آیت ماندگار- مریم آیتی: برخي در مقام دفاع از فايده به مثابه معيار تشخيص درست و نادرستاند. اين واژه را در معناي محاورهاي آن، كه نقطه مقابل لذت است، بهكار ميبرند كه اين يك اشتباه جاهلانه است. همه نويسندگان كه نظريه فايده را قبول داشته و حمايت ميكردهاند، از اپيكور تا بنتام، از فايده، چيزي در تعارض با لذت مراد نكردهاند، بلكه منظورشان دقيقاً خود لذت است و البته به همراهي فراغت از رنج بوده است.
مرام و مسلكي كه فايده، يا اصل بيشترين خوشبختي، را بهعنوان مبناي اخلاقيات ميپذيرد، بر اين باور است كه اعمال درستاند به تناسبي كه به افزايش خوشبختي گرايش دارند، نادرستاند به تناسبي كه به افزايش ناخوشبختي گرايش دارند. منظور از خوشبختي، لذت و نبود رنج است؛ و منظور از ناخوشبختي، رنج و محروميت از لذت است.
جان استيوارت ميل در پاسخ به اين سوال كه اگر از من پرسيده شود، مقصودم از تفاوت در كيفيت لذات چيست، يا چه چيز باعث ميشود كه لذتي، صرفاً از اين حيث كه لذت است و صرفنظر از بزرگتر بودن در مقدار، ارجمندتر از لذتي ديگر باشد جواب ميدهم: اگر يكي از آن دو لذت بهوسيله كساني كه با هر دو سابقه آشنايي كامل دارند، حتي وقتي كه ميدانند با تحمل ميزان بيشتري از سختي به آن نائل خواهند شد، بسيار بالاتر از لذت ديگر قرار داده شود، و حاضر نشوند آن را با هيچ ميزاني از آن لذت ديگر كه طبعشان مستعد آن است، عوض كنند، آنگاه ما محق خواهيم بود كه ترجيح را، در كيفيت برتر بشماريم؛ كيفيتي كه چنان بر كميت غلبه دارد كه، در مقام مقايسه، آن را ناچيز مينمايد.
اين يك حقيقت بيچون و چرا است كه كساني كه با هر دو نوع لذت (كمي و كيفي) بهطور مساوي آشنا باشند، و در قدر شناختن و لذت بردن از هر دو، ظرفيت برابر داشته باشند، نوعي از زندگي را ترجيح ميدهند كه تواناييهاي برتر آنان را بهكار وادارد. موجودي كه در سطح عاليترين از قوا و قابليتها قرار دارد، نسبت به موجودات سطوح پايينتر، براي خوشبختكردن خود به امكانات و زحماتي بيشتر نيازمند است و قطعاً در موارد بيشتري دچار رنجش خاطر ميشود و احتمالاً مستعد رنجهاي حادتر است، اما بهرغم تمامي اين مخاطرات، او هرگز واقعاً آرزو نميكند كه به جايگاه موجودي كه در سطح پايينتري از هستي به او مينگرد، نزول كند. مناسبترين نام براي اين احساس شرافت و بلندمرتبگي است كه تمامي انسانها به اشكال مختلف از آن برخوردارند.
درباره برتري لذات سطوح برتر، مرجعي بهجز راي اهل بصيرتي كه هر دو نوع لذت را چشيدهاند، قابل استناد نيست. از اينرو صرفنظر از اوصاف اخلاقي و پيامدهاي آن، قضاوت كساني كه مشهور به آشنايي با هر دو هستند، يا، اگر اختلافنظري ميان آنها هست، نظر اكثريت آنان، بايستي بهعنوان پاسخ نهايي پذيرفته شود.
در بحث فايدهگرايي ممكن است اعتراض شود كه فايدهگرايي براساس خوشبختي و خوشبختي براساس لذت و لذت براساس لذت كيفي و شخصيت شريف تعريف شد، اما بسياري از مردم در پي لذات كيفي و داراي شخصيت بزرگمنش نيستند، پس اين نظريه دچار مشكل است. پاسخ اين است كه فايدهگرايي افزايش مجموع خوشبختيها را منظور دارد و اگر لذات كيفي و شرافت شخصيت فرد، عامل خوشبختي خود او نباشد، عامل خوشبختي ديگران و سر جمع خوشبختي جامعه است؛ چون ميتوان فرض كرد كه بسياري صرفاً از ارزش افزوده شرافت ديگران مثلاً از فداكاري آنان، بهرهمند ميشوند. بنابراين فايدهگرايي لذات كيفي را ترغيب ميكند، ولي وابسته بهوجود آن در هر فرد نيست.
دستهای از مخالفان كه ريشه آموزه فايده را هدف ميگيرند عنوان ميكنند كه خوشبختي و شادي، در هر شكلي، ناتوان از اين است كه مقصد عقلاني زندگي و عمل آدمي باشد، پيش از هر چيز، به اين دليل كه قابل دسترسي نيست. آنها به شيوهاي تحقيرآميز ميپرسند تو چه حقي داري كه خوشبخت و شاد باشي؟ پرسشي كه آقاي كارلايل آن را بهشكلي كوبنده مطرح ميكند: تا چندي پيش (پيش از تولد)، اصلاً تو چه حقي نسبت به بودن داشتي؟
در جواب اين مخالفان و در دفاع از نظريه فايدهگرايي ميتوان پاسخ داد كه نظريه فايده فقط شامل تعقيب لذت نيست، بلكه شامل حذر يا كاستن از رنج هم هست؛ و اگر هدف نخست واهي است، مجال فراخ و نياز واجبتري براي هدف دوم وجود دارد.
برخي مخالفان ممكن است ابراز ترديد كنند كه، اگر بپذيريم كه شادي و خوشي نهايت زندگي است، آيا انسانها به سهم متوسط و معمولي از آن رضايت خواهند داد؟ پاسخ جان استيوارت ميل به اين پرسش اين است كه شمار بسياري از بشريت به چيزي بسيار كمتر از اين خرسند بوده است. اركان اصلي يك زندگي رضايت آميخته در دو عنصر قابل بيان بهنظر ميآيد؛ كه حتي يكي از آنها، بهتنهايي، براي حصول مقصود كافي است: آرامش و هيجان. بسياري از مردم حس ميكنند كه، در صورت برخورداري از ميزان بالايي از آرامش، ميتوانند به لذت بسيار اندكي قانع شوند. بسياري نيز ميتوانند، با وجود مقدار زيادي هيجان و ذوق و شوق، با مقادير معتنابهي درد و رنج كنار بيايند.
جان استيوارت ميل اعتقاد داشت اخلاق فايدهگرا قدرت انسان را در فداكردن بزرگترين داشتههاي خود در راه افزايش خير ديگران، تشخيص ميدهد و به رسميت ميشناسد. فايدهگرايي آن فداكاري را كه سر جمع خوشبختي را افزايش ندهد يا رو به راه چنين افزايشي نباشد، تلف شده ميشمارد.
در نظريه فايدهگرايي، منتقداني وجود دارند كه ميگويند پيش از اقدام به فعل، زمان كافي براي محاسبه تاثير هر رفتاري بر خوشبختي عمومي وجود ندارد. در جواب اين عده بايد گفت: اين دقيقاً شبيه اين است كه كسي بگويد تطبيق رفتارمان با آيين مسيحيت محال است، زيرا هر بار كه قرار است در موردي اقدام كنيم، وقت كافي براي مطالعه كتاب مقدس نداريم. پاسخ ايراد فوق اين است كه بهقدر كفايت وقت وجود داشته است، ما زماني به اندازه عمر بشر براي چنين محاسباتي وقت داشتهايم. در طول تاريخ، انسانها از راه تجربه، آموختهاند كه چه كارهايي چه پيامدهايي دارد؛ همين تجربه است كه مدار و تدبير و دورانديشي و اخلاق زندگي است.
منبع: كتاب فايدهگرايي اثر جان استيوارت ميل