سیمین بهبهانی، در سال هزار و سیصد و شش، در تهران متولد شد. مادرش خانم «فخرعظما ارغون»، از زنان فرهیخته، پیشتاز و آشنا به ادب در دورهٔ خود بود. او دستی در فعالیتهای اجتماعی داشت؛ که برای نمونه میتوان به نقش او در تأسیس تشکلهایی مانند، جمعیت «نسوان وطن» اشاره کرد. در همین راستا، او از اعضای مهم و تأثیرگذار «کانون بانوان»، ایران نیز بود. این البته، همهکارهای این بانوی ادیب نبود. فخرعظما ارغون، فعالیت مطبوعاتی نیز داشت و دورهای هم سردبیر روزنامهٔ «آینده ایران»، هم شد. او حتی، دبیرستان «بانوان» را همپایهگذاری کرد و سالها خود نیز بهعنوان دبیر، در دبیرستانهایی مانند «ناموس» و «دارالمعلمات» مشغول به کار بود. البته باید گفت، اینهمه فعالیتهای خانم فخرعظما نبود. او زنی بود که به ادبیات فارسی مسلط بود و به زبانهای عربی، فرانسوی و انگلیسی نیز آشنایی و تسلط داشت. میزان شناخت او از زبان، به حدی بود که حتی کتاب نیز ترجمه میکرد. برای نمونه کتاب «تاریخ ناپلئون»، از ترجمههای او است؛ و دو قصه «ازدواج اجباری» و «جیمی و میمی» هم البته داستانهای کوتاهی هستند که او منتشر کرد. حتی میتوان گفت، همین اهل ادبیات و آشنا به شعر بودن بود که سبب ازدواج مادرش با «عباس خلیلی» پدر سیمین، شد. گویا فخرعظما، غزلی بهقصد انتشار در روزنامه «اقدام» که عباس خلیلی، مدیرش بود ارسال میکند؛ و همین موجب آشنایی اینها باهم میشود. آشنایی که درنهایت، موجب ازدواج این دو باهم میشود؛ اما این شادکامی زیاد به طول نمیانجامد؛ زیرا دو هفته بعد از مراسم ازدواج، عباس خلیلی، پدر سیمین بهبهانی، به کرمانشاه تبعید میشود. خلیلی بعد از سپری کردن دو سال، به تهران بازمیگردد اما زندگی مشترک او با فخرعظما زیاد ادامه پیدا نمیکند و آن دو از هم جدا میشوند؛ و فخرعظما ارغون، مه آن موقع سیمیم را باردار بوده، به خانه پدری بازمیگردد. عباس خلیلی، بعدها دوباره ازدواج میکند که حاصل این ازدواج چهار برادر برای سیمین بهبهانی میشود. یکی از این برادرها البته میشود «کامیار خلیلی» که از نویسندگان و پژوهشگران میشود. البته جدای مادر سیمین، پدرش نیز فعالیتهای زیادی را در طول زندگیاش انجام داده بود. او که متولد نجف بود، در همانجا هم تحصیل میکند و در جریان مخالف انگلیس در عراق شکل میگیرد، او نیز ساکت نمینشیند و جمعیت «نهضت اسلام» را پایهگذاری میکند. البته این جریان زیاد دوام نمیآورد. پس از جنگ جهانی اول و هنگامیکه سربازان انگلیسی، نجف را محاصره میکنند، دست به یک کشتار بیرحمانه میزنند، کشتاری که البته فقط دو نفر میتوانند از آن جان سالم به در ببرند. یکی از آن دو نفر البته عباس خلیلی است. او بعدها به فعالیتهای ادبی روی آورد؛ و مشغول به نگارش رمانهای اجتماعی شد. سیمین بهبهانی، در هجدهسالگی درس را نیمهکاره رها میکند تا با «حسن بهبهانی» که آن موقع دبیر انگلیسی بود و بعدها البته رئیس کانون «ادبیات نوین» بود ازدواج کند. ازدواجی که البته بعد از تقریباً بیستوسه سال، به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج ناکام سه فرزند بود. دو پسر و یک دختر. یک حسابدار شد، دیگری مترجم و دخترش نیز، در زبانهای باستانی دکترا گرفت و استاد دانشگاه شد. البته همه این سالها و مشکلاتش، موجب نشد سیمین بهبهانی درراه و کارش بماند و پیش نرود. بهبهانی بعدها، از طریق کلاسهای شبانه درس را ادامه داد. موفق به اخذ پایاننامه تحصیلی شد؛ و سپس به خواندن حقوق قضایی در دانشگاه تهران مشغول شد. البته او هرگز به کار قضاوت مشغول نشد و کماکان به درس دادن در دبیرستانهای تهران مشغول بود. خودش در همین مورد میگوید: «در مورد قضاوت و وکالت، این قدرت و توان را در خودم نمیدیدم که بتوانم بر احساسم غلبه کنم؛ و حتی قضاوتی هرچند درست هم اگر به ضرر کسی تمام میشد، آرامشم را به هم میریخت». او سال بعد از جدایی، با «منوچهر کوشیار» ازدواج کرد؛ و شانزده سال هم با او زندگی کرد. بهبهانی یاد و خاطره کوشیار را در کتاب «آن مرد آن همراهم» ماندنی کرد. این مروری کوتاه بود، به زندگی سیمین بهبهانی. حالا به زندگی ادبی و شاعری او میپردازیم. خود سیمین بهبهانی درجایی میگوید: «سیزده سالم بود. سال هزار و سیصد و نه؛ که اولین شعرم را برای «پروین اعتصامی»، خواندم». البته انتشار اولین شعر او، در چهاردهسالگیاش رخ میدهد. شعر در روزنامه «نوبهار» منتشر میشود و بیت اولش نیز این است:
ای توده گرسنه و نالان چه میکنی ای ملت فقیر و پریشان چه میکنی
ده سال بعد و در بیستوچهارسالگی، نخستین مجموعه سرودههای سیمین بهبهانی منتشر میشود؛ و باید البته اعتراف کرد که او در همه این سالها که گذشت، او همیشه از مهمترین شاعران و شاعرهای زن این مملکت بوده است و نامش همیشه در کنار دو شاعر زن مهم دیگر درخشیده است. «پروین اعتصامی» و «فروغ فرخزاد». بااینهمه اما سیمین بهبهانی اغلب مورد بیمهری واقع شد. دلیلش نیز شاید، همان نگاه تندوتیز، اجتماعی و متعهد او بوده است. نگاهی که موجب میشود در سال هزار و سیصد و بیستوپنج، به دلیل نوشتن مقالهای انتقادی درباره وضع بد مدرسه در روزنامه «مرد امروز»، از مدرسه مامایی اخراج شود. خودش البته درباره گفته که «هنوز نمیدانم آن مقاله را چه کسی نوشته بود». اولین مجموعه شعر بهبهانی، در اسفندماه، سال هزار و سیصد و بیست نه وقتی تنها بیستوچهار سال داشت، با عنوان «سهتار شکسته» منتشر شد. این کتاب البته شامل دو داستان و شعارهایی است که بین سنین پانزدهتا بیستوچهارسالگی او سروده شده بود. او چند سال بعد، در هزار و سیصد و سیوپنج، «جای پا» را منتشر کرد. جای پا، مانند کار اول او، شامل «دوبیتی پیوسته»، «سه بیتی» و چندتایی غزل اجتماعی نیز بود. بهبهانی شعرش را بیشتر متوجه مدارس پایینشهر، روسپیخانهها و محلات فقیر کرده بود. البته او در دو کتاب بعدی خود، یعنی «چلچراغ» که در هزار و سیصد و سی و «مرمر» که در هزار و سیصد و چهلویک منتشرشده بودند، بیشتر به غزل روی آورد. غزلهایی با شیوه سنتی که البته نشانی از سبک هندی هم داشتند. او البته به مدت یازده سال، چیزی منتشر نکرد و بعدها در سالهای هزار و سیصد و پنجاهودو و سال هزار و سیصد و شصتودو، سه مجموعه دیگر، به چاپ رساند. مجموعههای «رستاخیز»، «خطی ز سرعت و از آتش» و «دشت ارژن» حاصل آن سالها میباشند. مجموعههایی که دورهای تازه را در کار بهبهانی خبر میدادند. بهبهانی البته در سالهای بعد، بازهم مجموعههایی را منتشر کرد. مجموعههایی که «تحول»، خصیصه کلی همه آنها بود؛ و همه با همه تفاوتها، گاه در نکاتی نیز باهم اشتراکاتی داشتند. تأثیر از فرهنگ شاهنامه، اساطیر ملی، بخشی از این شباهتها میباشند. در همین مورد، خودش درباره ویژگیهای شعریاش میگوید: «تقریباً اکثر غزلهایم از این فرهنگ سود بردهاند. به همین دلیل هم فهم کامل آنها نیازمند آشنایی با این فرهنگ است و شاید به همین خاطر، لازم است بیشتر از یکبار شنیده شوند. رویهمرفته زبان پیچیدهای ندارم، اما زبانی خاص دارم که سخن گفتن در رمز، کنایه و ایهام و تصویر از ویژگیهای کلی آن است». سیمین بهبهانی البته ترجمه هم داشته است. برای نمونه میتوان به ترجمه فارسی او از کتابی نوشته «پییر دو بوادفر»، بانام «شاعران امروز فرانسه» نیز اشاره کرد. او البته فعالیتهای اجتماعیاش را در مملکتی که همیشه اعتقاد داشت «مرد سالرای و ستم»، در آن تبدیل به سنتی دیرپا شده است ادامه داد؛ و بارها نیز توسط سازمانهای جهانی و معتبر مورد تشویق و حمایت قرار گرفت. برای نمونه «بنیاد جهانی پژوهشهای زنان»، بهبهانی را بهعنوان «زن سال» برگزید و از او تقدیر کرد؛ و یا جایزه «لیلیان هیلمن» که توسط «سازمان نظارت بر حقوق بشر» به او اعطا شد. یا مدال «کارل فون اوسی یتسکی» که توسط سازمان جهانی حقوق بشر به او داده شد. در همه این سالها شعرهایش مرتب در ماهنامهها و نشریات معتبر منتشر شد و به زبانهای مختلف نیز ترجمه و نشر یافت؛ که البته پرداختن به همه آنها، در این مجال کوتاه نمیگنجد و جا و زمان دیگری را طلب میکند. این فقط گریزی کوتاه بود به زندگی و شعر و بانویی که نیست، ولی یاد و آوای شعرهایش همیشه در گوش و حافظه ما طنین خواهد داشت.
شماره 18 دوهفته نامه آیت ماندگار