وقتی صفت شاعری پشت نام کسی مینشیند، تنها به توانایی آن فرد بر شعر سرودن اشاره ندارد. کسی که با تمامیتخواهی، کلمات را از آن خود میسازد حتماً از مرزهای بسیاری گذر کرده است. دال ِ رقیق بودن و سادگی یک سطر همیشه به مدلولی ساده و دمدستی نمیرسد. احمدرضا احمدی، تنها یک شاعر نیست. او که خود آنقدر کلمات را زندگی کرده است و هرگز از نوشتن بازنایستاده، با تصویرش و حضورش نیز همواره شمایلی بوده از کسی که زیستِ شاعرانه و هنرمندانه دارد. آنچنانکه جدای از دفترهای متعدد شعر، یادداشتهای روزمره، رمان، قصههای کودک و نمایشنامهها نوشته است. از دههٔ چهل در ایران که خاصیت شعرهای بهظاهر ساده، در نظامِ نگاهِ نیما در مواجه با شعر مانند امروز شکل نیافته بود، احمدرضا احمدی شروع به نوشتن کرده است. با نگاهی مختصر به دفترهای اولیهٔ او مثل «من فقط سفیدی اسب را گریستم» و «ما روی زمین هستیم» میتوان شروع کار این شاعر و تحول و اوجش را تا به امروز دنبال کنیم. احمدرضا احمدی بودن یعنی سهل ممتنع بودن، یعنی سادگیِ دشوار، شهود بسیار به آنسوی کلماتی که میتواند نام یک گل باشد یا شیء ای قدیمی و یا حتی میوهای کهنه. احمدی چنان از پیرامونش مینویسد که بیتکرار است. اندوه اما قدرت اوست که چون سایهای خوشرنگ در تمامی سطرهایش حضور دارد و این خود همان تفاوت بزرگش است با دیگر شاعران، ورود این شاعر به حجمِ تنهایی، حضورِ مرگ، دوست داشتن و امید، در مسیری طی شده است که سادگیِ ظاهری ویژگی وضوح یافتهاش است.
علاوه بر شعر این مغمومِ صمیمیِ بزرگ، میخواهم به آثاری از او اشارهکنم که کمتر از باقی کتبش موردتوجه قرارگرفته است و دربارهٔ چهار جلد نمایشنامه، بانام شایستهٔ «نمایشنامههای شاعر» و رمانهای ویژهاش بگویم. نثری شدیداً شاعرانه که در ادبیات نمایشی ما بهندرت مشابهش یافت میشود. شگرد ویژهٔ او در ساخت فضایی محکم بر پایههای شاعرانگی که با دیالوگها و رنگ مایههای صحنهها تنها افسوس را بهجای میگذارد که چرا کارگردانی تا به امروز آنها را به صحنه نبرده است؟ شاید ستونهای «نمایشنامههای شاعر» بر پایه تصور اولیهٔ ما از یک متن دراماتیک بنا نشده باشد، اما اتفاق ویژهای در این آثار نمایشی به چشم میآید که آغشته به ایدههای فراوان و تازه است برای به روی صحنه بردن. بهطور مثال نمایشنامهٔ «فرودگاه- پرواز ۷۰۷» که اولین نمایشنامه از این چهار جلد است، باقدرت زیادی در تصویرسازیهای دراماتیک رخدادی شاعرانه را مغروق در رنگ مینویسد همراه باشخصیتهایی چون: شاعر، رادیو، مرد بیمار، زن پریشان، مدیر گورستان و... این نثر، بافاصله از آثار متلاشی از حملهٔ فرمهای درک نشدهٔ فراوان امروزی، فضایی تازه را رقم میزند که شکیل و لطیف نثری ویژه را بر صحنه میخواند. از دیگر آثار احمدرضا احمدی مجموعهٔ رمانهای تازه نوشتهشدهاش است، چون «آپارتمان، دریا»، «مسافرخانه، بندر، بارانداز»، «آیا میتوان با فقر پاریس را دوست داشت» و... که روایت گر داستانهایی عاشقاند، عاشقانه نه. روایتهایی سیال در زمان که با مثالهایی از سینما، جان ویژهای میگیرند، مثلاً در «آپارتمان، دریا» که از فیلم «یک روز بخصوص» ساختهٔ اتوره اسکولا یاد میکند و شخصیتها را همانقدر شاعرانه و بخصوص در صفحات کتاب میآورد که مخاطبینی که او را دوست دارند به حتم سطرهای این رمان را نیز خواهاناند. در داستانهایی برای کودکان هم که او نوشته، احساسات آدمیزاد را در نزدیکی باهم نوع و پیرامونش به شکلی عمیق برای کودک خلق کرده که وجه تمایزی است با تخیلاتی دور از زندگی انسانی که امروزه مکرر به چاپ رسیدهاند و جز خیالهایی واهی چیزی ندارند برای رشد و حضور کودک در زیستن. احمدی وقتی از فصلها مینویسد، از حبهای قند یا پرتقالی نارس، تصاویری میدهد همراه باروحی مأیوس که آنها را میبیند و در یادداشتهایش هم این زلالی ویژهٔ واقعی اما شاعرانه را خیلی خوب نمایان میسازد. او باوجود منتقدینی که تکرار را درونمایهٔ اصلی کارهای اخیرش میدانند همواره نوشته و ادامهدهندهٔ راه خودش بوده است. او که حالا هفتادوپنج سال دارد، حافظهٔ ناب و شوخطبعی خبر از گرمای حضور جاودانهاش میدهد. قلب این شاعر همواره تپنده است و حضورش چون گلهایی شمعدانی میماند که خود آنها را بهخوبی میشناسد:
«بر کویر میباری/ چون چراغی در غار/ یا آخرین موج/ که به ساحل میرسد/ پیش از مد.../ اگر جهان لال شود/ و سکوت ما/ آخرین حرف حیات باشد/ تو/ اندوه را شعر و شعر را سکوت میکنی/ احمدرضا/ میدانم/ در ضیافت نیستی هم/ چند گل شمعدانی/ بر شانهات سبز خواهد شد/ و چیزی را نشانمان خواهی داد که دارد تمام میشود...»
شماره 17 دوهفته نامه آیت ماندگار