آموزش در کشور ایران قدمتی بس عظیم به درازای تاریخ آن دارد. از پانزده هزار سال پیش که البته از شرایط وضعیت آموزشی آن هیچ اطلاعی در دست نیست گرفته تا چهار هزار سال پیش که آریاییها و ازجمله مادها به ایران آمدند و بر آموزش تأکید جدی داشتند تا امپراتوری کوروش و بعدها حکومت هخامنشیان و تسخیر ایران توسط اسکندر تا آموزش در دوران اسلامی در ایران و نیز تا همین اواخر در دوره قاجار که آموزش به روش نوین و کلاسیک با راهاندازی دارالفنون توسط امیرکبیر در ایران راهاندازی شد و در این حالت بسط و توسعه پیدا کرد ادامه داشت بهطوریکه حاکمان همواره با ایجاد مدرسه و دانشگاه و دانشکده و مراکز آموزشی متعدد انتفاعی و غیرانتفاعی و خصوصی و ... بر طبل آموزش و حرکت جامعه به سمت پویایی و تحرک کوبیدند و به لحاظ کمی و کیفی در ادوار مختلف بر اصل آموزشوپرورش تأکید داشتند. آنچه که دراینبین در مقاطع مختلف منبعث از نظریات و سیاستهای دولتها و حاکمان مختلف بود نگاه و سیاست آنها در چگونگی آموزش مردم این دیار بوده بهطوریکه همواره وضعیت آموزشی در ایران در نمودار توسعهخواهی این کشور فراز و نشیب داشته و از ثبات و شیوه خاصی بهرهمند نبوده است. آسیبشناسی وضعیت آموزشی و فنی حال کشور ما را در بررسی جنبههای مختلف آموزشی به نتایج خاصی میرساند. مهمترین موضوع در آموزش در عصر آموزش به روش نوین، این مسئله است که در دنیای امروز به جهت کثرت و تعدد رسانهها و تریبونها و مراکز مختلف آموزشی باید آموزش را در دو سطح عام و خاص تعریف کرد. آموزش عام همان بهرهمندی مردم جامعه از طریق ابزار موجود اطلاعرسانی و رسانههای مختلف مکتوب و دیداری و شنیداری و دیجیتالی و شبکههای اجتماعی که همواره هرچه جلوتر میرویم تأثیر خود را بر زندگی مردم بیشازپیش نشان میدهد و عملاً به یک ابزار آموزشی ملموس و بعضاً غیرقابلکنترل تبدیلشده است. آنچه که دراینبین خودنمایی میکند میزان و تأثیرگذاری این روشهای آموزشی در جامعه است. آیا میزان و حجم آموزش نظری و تئوریک با یافتهها و دریافتهای علمی در بستر اجرا و عملیاتی شدن آنها همسانی و همخوانی دارد؟ در پاسخ باید گفت در این خصوص کارشناسان معتقدند که متأسفانه رابطه تنگاتنگی بین آموزش تئوری و پیادهسازی آن در عمل و اجرا وجود ندارد و میباید که در نظام آموزشی تغییرات جدی صورت گیرد. البته بهوضوح دیدهشده است که هر جا پای آموزشهای مهارتی و یا آموزشیهای نظری و فنی و عملی در اختلاط با یکدیگر در میان بوده، نتیجه و خروجی حاصل از آن، در سطح قابلاعتنایی بوده است. آموزش تئوری اگر با دریافتهای عملی همراه نباشد همواره انبان و انباری در مغز افراد خواهد بود و هیچگاه محسنات و نتایج و بازخورد آن در جامعه پیاده نخواهد شد. متأسفانه بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان پس از فراغت از تحصیل، تنها چیزی که عایدشان میشود افتخار دستیابی به مدرکی است که بهزعم خودشان چند سال خود را درگیرش داشتهاند و دیگر هیچ. فراغت از تحصیل این افراد، آغاز زمانی است که درراه خلاصی از بیکاری، سر از مکانهایی درمیآورند که هیچ سنخیتی با دریافتهای علمیشان نداشته است. این راهی است که گرچه باید به جلو میرفت، اما برگشت به عقبی بیش نیست. در این حالت به نظر میرسد که نظام آموزشی میباید درراه بهبود کیفیت و کمیت آموزشی خود، برای نسلهای آتی که آنها را متصل به شعار آیندهسازان مملکت میکند، دارای برنامهریزی جدی و اصولی باشد که هر فردی از اوان کودکی بر مبنای سنجش شناخت و علاقه و نبوغ ذاتیاش، مسیر درست هدایت و آموزش او در پیشگرفته شود تا پایههای آموزش و تربیت او از ابتدا مستحکم و مطمئن برداشته شود و مهمترین اصل آموزشی که خروجی یافتههای او در بستر پیادهسازی و عملیاتی شدن تئوریهای اوست تحقق یابد. اینجاست که تلفیق آموزشهای نظری و یافتههای مهارتی اصلی، جداییناپذیر برای هر فردی است که پیشروی درراه علم و دانش را سرلوحه کار خود میکند.
شماره 19 دوهفته نامه آیت ماندگار