به باور منع فرض اتفاق نیفتادن کودتا مثل فرض توقف تاریخ، فرض در باب محالات است. اگر به معنای این پرسش دقت کنیم، این پرسش در درون خود پاسخی را طرح میکند. بهبیاندیگر ما داریم نتایج و بازتابهای کودتای ۲۸ مرداد را بررسی کنیم، نه اینکه یک آرزوی محال را بازنمایی کنیم. اولین نتیجهٔ کودتای ۲۸ مرداد، کند شدن پروژهٔ دموکراسیخواهی ایران است. کودتا این پروژه را برای چندین دهه به عقب راند. ما هنوز به سطح دموکراسی واقعاً موجود دههٔ بیست نرسیدهایم. رسانههای ما در نیمقرن گذشته، بهجز سالهای نخست پس از انقلاب، هرگز به میزان سالهای ۳۱ و ۳۲ آزاد نبودهاند. هنوز فضای نقد و گفتگو بهاندازهٔ سالهای دههٔ ۲۰ و ابتدای ۳۰ گشوده نشده است. جالب است که همین روزها صحبت از جرم بودن توهین به مسئولان نظام است، درحالیکه در آن سالها ما مفهومی به نام توهین به مسئولان نداشتیم. توهین به مقام سلطنت پس از کودتا باب شد و با تغییر نام در این سالها احیاشده است.
آثار اقتصادی کودتا تاکنون بهدرستی بررسی نشده است. من دریچهٔ را باز میکنم که شاید روزی کسی به آن بپردازد. کمترین اثر اقتصادی کودتا، احیای الگوی «نفتفروشی - دلالی - ملاکی» است. هستهٔ اصلی تولید ارزش در همان نفت است و آن دوتای دیگر حاصل ساخت قدرت سیاسی است. هنوز هم ما اسیر این الگوی اقتصادی هستیم. همه دیدیم که در سالهای گذشته، وابستگی اقتصادی به نفت، چه بر سر مردم آورد. تا فروش نفت متوقف شد، صنایع ما دچار رکود شدند، تورم با ۴۲ درصد رسید. اگر چند ماه دیگر تحریمها ادامه مییافت، دولت نمیتوانست حقوق معلمان و کارمندانش را پرداخت کند. بهزودی دچار قطع برق و آب میشدیم. کشور و دولت بحران بزرگی را پشت سر گذاشتند. این سطح از وابستگی به نفت، نتیجهٔ اقتصاد کودتایی است. همیشه دولتهای اقتدارگرا خلأ مدیریت خود را در نیمقرن گذشته (بهاستثنای دههٔ ۴۰) با پول نفت جبران کردهاند. سیاستهای اقتصادی نیمهٔ اول دههٔ ۵۰ بسیار شبیه به سیاستهای اقتصادی ۸۸-91 بوده است. در آن سالها پول فراوان نفت و ریختوپاشها و طرحهای عمرانی نیمهتمام و بلندپروازیهای عوامپسند باب شده بود. در همین دو دوره سازمان برنامه به محاق میرود و نظام بودجه کشور عباسقلیخانی میشود؛ یعنی بودجه کشور چیزی شبیه به صندوق صاحبمنصبان و هزار فامیل میشود. در دورهٔ مصدق ما نظام بودجهریزی اصولی و قانونمند داشتیم. حتی رئیس دولت، یک درصد در اجرای این قانون تخطی نمیکرد. خوب الآن عقبماندگی اقتصادی ایران محصول نظام کودتایی است. این بدان معنا نیست که اگر کودتا نمیشد، ما در این چهل سال گذشته، اینهمه فساد و خیانت به اقتصاد کشور را نداشتیم. کودتا یک حلقه از حلقههای این زنجیرهٔ انحطاط است. ما در آستانهٔ قرن بیست و یکم اگر با نرخ رشد صفر درصد و یک درصد دستوپنجه نرم میکنیم، دلیلش کودتای ۲۸ مرداد نیست، دلیلش همان چیزی است که به کودتای ۲۸ مرداد انجامیده است.
نظام دولت در ایران، بر اساس تمرکز قدرت اقتصادی در دست یک طبقهٔ حکومتی استوارشده است؛ یعنی سرمایهداران همان مدیران سیاسی هستند و مدیران سیاسی همان سرمایهداران هستند. سرمایهداری ملی که در دوران مصدق و در فاصلهٔ سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۰ و بعدها در دههٔ ۴۰ در حال بالیدن بود، با کودتا و شبهکودتاهای بعدی به محاق رفت. طبقات نوکیسهٔ سرمایهدار از درون همین ساخت قدرت و از طریق دست بردن به اموال عمومی و پرداخت نکردن مالیات و تمرکز سرمایه در بخش املاک و مستغلات، تولید ملی را با واردات جایگزین کردند. اکنون حدود ۷۳ درصد سرمایههای کشور در بخش املاک و مستغلات راکد شده است. این فرایندی است که پس از کودتا آغاز شد و امروز در بالاترین مرحلهٔ رشد خود است و در این سالهای اخیر به مرز فروپاشی ساختاری رسیده است. بهطورکلی ما پس از کودتا با حاکمیت سهگانهٔ سرمایهداری املاک، سرمایهداری نظامی و سرمایهداری تجاری (دلال) روبرو هستیم. بانکها نیز در همین دوره نقش صندوق این ساختار را بازی میکنند. کودتای ۲۸ مرداد این مثلث را در ساخت اقتصادی ایران احیا کرد. از همین رو شما در اوج رشد صنعتی ایران در دههٔ ۵۰ نزاع این مثلث را با صنعت کشور شاهد هستم. از درون همین ساخت اقتصادی است که به تعبیر پولانزاس دولت فرا طبقاتی سامان مییابد. اینها یک درصد از مردم کشور هستند که بر ۹۹ درصد حکومت میکنند.
وجه سوم کودتا، وجه فرهنگی آن است. شما به ادبیات ایران نگاه کنید، بزرگترین شاعران معاصر ایران تجربهٔ شعریشان را در آستانهٔ مشروطه و دههٔ ۲۰ آغاز کردند. اینها در تمام دههٔ ۳۰ خاموش هستند و یا دارند همان حرفهای گذشته خود را با چاشنی یأس و دلمردگی بازخوانی میکنند. هر کودتا و شبه کودتا و سرکوب خشونتبار، خاک مرگ را بر هنر و ادبیات میپاشد. اینهمه دلمردگی و یأس در شعر شاملو و اخوان نتیجهٔ همان کودتاست. یک شعری را شاملو به نظرم در سال ۳۷ یا ۳۹ گفته با این مضمون:
تشنه آنجا به خاکِ مرگ نشست
کآتش از آب میکند پیغام!
یا در شعر بلند کیفر میگوید:
در اینجا چار زندان است
به هر زندان دوچندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر...
و در ادامه میگوید:
در این زنجیریان هستند مردانی که در رؤیایِشان هر شب زنی در وحشتِ مرگ از جگر برمیکشد فریاد.
ببینید که در این شعرها چقدر از مرگ سخن به میان آمده؛ این تصویر تلخ مرگاندیشانِ را در شعر سایه هم که اهل مبارزه سیاسی است، میبینیم:
چه پر خون نوشتند این سرگذشت
دلی کو کزین غصه پر خون نگشت؟
خردمند دیرینه خوش میگریست
اگر مرگ داد است بیداد چیست؟
در داستان گرداب صادق هدایت هم آنجایی که بهرام میرزا خودکشی میکند و آن تصویر تلخ پاشیده شدن مغز بهرام میرزا بر روی بالش و مژههای خونآلود و آن تخیلات همایون، همان تصویر بازسازیشدهٔ تیرباران فاطمی و افسران تودهای را بازسازی میکند. اوج این یأس و مرگاندیشی را در فروغ فرخزاد میبینیم که میگوید:
گمشده در غبار شوم زوال
ره تاریک مرگ میسپرم
اینها گوشهای از بازتاب سرکوب سیاسی و اختناق پس از کودتاست. امروز نسل جدید خاطرات سرکوب خودش را دارد، از آن تجربه فاصله گرفته و صنعت رسانه و بهخصوص ماهوارهها دارند، کودتاها را بزک میکنند.
با هر کودتا در ایران، یک نسل سوخته است. با هر نسلسوزی، فساد، تباهی و فرصتطلبی اقتصادی بازتولید میشود. همان آدمهایی که برای توسعه و پیشرفت کشور تلاش میکردند، به دنبال بریدن گوش ملت و غارت اموال عمومی میروند. بر پیشانی حاکمان پس از کودتا نوشتهاند: «پول، زود، زیاد».
شماره 17 دوهفته نامه آیت ماندگار