نام کانون نویسندگان ایران در اوج و حضیض ایام بیش از آنکه به ادبیات شناخته شود با سیاست گره خورده، البته باید اعتراف کرد این ذات ادبیات ایرانزمین است که با سیاست درآمیخته چه در دوران کهن که حافظ با رندی محتسبان را به مسلخ نقد میبرد و چه در دوران معاصر که عارف قزوینی متأثر از جانفشانیهای جوانان مشروطهطلب لاله گلگونکفن بر خاک میدمید، بااینحال توجه به سابقه کانون نویسندگان ایران طی بیش از چهار دهه فعالیتش عقل سلیم را بر آن وامیدارد که بگوییم وجه غالب این نهاد صنفی بیش آنکه با ادبیات به پستی و پلشتیهای سیاست طعنه بزند، سیاست را بهسان حزب وارد ادبیات کرده است که این موضوع نهتنها بخش قابلتوجهی از اعضای مطرحش را علیه این کانون شورانده است بلکه نگاه حاکمیت را نیز خاصه پس از انقلاب به عملکرد کانون نویسندگان ایران دچار سوظنهای فراوانی کرده تا جایی که در ادوار مختلف تاریخی بخصوص در دهه شصت از یکسو با اخراجها و استعفاهای درونگروهی بهمثابه یک تسویهحساب سیاسی باعث دوری این کانون از هسته اصلی نویسندگان کشور شد و از سوی دیگر با برخی از موضعگیریهای رادیکال و همسو با نیروهای اپوزیسیون در قبال مسائل و مشکلات کشور سبب آن شد تا نهادهای امنیتی همواره به چشم یک عامل بیگانه به این نهاد صنفی بنگرند، اوج این تقابل را هم میتوان در پاییز تلخ سال ۱۳۷۷ مشاهده کرد که بجای بحث و گفتگو درباره مسائل مورد اختلاف دو تن از اعضای کانون نویسندگان ایران به دلیل همین بدبینیها توسط نیروهای خودسر به قتل رسیدند.
با اینحال حتی اگر بخواهیم بر مبنای قرائت رسمی تحلیلی واقعبینان پیرامون قتلهای زنجیرهای ارائه دهیم باید گفت یکی از مصادیق بارز جریان نفوذ که این روزها از تریبونهای مختلف بهحق هشدارهایی در باب جلوگیری از آن اعلام میشود، ظهور و بروز مغز متفکر این خودسریها یعنی «سعید امامی» بود که از پایگاه جناح راست برخاست و در یکی از ارکان حساس نظام نیز رخنه کرد و نه قلم، اندیشه و تفکر نویسندگان عضو این کانون با تمام نقدهایی که بر آنان وارد است. به امید فصل اعتدال و قانونگرایی.
شماره 6 دوهفته نامه آیت ماندگار