اینکه برخی بر این باورند که طی چند سال اخیر کارگردانان تئاتر ما علاقهای برای کار کردن متون فارسی و بومی و با مضامین اجتماعی را ندارند به نظر من صحیح نیست چراکه تئاتر اجتماعی اصولاً همهٔ آن انواع مضامین را در برمیگیرد که به یک نیاز یا یک مسئلهٔ فوریفوتی جامعهٔ ما پاسخ میدهد، بهطوریکه اگر مثلاً کسی همین امروز بیاید نمایشنامهٔ مرگ فروشنده که متعلق به چند دهه قبلتر است را روی صحنه ببرد، کما اینکه آقای اصغر فرهادی هم اقتباسی از این کار را ارائه دادهاند، باز در حوزهٔ مسائل اجتماعی کارکرده است، شاید این مسئله خیلی بهروز نباشد، اما مسئلهای ست که به اجتماع ربط دارد، به همین دلیل معتقدم که نود درصد آثاری که نوشته میشوند و روی صحنه میروند، بهنوعی دربرگیرندهٔ مسائل اجتماعی هستند.
بهعنوانمثال من اگر بخواهم یک مسئلهٔ فردی را عنوان کنم و یا به چیزی بپردازم که دغدغهٔ فردی من باشد، نمیروم تئاتر را انتخاب کنم، بلکه شعر یا نقاشی را انتخاب میکنم، اثری که خودش فینفسه یک کنش اجتماعی را در برنگیرد، درحالیکه هنر تئاتر پیشاپیش یک کنش اجتماعی دارد، بنابراین هر چیزی که در این آثار خلق میشود و یا روی صحنه میرود، میتواند بازتاب یک مسئلهٔ اجتماعی باشد، حالا میزان این مسئله میتواند کم یا زیاد باشد، یک اثر میتواند به یک مشکل اجتماعی بهصورت کمرنگ و یا پُ رنگ بپردازد و یا یک اثر میتواند به مسائل فوریفوتی جامعه و یا بشر پرداخته و یا مسائل اجتماعی فلسفیتر و عمیقتر را روایت کند.
بنابراین یک بعد مهم این قضیه این است که شما چه چیزی را بهعنوان یک اثر اجتماعی تعریف میکنید و یا اینکه شما چقدر میتوانید برای یک هنرمند آزادی عمل پیدا کنید تا بتواند به مسائل فوری، فوتی جامعه بپردازد.
ما در کارهایی که در حوزهٔ دانشجویی انجام میشود اتفاقاً گرایش به آثار و موضوعات اجتماعی را میبینیم، برای اینکه آنجا کمی دستشان بازتر است و کمی اجازهٔ حرکت گستاخانه به دانشجویان داده میشود، ولی وقتیکه پای تئاتر حرفهای به میان میآید، دیگر این آزادی وجود ندارد.
تئاتر در درجهٔ اول یکی از درواقع ابزارهای هنری و یک هنر است و پیش از آنکه قرار باشد یک کارکرد ثانوی داشته باشد که این کارکرد میتواند آموزش و یا تبلیغات باشد و یا مسائل دیگر، یک کارکرد زیباییشناسی دارد و قبل از هر چیزی باید یک حس زیباییشناسی را در مخاطب خودش ارضاء کند و درواقع با یک شیوه بیان روزمرهٔ صد در صد متفاوت موضوع خودش را به اشتراک بگذارد.
از این منظر تئاتر درواقع قرار نیست که یک انقلاب را هدایت کند و یا جنبشی را به وجود بیاورد بلکه تئاتر هم قرار است مثل باقی هنرها مخاطبین خودش را در یک تجربهٔ زیستن با خودش شریک کند، بنابراین نباید انتظار داشته باشیم که یک حرکت یا تحول انقلابی ایجاد کند، چون تئاتر در همه جای جهان، حتی در توسعهیافتهترین کشورهای اروپایی، مثل فرانسه یا آلمان که کارکرد خودش را بهعنوان یکنهاد فرهنگی تثبیت کرده است، در آنجاها هم تئاتر مخاطب خاص دارد، یعنی قرار نیست به آن اندازه که یک فیلم مردمپسند هالیوودی میتواند در یک جامعه تحول ایجاد کند، به همان اندازه هم شما از تئاتر انتظار داشته باشید، زیرا تئاتر یک هنر خاص است که برای طیف خاصی از مخاطبین تولید میشود که متأسفانه در کشور ما با دو گرایش خیلی ضد رئال مواجهاند، ازیکطرف تئاتر یا نمایشنامههای درواقع خیلی خاصی که با رویکرد زیباییشناسی تولیدمی شوند و از طرف دیگر تئاترهایی که کاملاً شکل ابزاری دارند در حیطههای مختلف مثل آموزشهای اجتماعی، سیاسی، مذهبی و... و همهٔ اینها را من واجد یک رویکرد ایدئولوژیک میدانم، هرچند این دو رویکرد باهم فاصلهدارند، یعنی اگر یک رویکرد متوازن را بخواهیم در مورد تئاتر در نظر بگیریم هیچکدام از این دودسته از آن رویکرد برخوردار نیستند و شاید اگر احساس میکنید آن تأثیری را هم که باید، بهزعم شما نمیگذارد به خاطر این است که ما همه آثاری که میبینیم دریکی از این دو کرانه قرار دارند.
شماره 27 دوهفته نامه آیت ماندگار