با تو به خرابات اگر گویم راز
به زانکه به محراب کنم بی تو نماز
ای اول و ای آخر خلقان همه تو
خواهی تو مرا بسوز و خواهی بنواز
*****
مي خوردن و شاد بودن آيين منست
فارغ بودن ز كفر و دين دين منست
گفتم به عروس دهر كابين تو چيست
گفتا دل خرم تو كابين منست
*****
از کوزهگري کوزه خريدم باري
آن کوزه سخن گفـت ز هر اسراري
شاهي بودم کـه جام زرينـم بود
اکـنون شدهام کوزه هر خـماري
*****
آن قـصر کـه با چرخ هميزد پهـلو
بر درگـه آن شـهان نـهادندي رو
ديديم کـه بر کنگرهاش فاختـهاي
بنشستـه همي گفت که کوکوکوکو
*****
از آمدن بـهار و از رفـتـن دي
اوراق وجود ما همي گردد طي
مي خورد مخور اندوه که فرمود حکيم
غمهاي جهان چو زهر و ترياقش مي
*****
ايدل تو به اسرار معـما نرسي
در نکـتـه زيرکان دانا نرسي
اينجا به مي لعل بهشتي مي ساز
کانجا که بهشت است رسي يا نرسي
*****
تا چند اسير عقل هر روزه شويم
در دهر چه صد ساله چه يکروزه شويم
در ده تو بکاسه مي از آن پيش که ما
در کارگه کوزهگران کوزه شويم
شماره 32 دوهفته نامه آیت ماندگار