فضاهای مجازی، امکانی بینظیر را برای تحلیلگران فراهم میکنند، تا بفهمند مردم درباره چه فکر میکنند، چه احساساتی دارند، چه مسائلی برایشان مهماند و ...
فهمیدن اینها مانند چاقوی جراحی، یک ابزار برنده است که هم میتوان با آن برید و آدم کشت و هم میتوان برید آدم را نجات داد. در این مطلب، طبق رسالت رسانهای، سراغ بخشی میرویم که تحلیل با اهداف مثبت را شامل میشود. این روزها و در این هفته، فضای مجازی، پر است از مطلبهای مربوط به پایان ایام امتحانات. چه امتحانات دانشآموزی، چه دانشجویی. چه دانشگاههای دولتی چه بخشهای خصوصی و دانشگاه آزاد! همه مشغول کشیدن «نفس عمیق» بعد از امتحانات هستند. نفسی که دیگر نمیتوان به عنوان یک نفس صرف به آن نگاه کرد و از کنار آن گذشت. بلکه باید به دید یک «نشانه» از یک «درد» به آن نگاه کرد.
بخشی از کل نظام آموزشیامتحانات، بخش مهمی از مجوعه فرایند آموزشی در کشور ما هستند. در رویکرد سنتی، امتحانات، ارزشی فراتر از یک «مرحله» و یک «ابزار» را پیدا کردهاند و تبدیل به «هدف» شدهاند. تمام توصیهها به فراگیرِ دانشگاهی و مدرسهای، به این هدف تکیه دارد که «باید در امتحانات موفق شوی.» غول مرحله آخر این غولهای کوچک هم کنکورهای مقاطع مختلف هستند. کنکور کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکتری، زبان و ...
لازم است دوباره برگردیم و نگاه کنیم؛ چرا امتحانات به چنین درجهای از اهمیت رسیدهاند؟ اصلاً اهمیت امتحانات در چیست؟ مسئله امتحان، به عنوان مشتی نمونه خروار، ساختار پوسیده و بنیاد اشتباهی سازمان آموزشی ما را به نمایش میگذارد. هرچند در سالهای اخیر، طرحوبرنامههای زیادی برای جبران این معضل مطرح و تصویب شدهاند، اما به این دلیل که «بنیاد» این «امل»، سخت سست بنیاد است، نمیتوان انتظار داشت، به این راحتی از این وضعیت خلاص شویم. چهطور ممکن است جمعیت چند میلیون نفره سیستم آموزشی (عالی و آموزش و پرورش) که همه در سایه تفکر قدیمی شکل گرفته و بزرگ شدهاند، طرحی مدرن و دارای ساختار نو را مدیریت کنند؟ طنز تلخِ حاصل از این تناقض را در ارزشیابی کیفی به وضوح مشاهده میکنیم! مکالمه آشنای میان معلم و اولیای دانشآموز:
ـ بسیار خوب یعنی چی؟
ـ یعنی بین 18 تا 20!
جریان این نفس عمیقامتحانات، هر چه درجه اهمیتشان بیشتر میشود، نفسگیرتر و سختتر میشوند. فراگیرانی که از سر امتحانهای سخت برمیخیزند، معمولاً از وضعیت روانی و جسمی متعادلی برخوردار نیستند. اگر آزمایشهای دقیقی در مورد وضعیت جسمی و روانی داوطلبان و شرکتکنندگان آزمونهای مختلف برگزار شود، متوجه خواهیم که جامعه چه حجمی از بار استرس و فشار را در این ساعتها تحمل میکند. این حجمها وقتی در تعداد انسانهای مبتلا ضرب شود، اعداد وحشتناکی را در اختیار میگذارند. مثلاً عددی اینچنین: 4 میلیون نفر ساعت، استرس آن هم درس سطح حاد، به خاطر یک کنکور سراسری! اعداد به دست آمده قابل تحمل نخواهند بود؟
اگر تمام این فشارها و استرسها به خاطر رسیدن به هدفی والا، ایجاد شده باشند، قابل توجیه خواهند بود. اما نکته اینجا است که واقعاً «امتحان» چه فایدهای دارد و قرار است چه چیزی را نشان دهد؟
دیدگاه سنتیامتحان چنان که از نام آن در زبانهای مختلف مشخص است، یک نوع ارزشیابی در مورد اطلاعات شخص مورد امتحان قرار گرفته است. فرد امتحان میدهد تا میزان «یادگیر» او مشخص شود.
این تفکر، به راحتی پوچی و بیمبنایی خود را به نمایش گذاشته است. چرا که اساساً چنین معیاری، به راحتی قابل اندازهگیری نیست. یادگیری، مجموعه از توانایی حفظ، تحلیل، درگیری و ... را در بر میگیرد. بنابراین اگر هم قرار است روشی برای اندازهگیری آن وجود داشته باشد، قطعاً باید توسط متخصصان سطح عالی طراحی و اجرا شود. در حالی که در شرایط عینی جامعه ما، هر مدرسی، در هر سطح اجازه دارد این ارزیابی را انجام دهد. به این ترتیب یک موج سلیقهگرایی در ارزشیابی اتفاق میافتد. عموماً این تصور وجود دارد که یادگیری به معنی حفظ کردن است، در عمل نیز میتوانیم به این نتیجه برسیم که معمولاً امتحانات، میزان محفوظات فراگیران را ارزشیابی میکنند. به این ترتیب، ابعاد دیگر «یادگیری» مغفول میماند. گاهی با این پدیده روبرو میشویم که مدرس و آموزشدهنده اصلاً چیزی را «آموزش» نداده که توقع داشته باشد فراگیر آن را «یاد گرفته باشد»!
دیدگاه نومباحث آموزشی در حوزه امتحان بسیار پیچیده و طولانی هستند و مقاطع تحصیلات تکمیلی این رشته نیز وجود دارد که متخصصان این امر به بحث و بررسی در مورد آن میپردازند.
اما در مجموع، رویکرد جدیدتر، امتحان را جزء مراحل آموزش میداند. در واقع فراگیر با خود امتحان نیز مطالب میآموزد و در موقعیت یادگیری قرار دارد. مسئلهای که شاید در طرح و برنامههای ارائه شده در این ده سال مورد توجه قرار گرفته باشد، اما ابزار اجرایی لازم برای آن وجود ندارد. نه متخصص لازم نه امکانات مورد نیاز برای اجرای فراگیر اینگونه طرحها.
در دیدگاههای نو، فراگیر (چه دانشآموز باشد چه دانشجو) قرار نیست زیر بار سنگین امتحان کمر خم کند شاید کمرش بشکند، تا مدرس پیروزمندانه از مچگیری او لذت ببرد! این دیدگاه کهنه و پوسیده که کتک و سختگیری معلم، آموزش میدهد، در این دیدگاه جایگاهی ندارد! اما .... فقط باید گفت اما!
چه کنیم؟در شرایط فعلی باید به این فکر کرد که چه راهحلی ما را به سمت وضعیت مطلوب آموزشی پیش خواهد برد؟ میتوان به دستاندرکاران پیشنهاد داد که حداقل در شرایط فعلی، بار فشار و استرس امتحان را کم کنند. زیرا به این ترتیب آموزشدهنده از آن جایگاه آسمانی خود نزور میکند و موظف میشود به «آموزاندنِ» بیشتر و با کیفیت بهتر. از طرف دیگر، اگر قرار است با این امتحانات، فراگیران چیزی به دست نیاورند، حداقل چیز را از دست ندهند! این همه استرس شبهای امتحان و این همه وضعیت بد روحی و روانی برای چه؟ چه حاصلی از این حفظیات شب امتحانی و نمرههای صاعقهوار نصیب نسلهای اخیر شده است؟
پس در گام اول اصرارمان را بر تداوم روند قبلی از بین ببریم تا دریچههای نو به روی ما باز شود. در گامهای بعدی نیاز است به پژوهشگران این عرصه اهمیت بیشتری داده شود تا بتوانند درد و درمان را به خوبی کشف کنند.
به این ترتیب اتفاقات خوبی در فضای آموزشی خواهد افتاد و نسلهای بعدی مربیان و مدرسان، ابزار خطرناک «نمره» را از دست خواهند داد. حداقل کسی دیگر یاد نمیکند از زمانی که دانشآموزان کتک میخوردند و در کتابها تصمیم کبری میخواندند و بعد ادعا کند که آن زمان یادگیری بیشتر بود! حداقل «بداند که نداند» باشیم!
شماره 29 دوهفته نامه آیت ماندگار