طبیعت ویرانگر است. صحرای آفریقا زمانی دریا بوده است، دایناسورها نابود شدند. بر مبنای همین تغییرات جوی و طبیعت بوده است که نابود شدند و هزاران هزار بلایی که طبیعت وحشی انجام داد.
ادیان و مذاهب و... هم برای رهایی از این وحشیگری طبیعت، دست به دعا، جادو و... بردند. (مثلاً روایتهای خشکسالی و کمبود بارش باران که دعاهایی برای باریدن باران ایجاد شد) دنیای مدرن بهجای دست به دعا بردن به انتقامجویی علیه همین طبیعت دست زد و در حال حاضر و در این زمان ما تمام تلاشمان را برای حفاظت از طبیعت میکنیم و ترس دنیای باستان و سنت، انتقامجویی دنیای مدرن، به حفاظت از طبیعت در این عصر مبدل شده است. حفاظتی که در ایران اخیراً با تشکلهای مردمنهاد به اوج خود رسیده است ولی عملاً چرا نتیجهبخش نیست؟
قبل از اینکه به چرایی این مسئله پاسخ دهم باید بگویم که بهترین مثال ویرانگر بودن طبیعت را همین دو هفته پیش که برف سنگین در مناطق شمالی بارید میتوانیم لمس کنیم؛ که با تخریب و نابودی درختان فراوانی روبرو شدیم بعد از دو هفته نیز همچنان آثار بههمریختگی را میتوانیم در جنگل ببینیم که حتی تنومندترین درختان هم شکسته شدند و مسئولین هیچ فکری برای این درختان شکسته و نابودشده نکردند. اما در مورد اینکه چرا همچنان با وجود فعالیت محیطزیستی مردمنهاد همچنان با تخریب مواجهیم؟ هیئتوزیران در جلسه مورخ ۱۳۴۱/۱۰/۲۷ تصویبنامه قانون ملی شدن جنگلهای کشور را ارائه داد که بر مبنای آن جنگلها از دست بومیان و دامدارن خارج شد. همانجا بحث تخریب جنگل شروع شد؛ زیرا از آن تاریخ به بعد مردم جنگلها را بیگانه از خودشان میدانستند. رابطهٔ خصمانهای بین سیاست و مردم در همین روند ملی شدن ایجاد شد؛ زیرا در آن زمان اغلب مردم، ملی شدن را با دولتی شدن جنگلها اشتباه میگرفتند زیرا در آن زمان جنگل نشینان بیشترین وابستگی و تعهد را نسبت به منطقه خود داشتند و ملیت به این معنایی که در این زمان وجود دارد برایشان مفهومی نداشت. ازاینجهت یک رابطهٔ خصمانه با دولت وقت ایجاد شد که همچنان هم وجود دارد.
تخریب جنگل بعد از ملی شدن جنگل شروع شد. قطع درختان و بهرهبرداری غیرمجاز از جنگلها از بعد ملی شدن جنگل شروع شد و کماکان هم ادامه دارد. در دهه هفتاد شمسی اولین همایشهای پاکسازی و صلح سبز و آشتی با طبیعت در ایران صورت گرفت و همچنان هم ادامه دارد و آنچه میبینیم این است که با وجود اینکه مردم میدانند ریختن زباله در طبیعت و جنگلکاری ناپسندی است و به محیطزیست ضربه میزند بازهم شاهد ریختن آشغال و زباله در طبیعت هستیم.
امروز تقریباً تمام مردم میدانند که ریختن آشغال کاری ناپسندی است ولی چرا بعد از دو دهه کار فرهنگی همچنان شاهد انبوه زباله در طبیعت هستیم! یکی از علتهای اساسی، سنتِ ملی شدن جنگل و رابطهٔ خصمانه با دولت و غیر ملی متصور شدن جنگلها و محیطزیست است.
گاه هم مأموران جنگل بانی به علت منافع مادیشان، دست در دست قاچاقچیان چوب، اساسیترین تخریبها را انجام میدهند. نکتهٔ جالب اینجاست که اغلب درختهای سر به فلک کشیده بهواسطهٔ قاچاقچیان قطع میشود و بعد از قطع شدن جریمهای نقدی برایشان در نظر میگیرند. چرا قبل از خرابکاری و تخریب جلوگیری نمیکنند؟ البته همهٔ این عوامل باید با حمایت مردم و بومیان محلی ایجاد شود ولی همان بومیان همچنان جنگلها را جزئی از خودشان نمیدانند. البته باید همهٔ این عوامل را با رابطهٔ بین دولت و ملت بررسی کرد و احساس مسئولیت نسبت به خاک را سیاست ایجاد کند. شاید بازگرداندن جنگل به مردم، امکان تخریب جنگلها و منابع طبیعی را کاهش دهد ولی این امکان هم وجود دارد که منجر به افزایش تخریب محیطزیست گردد.
شماره 25 دوهفته نامه آیت ماندگار