- شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳2024 November 23

دو هفته نامه آیت ماندگار

سرمقاله
یادداشت
اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

اتحاد شوم دلواپسان و براندازان!

علی شاملو / روزنامه‌نگار
به خودمان باختیم!

به خودمان باختیم!

محمد فتحی‌زاد / روزنامه‌نگار
«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

«آیت ماندگار» رسانه‌ای همراه با زمان

مهدی آیتی / نماینده ادوار مجلس
گزارش
فايده باوری چيست؟

فايده باوری چيست؟

گروه فرهنگ و اندیشه
چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

چرا رویای 92 بدل به کابوس 99 شد؟

امیرحسین امیرفیض / روزنامه‌نگار
همدستی ترامپ و کرونا!

همدستی ترامپ و کرونا!

جهانگیر مصلی / خبرنگار
کد خبر: ۶۲
تاریخ انتشار: ۲۲:۴۵ - ۱۵ شهريور ۱۳۹۵ - 05 September 2016
طرح پرسش از کانون نویسندگان:

ادبیات به بهانه سیاست یا سیاست به بهانه ادبیات؟

امیرحسین بریمانی / روزنامه نگار
دو عرصه سیاست و ادبیات کاملاً ادغام ناپذیرند! در سطح پایه‌ای مبحث می‌توان به نشانه‌گذاری جداگانه این دو عرصه تحت واژگان «سیاست» و «ادبیات» اشاره کرد. البته حیطه ارجاعی واژگان بسیار گسترده بوده اما استفاده از ترکیب «حیطه واژگان» (با تأکید بیانی بر حیطه) خود بیانگر محدودسازی زمینه مدلول‌های لغت است و هنگامی‌که از ادبیات حرف می‌زنیم، حدود کلی آن بر ما پوشیده نیست؛ اما اگر اصرار به حذف «و» میان سیاست و ادبیات داریم، می‌باید دست‌درازی به جایگاه این دو واژه را در سر نپرورانیم و علاقه‌مان به ادبیات را دخالت ندهیم تا ترکیب بشود: ادبیات سیاسی. آنچه از ترکیب «سیاست ادبیات» در نظر دارم، تنها احاطه اهدافِ ممکن و ناممکن سیاست است بر ادبیات و ادبیاتی که در این ترکیب مورد استفاده قرارگرفته، جز ادبیاتی دستمالی‌شده نیست و شخصاً قصد دارم پیوند ارجاعی واژه ادبیات در این ترکیب را به محیط ادبیات قطع کنم. آبشخور مفاهیم نظری و کتب سیاسی از جهان واقعی ست و یا دست‌کم نشاءت می‌گیرد. اینکه آبشخورِ مقوله‌ای خود از چیزی دیگر نشاءت بگیرد بدان معناست که مقوله سعی بر حذف پیوندهای حقیقی با امور تاریخی داشته و بهانه‌های اقدامات نظری خود را نه اینکه کنار بگذارد بلکه بیهوده بر خود دریغ کرده است. نظریه‌پردازی سیاسی و فلسفه سیاست هنگامی‌که به ایده آل گرایی بی اندیشد و به شرایط موجود خود بی‌توجه باشد، گفتمانی بیهوده خواهد بود و مقولات سیاسی برخلاف ادبیات، نیازمند بیهوده‌ها نیستند. بدین تعبیر کاوش در باب دلایل افلاطون برای اخراج شاعران، امروز و پس از چند هزار سال، امری بیهوده برای سیاست و بیهوده اما لازم برای ادبیات است. چراکه ادبیات به امر واقع نمی‌اندیشد و کارکردهای خارج از کاغذ و کتاب را به هیچ می‌گیرد. (مگر دلیل افلاطون برای اخراج شاعران از مقولات سیاسی چیزی به غیر این است؟!) به‌طورکلی وظیفه ادبیات تبلیغ و تحمیل یک‌سویه مفاهیم خود به بهترین شیوه و مبنی بر روش واقع بنیاد نیست. البته پل دومان پا فراتر می‌گذارد و ریشه را به‌کلی ساقط می‌کند که چنین امری در توان ادبیات نیست! سخن کوتاه متن هنگامی برچسب ادبیات را بر خود می‌پذیرد که بی کاربرد باشد و به اشاره به مباحث ژرف‌تر راجع این مبحث، زمینه را برای دریافت مهر تائید بر عقیده دومان در باب عدم توانمندی ادبیات در انتقال اطلاعات را فراهم می‌کند؛ اما این متن، ادبیات نیست چراکه قصد دارد طرح پرسشی کارآمد را مطرح کند و عقاید دومان این متن را تهدید نمی‌کند!
اگر فرضاً قفسه‌ای برای ادبیات سیاسی اختصاص دهیم، برای اعتبارسنجی کتب این قفسه چه معیارهایی در دست خواهیم داشت؟ ادبیات سیاسی در معنای راستین خود هنگامی پدیدار می‌گردد که اثر برای اهدافی مشخص پدید آمده باشد و صرفاً بازنمایی شرایط و برهه‌ای خاص و فضاسازی با استفاده از نوستالژی و عقاید سیاسی، قفسه کتاب را تعویض نخواهد کرد. حتی بروز جهت‌گیری مؤلف در برابر مسائل نیز ما را مطمئن از وجود دلایل کافی برای برچسب‌گذاری اثر تحت عنوان ادبیات سیاسی نخواهد بود! ایجاد تمایز میان اعتقاد عاطفی و اعتقاد فکری، راهگشای ما خواهد بود. چنانکه الیوت و ریچاردز در نظر داشتند، اعتقاد عاطفی اعتقادی زودگذر است بر خواسته از تمایل مخاطب برای ورود جهان حسی اثر. به‌عنوان‌مثال برای لذت بردن «خانه حیوانات» نیازمند داشتن عقایدی مشخص و از پیش تعریف‌شده در برابر زمینه تاریخی اثر نیستیم و طی فرآیند خوانش اثر می‌توانیم با جهان ساخته‌شده اثر همسو شویم. ولی آیا چنین امری در برابر خوانش نمایشنامه «دست‌های آلوده» از سارتر نیز ممکن است؟

 لجاجت برای رسیدن به اهداف رادیکال سیاسی، راهگشای ما به ادبیات رادیکال نخواهد بود و آثاری از این قبیل تنها فعالیتی سیاسی محسوب می‌گردند که با گذر زمان و تغییر شرایط، در اعتبارسنجی مجدد وزنی نخواهند داشت. وقت آن رسیده تا کانون نویسندگان نگاهی به حوزه فعالی‌ات خود بی اندازد تا علل اعمال‌نفوذ بیش‌ازاندازه دولت‌های مختلف را درروند کار دریابد. چراکه با رشد آمار کتاب‌های چاپی و سیر نزولی اعتبارسنجی کتب، جامعه ادبیات بیش از هرزمانی نیازمند تشکیل پایدار و حضور مداوم ارگانی مخصوص به خود است. کانون، خود تا چه اندازه بانی اتفاقاتی نظیر اخلال در برگزاری جلسات و هک شدن و غیره بوده و چگونه می‌توان سر سازش با حاکمیت در سر پروراند و آیا به‌کلی چنین سازشی درخور کانون نویسندگان است یا خیر؟
کانون نویسندگان چنانکه از نامش برمی‌آید، می‌باید کانونی کلان‌تر از سایر خورده کانون‌های پراکنده در شهرهای مختلف کشور محسوب شود و لازمه چنین امری تحت پوشش قرار دادن انواع استقلال‌های موجود در جامعه ادبیات است. کانون نویسندگان صراحتاً از برخوردی جامع با جامعه گسترده ادبیات چشم پوشیده و صرفاً به بهانه‌های مختلف سیاسی دست به اقدام می‌زده و در بیانات مختلف خود همواره از نگاه تند به حاکمیت حذر نکرده است؛ و اگر زمانی در اقدامات مبارزاتی خود کوتاهی کرده، به دلیل سانسور شدگی بوده و تغییری در جهت یا تعدیل نگاه خود به عمل نیاورده است. فارغ از محدودیت‌های موجود، آیا مبارزات سیاسی در حیطه اختیارات چنین کانونی هست؟ برای بازستاندن حقوق کانون باید دست به مبارزات سیاسی زد؟ کاستی‌های ادبیات معاصر تماماً درگرو وجود محدودیت‌ها نیست و سیل آثار چاپ‌شده گواه این مدعاست. پس مبارزه علیه سانسور باید تنها و تنها یکی از اقدامات کانون نویسندگان باشد و نه محدودسازی کانون به گروهی از نویسندگان و آثار تحریم شده داخلی! عواقب و نتایج برخوردهای تند و رادیکال علیه حاکمیت به بهانه قفسه‌ای خاص از ادبیات معاصر، از پیش معلوم و محکوم‌به سرکوب است و چنین واکنش‌هایی در جوامع ظاهراً دموکراسی طلب غربی نیز قابل‌مشاهده است. البته دلیل را نیز می‌توان در سابقه سرکوب جویید اما در طول سرکوب چندین و چندساله کانون نویسندگان، کانون آرمان‌گرایی خود را ازدست‌داده و صرفاً به مبارزه می‌اندیشد. اگر کانون نویسندگان به‌پیش برد اهدافش می‌اندیشد، چاره‌ای جز پیوستن به جریانات اصلاح‌طلبی (در سطح ادبیات و فارغ از مباحث سیاسی) ندارد و چنانچه پوپر در سر می‌پروراند، اینک زمان اقدامات انقلابی و تندخویانِ به سررسیده است. مقتضیات عصر امروز، زیرکی افزون‌تری از سوی کانون را می‌طلبد و سازش‌پذیری، لازمه پیشروی و نیل به اهداف گوناگون است. لازم به ذکر نیست که فرآیند سازش‌پذیری می‌باید دوسویه باشد و سیاست‌زدایی از ادبیات در تمامی سطوح انجام‌گرفته و چهره دیگری از سیاست در ادبیات پدیدار نگردد. کانون نویسندگان باید حیات خود و امنیت اعضایش را نیز در نظر داشته باشد و ژست مبارزه‌طلبی تنها دام‌های پنهانی که امروز بر همگان آشکار است را افزون می‌کند. کانون نویسندگان امروز به‌شدت نیاز به سیاست‌زدایی دارد! چنین کانونی با پتانسیل‌های بالا نباید خود را به محل مبارزات آزادی بدل کند و حداقل محوریت خود را گرد چنین مبحثی نگرداند تا نتایج بهتری دریافت کند.
ادبیات معاصر برای پیشرفت نیاز به ایجاد صنف یا ارگانی درون ادبیاتی داشته تا خود را به‌عنوان یک کل منسجم احساس کند. از نتایج چنین دستاوردی حذف تکیه ادبیات بر پناهگاه‌های سست و سودجو اقتصادی سیاسی ست: پیگیری اوضاع نشریاتی که بعضاً به اهداف اقتصادی خود می‌اندیشند و بدل به بنگاه اقتصادی گشته‌اند. رسالت کانون نویسندگان، ایجاد بازوی قوت برای نویسندگان است و در فعالیتی از قبیل امور مادیِ پس از نوشتار و پیش از انتشار می‌تواند صورت پذیرد و یا ایجاد بستری مناسب برای استقلال نویسنده و به‌طورکلی ایجاد پشتوانه و مرکزیتی برای انواع اندیشگان حاضر در سطوح مختلف ادبیات (از ادبیات عامه‌پسند تا رادیکال). اقدامات کانون باید اقدامات عامیانه ادبیاتی باشد تا تمام جریانات رادیکال و غیر رادیکال را تحت پوشش بگیرد و از بروز عقیده‌ای خاص در بیانات خود جلوگیری کند. چراکه وجود آثار عامه‌پسند، لازمه هر جامعه سالمی از هنر است و جز فراهم کردن بستر مناسب، ایجاد جریانات انتقادی و جریان سازی در حیطه اختیارات چنین کانونی نیست. وظیفه کانون نویسندگان جریان سازی نیست مگر جریان کلان رشد جامعه ادبیات.

شماره 6 دوهفته نامه آیت ماندگار
نظرشما
شعرخوانی
کارتون
بدون شرح!

بدون شرح!

معمر اولچای
آخرین اخبار