یکی از معماهای پیچیده و چندبعدی در عالم سیاست و روابط و مناسبات قدرتها در جامعه بشری، رابطه اخلاق و سیاست است. جایگاه اخلاق در نظام اجتماعی از دیرباز موردتوجه و نظر متفکران و مصلحان و مکاتب مختلف الهی و بشری قرار داشته است. آیا سیاست میتواند اخلاقی باشد؟ و آیا اصولاً باید چنین باشد؟ یا آنکه این دو، به دو حوزه متمایز تعلق دارند؟ این پرسش ازآنجا اهمیت مییابد که اخلاق در پی حقیقت است، درحالیکه هدف سیاست تأمین مصلحت است و این مسئله مشکلساز است، چراکه در موارد متعدد حقیقتجویی با مصلحت خواهی ناسازگار است. دیرزمانی است که اقوام براثر غلبه سیاست منفعت طلبانه بر سایر مناسبات فردی و جمعی در نوعی مظلومیت و استعمار نانوشته قرارگرفتهاند. بهتبع آن، نافذ شدن حکم سیاستمدارانی که صرفاً با ترفند بر همه امور فرهنگی و مادی رهبری مینمایند، نوعی درهمریختگی و آشفتگی را در میان مناسبات جوامع رقمزدهاند. شاید این وضع به زمانی برگردد که تشکیلاتی با عنوان «دولت» مدار اصلی همه امور یک جامعه شد و همه مقدرات و مقدورات بزرگی از یک سرزمین را در کف خویش گرفت و شأنی بالاتر از همه شئون برای خود قائل شد تا جایی که امروزه همه شئون و وظایف اهل تفکر و فرهنگ و ادب را نیز از آن خودساخته است. خداوند در آیه ۱۲۸ سوره مبارکه توبه میفرماید: پیامبر از جنس مردم است و رنجهای مردم بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است. اینک چه گشته است که فاصله عملکرد سیاستمداران امروز، با نبی اکرم (ص) که قاعدتاً باید الگوی حکمرانی در جوامع اسلامی باشد اینچنین زیاد گشته است! از زمانی که دولتها شکل گرفتند شعر و موسیقی و معماری و شهرسازی و اقتصاد و سایر مسائل، تابع سیاست حکومتها است، ازاینرو در صورت نبود سیاست اخلاقی، همه موارد از جایگاه خویش خارج میشود، معروف جای خویش را به منکر میدهد و فرهنگ و تفکر تابع سیاست بیاخلاق میگردد. امروزه بهتبع بسط اندیشه ماکیاولی، رابطه و نسبت میان سیاستمداران و اهل حکمت چنان گسسته است که سیاستمداران را با اهل معرفت کاری نیست و اهل معرفت نیز در خلوت خودپذیرای فعالین سیاسی نیستند. از این مطلب در نظام نظری با عنوان (جدایی دین از سیاست) یاد میشود. ماکیاول در سخنی گفته است: «در سیاست بهگونهای عمل کن تا به موفقیتهای خود برسی و درعینحال وانمود کن که به پاکیهای اخلاقی نیز مقید هستی». درحالیکه خداوند متعال در سوره صف میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا آنچه را خود انجام نمیدهید، میگویید. متأسفانه گاهی احساس میشود که برخی از مسئولان کشور اسلامی ما به پیشنهادهای ماکیاول گوش فراداده و در عمل هیچگونه تلاشی برای رعایت اخلاق نمیکنند اما در کلام، نطقهای پرشور اخلاقی را بر زبان جاری میکنند. طبیعی است که نتیجه چنین رفتاری از مسئولان، بروز رفتارهای دوگانه در سطوح مختلف جامعه خواهد بود. در کشور ما سالهای سال است که از ضرورت اخلاق دم زده میشود و مسئولین خود را زاهد و وارسته نشان میدهند، اما فقط به ادعا کردن و سخن گفتن اکتفا شده، غافل از اینکه اخلاق با ادعا و سخن به وجود نمیآید و صبحت کردن تنها راه چاره نیست. نهایتاً امروز متأسفانه نشانههای فساد در اخلاق آنقدر آشکارشده که نمیتوانیم آن را پنهان کنیم. این سؤال که چرا برخی سیاستمداران به تعهدات و وظیفه قانونی خود عمل نمیکنند و سخنان ماکیاول را چراغ راه خود قرار دادهاند، مسئله درخور تأملی است. مسلماً باید فکر اساسی در این خصوص کرد. سرایت چنین رفتارهایی از سوی مسئولان به سطوح پایینتر جامعه مشکلات اساسیتری را به وجود میآورد که برای رفع آن هزینههای زیادی باید صرف شود. سیاستمداران از مسند قدرت درباره همهچیز و همهکس داد سخن میدهند بیآنکه در فعالیت خود را محتاج کسب درک سیاسی (خرد سیاسی) بدانند. از سویی برخی نویسندگان مزدبگیر نیز اسباب مشتبه شدن امر را فراهم میسازند. توجه بهنقد منصفانه میتواند دولتها را به رسیدن به اخلاق یاری نماید، سیری در تاریخ نشانگر این است که رابطه امام علی (ع) با مردم رابطه مستقیم بود، مردم بهراحتی ایشان را نقد میکردند و امام هم صادقانه پاسخشان را میدادند تا اینکه قانع شوند. امام علی (ع) هنگامیکه روی سخن با صاحبمنصبان دارد، روش انذار را پیش میگیرد. چنانکه به یکی از فرماندهان سپاه در شروع نامهاش میفرماید: از خدایی بترس که ناچار دیدارش میکنی و سرانجامی جز دیدارش نداری؛ و این فرمایش حضرت علی (ع) یعنی کارگزاران باید توجه داشته باشند که سرانجام باخدای خود، ملاقات میکنند پس نباید از قدرتی که چند صباحی ملت در اختیارشان قرار داده است سوءاستفاده کنند. برآیند این فرمایش چنین است که در سایه تقوای الهی، تقوای سیاسی شکل میگیرد که متضمن احقاق حقوق و آزادیهای سیاسی و اجرای عدالت در جامعه است. این دیدگاه، نظام اخلاقی را در دو عرصه زندگی فردی و اجتماعی معتبر میشمارد و معتقد است که هر آنچه در سطح فردی اخلاقی است، در سطح اجتماعی نیز چنین است و هر آنچه در سطح فردی و برای اشخاص غیراخلاقی باشد، در سطح اجتماعی و سیاسی و برای دولتمردان نیز غیراخلاقی است. برای نمونه، اگر فریبکاری در سطح افراد، عمل بدی است، برای حاکمیت نیز بد به شمار میرود و نمیتوان آن را مجاز به نیرنگبازی دانست و اگر شهروندان باید صادق باشند، حکومت نیز باید صداقتپیشه کند، ازاینرو، هیچ حکومتی نمیتواند در عرصه سیاست، خود را به ارتکاب اعمال غیراخلاقی مجاز بداند و مدعی شود که این کار لازمه سیاست بوده است. گذر تاریخ نیز درسهایی برای گفتن دارد، یکی از علتهای از بین رفتن حکومتها در طول تاریخ این است که زمانی که ثروتمندان آنها دزدی میکنند چون در حکومت شریک هستند کسی با آنها کاری ندارد اما اگر مردم تخلف کنند محکم با آنها برخورد میشود و این برخوردهای دوگانه باعث از بین رفتن حکومتها است. مبادا که در مملکت امیرالمؤمنین در برخورد با مفسدین یک اینچنین تبعیضی باشد. مبادا روزی مصداق کسی باشیم که بر سرشاخ بن میبرید. بیگمان نیازمند تجدیدنظری جدی در بحث سیاست اخلاقی هستیم، پیش از آنکه بیش از این خانه فرهنگ و دیانت و اخلاق و درنهایت انسانیت روی به ویرانی آورد.
شماره 18 دوهفته نامه آیت ماندگار