هرچند که حقوق کودک از آغاز تاریخ فعالیت خود، به مسائل کودکان، بدون در نظر گرفتن جنسیت آنها توجه داشته است، اما در مقابل آن نقض حقوق کودک، جنسیت آنها را هدف قرار داده و از طرق گوناگون به وارد آوردن آسیب های روحی، جسمی و جنسی بر کودکان مشغول بوده است. تبعیض ها و آزارهایی که دختران به واسطه ی جنسیتشان با آن روبرو می شوند موجب شده است که مسائل آنها، نه مهم تر از حقوق کودکان در معنای کلی، بلکه چالش برانگیزتر از آن بوده و نیاز به نیروی بیشتری برای مقابله با علل و عوامل بروز آن داشته باشند. این نابرابری ها در حوزه های گوناگون، از فرصت های اجتماعی، آموزش و باورهای فرهنگی تا حقوق قانونی حضور دارد و تلاش در زمینه ی رفع آنها، عرصه ی فعالیت مشترک فعالان حقوق زن و هم چنین فعالان حقوق کودک بوده است.
کلیشه های جنسیتی از مهم ترین عوامل تبعیض علیه دختران هستند که از محیط خانواده آغاز و در اجتماع تشدید و تثبیت می شوند. این الگو ها- که از کهن ترین الگوهای شکل دهنده ی رفتار انسان ها شناخته می شوند- در جوامع گوناگون و به درجات مختلف وجود داشته و هرچند که آموزش های فرهنگی و اجتماعی تا حدودی موجبات بهبود آنها را فراهم کرده اند، اما کمتر جامعه ای است که با این الگوهای ریشه دوانده، کم یا زیاد، درگیر نباشد. زمانی که در برخی جوامع همچنان شاهد از بین بردن نوزادان دختر، ختنه ی دختران، محرومیت از تحصیل، سهمیه های آموزشی، ازدواج زودهنگام، گزینش جنسیتی و در خوش بینانه ترین حالت محدودیت های اجتماعی و فرهنگی متوجه دختران هستیم، انکار نقش پررنگ این دسته از عوامل در بروز تبعیض ها و نابرابری های علیه دختران غیر ممکن به نظر می رسد. از این رو هرچند که حک و اصلاح قوانین مرتبط با این گروه از کودکان لازم است، اما کافی نیست و در کنار آن باید به تغییر و اصلاح باورهای فرهنگی و الگوهای جنسیتی نیز روی آورد. اقدام مذکور، مختص اشخاص یا گروه خاصی نیست و تک تک افراد در هر اجتماعی، به نوبه ی خود در رفع این نابرابری ها و یا تشدید آنها نقش دارند.
حقوق زنان، پیوندهای محکمی با مسائل پیش گفته شده دارد. بر همگان روشن است که در جوامعی که کودکان ، فارغ از الزام و ملزومات پیش تعیین شده از طرف جامعه -که در عموم موارد دختران را در سطح پایین تری از پسران قرار داده و در نتیجه برخورد متفاوت و سهل انگارانه تر و یا با محدودیت بیشتری را در ارتباط با آنها پیش می گیرند- روند جامعه پذیری خود را طی می کنند، می توانند الگوها و باورهای مشابه در بزرگسالی را نیز به چالش کشیده و موجبات تغییر آنها را فراهم کنند. این امر میسر نمی شود مگر با آموزش کودکان که از محیط خانواده آغاز و تا مدرسه و محیط های اجتماعی بزرگتر پیگیری می شود. در چنین شرایطی می توان امیدوار بود که روز زن، بهانه ای باشد صرفاً برای تبریک و شادباش، و نه صحبت از محدودیت ها و نابرابری ها.
شماره 5 دوهفته نامه آیت ماندگار