ممکن است که عصبانیترین نباشیم ولی این واقعیت که عصبانی هستیم قابلانکار نیست. همهجا بهوضوح دیده میشود که این روزها مردم اعصاب ندارند. درست است که افراد در تمام دنیا عصبانی میشوند اما میزان عصبانیت در آنها متفاوت است و هر شخصی زمان عصبانیت واکنش مختص به خود را دارد؛ اما طبیعتاً متوجه شدهاید که در کلانشهرهای کشورمان مخصوصاً تهران مردم عصبانیتر از سایر مناطق هستند. عصبانیتهایی که تنها با برخورد تنه شما به تنه یک نفر در چهرهاش نمایان میشود و حتی عذرخواهی شما از خشم او کم نمیکند! یا زمانی که راننده تاکسی در حال پیاده کردن مسافر خود است، راننده خودرویی که بهاجبار پشت سر او توقف میکند با زدن بوق ممتد، عصبانیت خود را اعلام میکند. گاهی این عصبانیت به اوج خودش میرسد و حادثهساز میشود. حوادثی که سالیان سال به گوشمان رسیده است؛ قتلهایی که قاتل تنها به خاطر یکلحظه عصبانی شدن زندگی خود و مقتول را به تباهی کشانده است. فشارهای اقتصادی حال حاضر یکی از علل عصبانیت مردم برشمرده شده است، فشارهایی که بیکاری، نرسیدن دخل به خرج و گرانی و تورم بر مردم وارد میکند. درباره عصبانی بودن ایرانیان اما چند نکته یا عامل را میتوان برشمرد. هرچند که پاسخ را باید در مجموعهای از عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی جُست. احساس عقب ماندن از دیگران یا بهحق خود نرسیدن از عوامل عصبانیت است و در یک کلمه مقایسه با دیگری در متن یک مسابقه. شماری از مردم زندگی را عرصه «مسابقه با دیگران» میدانند و نه «مقایسه با دیروز خودشان». ریشه مشکل شاید در آموزشوپرورش باشد که بچهها در طول سالها یاد نمیگیرند با دیروز خودشان مقایسه شوند و از رشد و کسب اطلاعات بیشتر خودشان احساس شادمانی کنند. بهعکس هم سامانه آموزشی و همخانوادهها مدام در حال مقایسه با دیگران و درواقع مسابقه هستند که درنهایت در قالب کنکور خود را نشان میدهد. آدمی هنگامی از زندگی لذت میبرد که از این حس رهاشده باشد و مدام خود را در مسابقهای با دیگران احساس نکند. احساس رضایت شاید مهمتر از موفقیت باشد اما در مسابقه با دیگران بهجای رضایت باید در اندیشه موفقیت باشی و ناکامی عصبانیت میآورد. از حدود هشتاد میلیون جمعیت ایران نزدیک به بیستودو میلیون نفر شاغل هستند. این سخن به معنی آن است که در بیشتر موارد یک نفر کار میکند تا هزینههای چند نفر دیگر را تأمین کند و همین موجب فشارهای روزافزون به افراد شده است و بخشی از خشم اجتماعی را باید ناشی از مشکلات اقتصادی و معیشتی دانست. احساس فدا شدگی و گاهی در زیر چرخدندهها بودن. عصبانیتها درواقع اعلام نارضایتی از این وضعیت است. بخشی از این عصبانیت بیگمان ریشه در نوع رانندگی و فرهنگ آشفته ترافیکی ما خصوصاً در کلانشهرها دارد. اینهمه صدای بوق در خیابانها بهخصوص در تهران علامت جدی فوران عصبیت و خشم در این جامعه است. میتوان گفت تعداد بوق اتومبیلها نسبت مستقیمی با میزان آرامش در آن شهر دارد. تردید نکنید هر شهری که در آن صدای بوق کمتری بشنوید بیشتر قابل زندگی است. جامعه ایران، جوان است. اگر آدمی را آمیزهای از غریزه، احساس و عقل بدانیم در جوانان، غریزه و احساس پررنگتر است. عصبانیت هنگامی بروز میکند که عقل کمتر به کار گرفته میشود. وقتی جوانانی گرفتار در آتش غریزه و ناکام در بیان یا اطفای آن و ابراز احساس باشند از رفتارهای خردورزانه و عقل مدارانه نشانی نمیماند. هنر مدیریت یک جامعه این است که این واقعیت را لحاظ کند. خشم، از هیجانات تخلیه نشده نیز نشاءت میگیرد. تماشاگر فوتبال که خشم خود را طی تماشای یک مسابقه تخلیه کرده در کوی و محله کمتر گردنکشی میکند. حتی برخی از روانشناسان از دستگاههای انتظامی و امنیتی میخواهند در قبال آسیبهایی که به برخی وسایط نقلیه عمومی وارد میآید آسانگیر باشند چون چهبسا آن تیغهها در حالت عصبانیت بر پیکر انسانی بنشیند. هنر این است که هیجانات در مکانهای ورزشی یا هنری تخلیه شوند تا بهصورت خشم بروز نکنند. کما اینکه گفته میشود چند دهه پیش در ایالتهایی از آمریکا بهعمد به رواج موسیقی «جَز» -در ایران مشهور به جاز- دامن زده شد تا الزام آن به تحرک، جوانان را از خمودگی و مصرف مواد مخدر دور کند. بیتردید افراد شاد، جامعه پرنشاطتری میسازند که البته این تأثیر متقابل است. شادی و نشاط در جامعه، محرک بسیار قوی و بالایی برای مشارکت مؤثر و سازنده مردم در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است و باعث شکوفایی و تعالی یک جامعه خواهد شد. اصولاً انسانهای شادتر زندگی طولانیتر و مؤثرتری دارند، ثروت بیشتری میآفرینند و شهروندان بهتری هستند، برای خود و جامعه خودشان مفیدترند و بهجای اینکه تهدیدی برای جامعه محسوب شوند باعث ثبات و شکوفایی آن میشوند. همچنین بیحوصلگی جمعی در جامعه یکی از خطراتی است که باعث توقف رشد در همه زمینهها میگردد و خود زمینهساز بروز بیاخلاقیهای اجتماعی و حتی بالا رفتن آمار جرم و جنایت است؛ بنابراین پرداختن به مسئله شادی و نشاط در کشور بهعنوان یکی از ارکان مهم سبک زندگی و با توجه به ظرفیت بالایی که در کشور برای ایجاد نشاط وجود دارد بسیار ضروری بوده و حتی میتواند یک مسئله استراتژیک برای دولت باشد و به همین دلیل باید مورد پایش و دقت مستمر و مداوم قرار گیرد. عوامل محیطی که باعث میشوند فرد، حال خوشی پیدا کند برگرفته از اجتماع است که فراهم کردن آن بر عهده مسئولان است. کاهش آسیبهای اجتماعی همچون طلاق، فقر، بیکاری و اعتیاد ازجمله مواردی هستند که در افزایش شادمانی در جامعه نقش بسزایی دارند بنابراین لازم است مسئولان بسترهای لازم را برای محقق شدن این موضوع فراهم کنند. بررسیها نشان میدهد که در کشورهایی که زمینه تفریح و نشاط و امکانات رفاهی برای مردم بیشتر فراهم است ما با کاهش آسیبهای اجتماعی مواجهیم. هرازگاهی وقوع یک اتفاق خوشایند و عکسالعمل آن در سطح جامعه نشان داده است که مردم ایران چقدر مشتاق و تشنه شادی و نشاط هستند. اگر مردم احساس کنند در سرنوشت خودشان اثرگذارند یا مسئولان درصدد رفع مشکلات آنها هستند سطح رضایتمندیشان افزایش مییابد. رضایتمندی درونی مهمتر از نشاط اجتماعی است بنابراین نقش افراد در ایجاد احساس شادی و نشاط، مهمتر از دولت و فراهم کردن رفاه در جامعه است، اما دولت میتواند بسترسازی کند. تفریح یکی از نیازهای انسان است که فراهم کردن آن وظیفه دولت است، بهطوریکه گاهی زیباسازی یک شهر میتواند در به وجود آمدن حس خوب برای شهروندان تأثیرگذار باشد.
شماره 18 دوهفته نامه آیت ماندگار