با آرمان و آرزو تغییر داد، بلکه ایجاد تحول در آحاد جامعه موجب تعیین جاهت است».
دو:
نگاه دوم نگاهی کاملاً بدبینانه است؛ وقتی همین سؤال را با یک فعال چپ مطرح کردم او برعکس دیدگاههای پیشین اعتقاد دارد: «در دوران ائتلاف همیشه شرایطی ایجاد میشود که مردم و بهخصوص طبقه کارگر قدرت تحرک بیشتری دارند و بهزعم این شرایط بعید نمیدانستم کل اوضاع و چیدمان چپ در جامعه قویتر ظاهر شود و البته بعید نمیدانستم که همان مصدق هم به سرکوبشان دست ببرد. برای همین قبل از اینکه مصدق بخواهد قدرتی داشته باشد باوجوداینکه خود مصدق با کل نظام مخالفتی نداشت، جلوی او را گرفتند تا بتوانند راه را برای آزادیخواهان چپ محدود کنند».
قشر روحانیت هیچ سنخیت و وجه تشابهی با چپها نداشته و ندارند اما وقتی این سؤال را با حجتالاسلاموالمسلمین حمیدرضا سلیمانی، محقق حوزوی، مطرح کردم بهنوعی همعقیده با نگاه این بدبینانه چنین پاسخ داد: «مصدق با توجه به ریشه قجری خود، استعداد دیکتاتوری داشت و انحلال مجلس هم نشان از همین موضوع بود»؛ اما در ادامه بافاصلهای ۱۸۰ درجهای با پاسخ آن فعال چپ میافزاید: «مذهبیان اکثریت جامعه آن روزگار را شامل میشدند، اما مصدق با کممهری، آنها را از دست داد و به حزب توده اعتماد بیجا کرد، قدرت اول آن روز که مرجعیت شیعه و بهتبع آن جریان مذهبی موجود در کشور که دارای موقعیت و جایگاه ممتازی در جامعه ایرانی بود، گرچه در ابتدا با حمایت از نهضت ملی شدن صنعت نفت و از موضع استقلالطلبی در جبههٔ حمایت از نهضت ملی قرار گرفت اما به دنبال نزدیکی دکتر مصدق به حزب توده که ازنظر مذهبیان مقدمه نفوذ اتحاد شوروی و حزب کمونیست تلقی میشد، با قطع حمایت خود در دعوای شاه و مصدق یا بیطرف ماندند و یا جانب شاه را گرفتند، لیبرالهای جدید هم از ترس نفوذ شوروی مصدق را رها کردند، مصدق بهای اعتماد و نزدیکی به تودهایها را پرداخت و اینچنین با از دست دادن جایگاه خود در میان لیبرالها و مذهبیان که هر دو در دشمنی و احساس خطر از نفوذ کمونیسم دغدغه مشترک داشتند، فرصت تاریخی ایرانیان در مسیر پیشرفت، توسعه و آزادی از بین رفت و به دنبال آن کشور به استبداد ۲۵ ساله پهلوی دچار گردید».
سه:
زمانی که مصدق در روستای احمدآباد، دوران حصر خانگی را سپری میکرد گلایههای زیادی از اعضای جبهه ملی ایران داشت که بهایی به رهنمودها و پیامهای او نمیدادند و خود را برای انتخابات نمایشی شاه آماده میکردند. مصدق در نامهای با آرزوی موفقیت برای نهضت آزادی که توسط اشخاصی چون مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی بنیانگذاری شده بود، بهنوعی حمایت خود را از این گروه نسبت به اعضای جبهه ملی و یاران سابقش ابراز کرد. یکی از همین فعالان در رابطه با این سؤال و پاسخ فعال چپ، میگوید: «مصدق یک سوسیالدموکرات بود؛ این را تحقیقات دکتر رئیسدانا که خودش چپ است، تصریح کرده، کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد همزمان آزادی، برابری و دموکراسی را در ایران هدف قرار داد آنچنانکه کار و تولید و قناعت و خلاقیت و ایثار و کوشش و دیگر مفاهیم مشابه و ارزشهای همخانواده را که میتوانست کمکحال توسعهای انسانی، پایدار و درونزا شود، به شکلی غیرقابلانکار، مخدوش ساخت و تا مدتها به حاشیه راند».
چهار:
جالب آنکه نگاه سوی هم دراینبین وجود دارد که بینابین است، احمد حکیمی پور از فعالین اصلاحطلب دراینباره معتقد است: «به نظر من با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران و تعادل و توازن میان نیروها و جریانات مختلف اگر کودتا در آن روز به هر دلیلی انجام نمیشد هرجومرج در جامعه تداوم پیدا میکرد. درهرصورت هر جریانی دست بالا را در موازنه داخلی و بینالمللی داشت برنده است و ظاهر با توجه به شواهد و قراین تاریخی که عمدهترین آن اختلاف در صفوف حامیان نهضت ملی بود و نیز دست بالای جریان دربار در میان بازیگران اصلی سیاست جهانی عملاً هر اتفاقی میافتاد دولت مرحوم مصدق شانسی برای بقا نداشت. بیدلیل نیست که برخی کودتا را عامل حفظ آبروی تاریخی دولت ملی میدانند!».
با تمام این تفاصیل عاطفه گرگین، شاعر و نویسنده و البته همسر خسرو گلسرخی، در پاسخ به این سؤال قاطعانه میگوید: «فکر میکنم ایران و ایرانی، سرفرازتر ازآنچه بعد از کودتا برایش پیش آمد، میبود».
دستآخر این سؤال را با نوهٔ امامخمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، نعیمه اشراقی فرزند آیتالله اشراقی، در میان میگذارم و پاسخ جالبی از او میشنوم: «چه مصدق پیروز میشد، چه نه اتفاقی مثل جمهوری اسلامی بایستی در این کشور میافتاد، باید حکومت دینی تشکیل میشد تا مردم تجربه کسب کنند؛ دین باید از دستآویز هد جدا باشد و درون قلبها جای بگیرد، چه مصدق پیروز میشد، چه نه؛ به این نتیجه بایستی میرسیدیم».
آخر:
شاید اظهارنظرها در این رابطه غیر تحلیلی و فاقد ارزش تاریخی باشند، اما بررسی این نوع بحثها و دیدگاهها بعضاً احساسگرایانه میتواند افق روشنی درباره مسائل تاریخی در ذهن مخاطبان ایجاد کند. در این گزارش سعی کردیم بیطرفانه سؤالی تاریخی را با صاحبنظران مطرح کنیم و نتیجهگیری را بر عهده خوانندگان این مطلب بگذاریم، چون درنهایت «افکار عمومی» باید درباره طرح چنین مطالبی قضاوت کنند، باآنکه شاید «مردم» قاضی منصفی نباشند، چنانکه فاصله ۳۰ تیر سال ۳۱ تا ۲۸ مرداد سال ۳۲ بهروشنی گویای این مسئله است.
شماره 17 دوهفته نامه آیت ماندگار