«غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود. خورشید در پشت کوههای پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرورفته بود. کار روزانهٔ دهقانان پایانیافته بود. ریز علی همدست از کار کشیده بود و به ده خود بازمیگشت. در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن میکرد. دهی که ریز علی در آن زندگی میکرد نزدیک راهآهن بود. ریز علی هر شب از کنار راهآهن میگذشت تا به خانهاش برسد. آن شب، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست. سنگهای بسیاری از کوه فروریخت و راهآهن را مسدود کرد. ریز علی میدانست که تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آنجا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با تودههای سنگ برخورد کند واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمیدانست در آن بیابان دورافتاده چگونه رانندهٔ قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد. ... باوجود سوز و سرمای شدید، بهسرعت لباسهای خود را از تن درآورد و بر چوبدست خود بست. نفت فانوس را بر لباسها ریخت و آن را آتش زد. ریز علی درحالیکه مشعل را بالا نگاه داشته بود، بهطرف قطار شروع به دویدن کرد. راننده قطار از دیدن آتش دانست که خطری در پیش است. ترمز را کشید. قطار پس از تکانهای شدید، از حرکت بازایستاد. راننده و مسافران سراسیمه از قطار بیرون ریختند. از دیدن ریزش کوه و مشعل ریز علی که با بدن برهنه در آنجا ایستاده بود، دانستند که فداکاری این مرد آنها را از چه خطر بزرگی نجات داده است.»
این درس را باید بارها و بارها خواند. اگرچه چند سالی است که دانشآموزان دوره ابتدایی نمیتوانند داستان فداکاری «ازبرعلی خواجوی» را سر کلاسها مطالعه کنند و این داستان با بیمهری تدوینکنندگان کتب درسی از کتابهای درسی حذفشده است ولی نسلی که شجاعت دهقان فداکار را پشت نیمکتها به تحسین نشسته است باید آن را در ذهن دانشآموزان امروز زنده نگه دارد. حتی باید این داستان را در کنار تلفات ناشی از کمکاریها، بیتوجهی مسئولین، عدم توسعه و تجهیز خطوط ریلی و عواملی دیگر تفسیر کرد تا چرایی لزوم مطالعه این داستان برای کودکان ملموستر شود. باید دهها کشته و زخمی برخورد قطار تبریز-مشهد به خاطر سهلانگاریها را در کنار این داستان به دانشآموزان گفت تا وقتی پشت میز مسئولیت نشستند بدانند که جان انسانها گاه بستگی به تک جمله آنها دارد. شاید این داستان باید از کتابهای دبستانی حذف میشد و در دانشگاهها تدریس میشد تا مسئولین آینده بدانند استعفا راهحل نیست ولی کوچکترین کاری است که برای عذرخواهی و نشان دادن شرمساری میتوان بعد از سوانح مشابه انجام داد.
حدود ۱۰ ماه پیش بود که مدیرعامل شرکت راهآهن در همایش هفته ایمنی حملونقل ریلی از تحت پوشش قرار گرفتن کلیه شبکه ریلی کشور تا پایان سال ۱۳۹۵ توسط سیستم کنترل اتوماتیک قطار سخن گفتهبود. وی در این همایش با اشاره به امنیت بالای حملونقل ریلی اذعان داشت که بههیچروی پذیرفته نخواهد بود که با بهانههایی ایمنی راهآهن برهم بریزد. ایشان گفتند طبق برنامهریزیهای راهآهن سیستم کنترل اتوماتیک تا سال ۱۳۹۵ به تمام خطوط ریلی کشور میرسد و با استفاده از این سیستم میتوان رفتوآمد قطارها را دقیق کرد و با استفاده از گزینههای ایمنی مانند کنترل هوشمند ایمنی در راهآهن را افزایش داد. حتی جناب وزیر در گزارش به رهبری نیز مؤکدا اشاره به راهاندازی سیستم ایمنی کردند که حتی در صورت سکته لوکوموتیوران میتواند کنترل قطار را در دست داشتهباشد. ولی ظاهراً همه اینها همانند افعال این جملات در ماضی باقیمانده است تا امروز شاهد به سوگ نشستن آذربایجان و ایران باشیم. اگرچه شاید سانحه اخیر را بتوان اشتباهی فردی نامید ولی سیستمها باید بهگونهای باشند که بتوانند تأثیر اشتباهات فردی را به حداقل برسانند و این مهم در چارچوب وظایف شرکت راهآهن و وزارت راه و شهرسازی است. داستان دهقان فداکار باید مفصلتر از گذشته تدریس شود تا شاید وزرای آینده راه و مسئولین آینده حوزه حملونقل باوجدان کاری بیشتری پشت میزهایشان بنشینند.
شماره 24 دوهفته نامه آیت ماندگار