آدمهای متاهل به واقع کمتر تنهایند و کمتر احساس تنهایی میکنند، ولی کماکان شمار افراد متاهلی که احساس تنهایی عمیق میکنند، چشمگیر و فراوان است. کسیوپو میگوید تقریبا همهی باور و برداشت ما از تنهایی غلط است. فکر میکنیم آدمی که تنها زندگی میکند و زیاد اهل معاشرت نیست، لزوما تنهاست که از بیخ غلط است.
آیت ماندگار- نوزدهم نوامبر روز جهانی مردان بود.آمار نشان میدهد مهمترین دلیل جهانی مرگ مردان زیر ۴۵ سال، خودکشی است. دلیل اصلی، انتظارات فراوان از مردان است که ناشی از فرهنگها و رسوم جنسیتزده است و همینطور نگاه جنسیتزدهای که میخواهد مرد «جدی» باشد، احساسات واقعی خود را بروز ندهد، محکم باشد، مدام نگرانیها و ترسها و خود واقعیاش را پشت ماسک پنهان کند و در یک کلام «مرد» باشد! دلیل دیگر، این واقعیت دردناک است که شمار چشمگیری از مردان هیچ «دوست واقعی» ندارند. دوستی که بتوانند با او درددل کنند، سفره دل بگشایند، از نگرانیها و اضطراب و هراس و شکستهدلی بگویند، از گرایش جنسی واقعیشان، از گذشته و آینده و ... .
در اینجا خوب است گزارش صادقانه و مهم بیلی بیکر در «بوستون گلوب» را مرور کنیم و به خودمان و دیگران یادآوری کنیم که فرهنگ جنسیتزده، دمار از روزگار همهی ما از هر جنسیت درمیآورد و زخمی و قربانی بهجا میگذارد.
بیلی بیکر چهلوچندساله است، سالهاست در «بوستونگلوب» کار میکند، ازدواج کرده و دو بچهی کوچک دارد. بچهها که به دنیا آمدند به محلهای در حاشیهی شهر اسبابکشی کردند تا بتوانند خانهای بزرگتر با حیاط بخرند تا بچهها بتوانند در فضایی بزرگتر و میان دارودرخت بزرگ شوند. او کار میکند، ماشین بزرگی دارد (کلیشهی خانوادهی آمریکایی که خارج از شهر زندگی میکنند) روزها مسیر طولانی را تا روزنامه میراند، صبحها سعی میکند قبل کار به باشگاه ورزش برود یا بدود. شبها حتما قبل از خواب بچهها، یک ساعت وقت برای بازی و خنده با آنها بگذارد، آخرهفتهها بیشتر وقت را با زن و بچههایش بگذراند، سالی یکی دوبار تعطیلات بروند و ... همه چیز یک کلیشهی بسیار عادی و رایج زندگی خانوادگی طبقهی متوسط و متوسط رو به بالا در آمریکاست.
چند وقت پیش روزی سردبیرش او را به اتاق صدا کرد و گفت یک سوژه عالی دارد که راست کار اوست. سردبیر به آمار دهها سال بررسی دولت فدرال اشاره کرد: مردم در آمریکا بیشتر از اینکه از چاقی مفرط و دیابت و سیگار کشیدن بمیرند، از «تنهایی» و حس عمیق بیکسی میمیرند. آدمیزاد (بهویژه مردان میانسال) تنهایند، اغلب اوقات هم در حال انکار این وضعیت و تنهایی مدتهاست یک عامل جدی مرگومیر و به خطر انداختن سلامت است و کسی دربارهاش حرفی هم نمیزند.
حالا سردبیر از بیکر میخواست برود تحقیق و دربارهی این موضوع یک مطلب مفصل بنویسد. بیکر بهش برخورد، چرا سردبیر فکر کرده او آدم مناسبی است که این سوژه را دنبال کند؟ او که یک دوجین رفیق صمیمی و معاشر دارد. مثلا همین دوست قدیمیاش مارک، همکلاسی دوران دبیرستان بودند و هنوز باهم حرف میزنند و بیرون میروند. صبر کن ببینم... سالی چندبار هم را میبینند؟ چهار یا حداکثر پنجبار... روری چی؟ روری هم دوست صمیمی قدیمیاش است. آخرینبار کی روری را دید؟ بیشتر از یک سال از آخرین قرارشان گذشته... خب این همه همکارانش سرکار هستند که باهم ناهار میخورند و قهوه صبح و گپ میزنند. کی را گول میزنیم؟ چرا میخواهیم به خودمان بقبولانیم همکارانی که هر روز چندساعت میبینیم و گاه گپی میزنیم «دوست و رفیق» ما هستند آخه؟
بیلی بیکر هی فهرست دوستاناش را ردیف کرد و وقتی پشت میزش برگشت، واقعیت عین پتک بر سرش فرود آمد: بله، او «لوزر» است و تنها و فکر میکند کلی دوست و رفیق دارد. دکتر ریچارد شوارتز، محققی که اصلا دربارهی این معضل فراگیر تنهایی آدمیزاد در قرن ۲۱ کتابی نوشته است، از شنیدن ماجرای زندگی روزمرهی بیکر هیچ تعجب نکرد. گفت ماجرای کلیشه و تکراری تنهایی همین است. درگیر و گرفتار زندگی خانوادگی و کار و مشغلهای، وقتی اگر بماند ترجیح میدی یا باید صرف رسیدگی به امورات بچهها و خانه و زندگی خانوادگی کنی، بقیه دوستانات هم همیناند و بهسادگی و بدون اینکه حتا متوجه بشوید می بینید دیگر مدتهاست باهم حرف نزدید یا نشده یک قرار دورهمی بگذارید. تنهایی آوار میشود و جاری روزمره میشود.
تحقیق آنها نشان داده شانس مرگ زودهنگام افرادی که با چنین تنهایی مواجهاند، ۲۶ تا ۳۲ درصد بیشتر از سایر افراد است و این نوع انزوای رایج که حتا به چشم نمی آید، گاه از کشیدن سیگار کشندهتر است. شوارتز توضیح میدهد که این نوع رایج از تنهایی آنقدر پنهان است که اکثر افراد هرگز به خودشان هم اعتراف نمیکنند که گرفتار این نوع تنهایی و انزوایند. اصلا گاه به خیالت هم نمیرسد تنهایی. متاهلی و شریک زندگی داری، بچه داری و از وقت گذرانی با بچهات لذت میبری، تعطیلات در محیط خانواده و میان پدر و مادرتان هستید، اما دوست و رفاقتی ندارید. چیزی خارج از دایرهی روزمرهی تکرارشونده نیست. فضایی از آن خود، گپ و گفتی از آن خود و خارج از جاری روزمره درکار نیست.
نتیجه تحقیق شوارتز هم نشان داده که این وضعیت میان مردان میانسال بیشتر و جدیتر از زنان میانسال است و زنان بهطورکلی در دوستیابی موفقترند. نتیجهی تحقیقی در دانشگاه آکسفورد جالب بود: مردها برای اینکه دوست پیدا کنند، نیاز به یک فعالیت مشترک مداوم دارند. مثل عضویت در یک تیم ورزشی، مثل اینکه باهم بروند بدوند. فعالیتی که مداوم و بابرنامه باشد. هر هفته سر ساعت معینی تکرار بشود. از اینکه گاهی گذری بشینند دورمیز و آبجو بخورند، معمولا دوستی واقعی و جدی بیرون نمیاد. شوارتز میگوید محققان در بررسی عکسها و فیلمهای گروههای دوستی زنان و مردان به یک تفاوت جالب پی بردند. زنها در وقتگذرانی با دوستان وقتی باهم حرف میزنند، چهره به چهره گپ میزنند و به صورت هم نگاه میکنند. مردها، اما معمولا کنار هم میایستند، هر دو به نقطه نامعلومی در افق روبرو نگاه میکنند و باهم بدون اینکه به صورت هم نگاه کنند، گپ میزنند...
چندسال قبل یکی از مردان در کلاسی که بیکر میرفت، ایدهای داشت: «چهارشنبه شب» ... اصرار و سماجت میکرد که هر چهارشنبه شب مردانی که در این کلاس بودند، دورهم جایی جمع بشوند، چیزی بنوشند و از همهچیز گپ بزنند و دوستی رقم بزنند. سماجت میکرد که برنامه را باید منظم هر چهارشنبه شب تکرار کرد تا روتین و رویه و بخشی از زندگی شلوغ همگی شود. از قرار، او درست میگفت و حالا بیکر در آخر مطلباش از مردان خواسته بلند شوند چهارشنبه شبها یک برنامهی دورهمی بگذارند، هر چهارشنبه شب، باهم کاری کنند تا به جنگ این انزوای خاموش مرگبار بروند که بلای جان همهشان شده.
«آتلانتیک» بعد از این نوشته صادقانه بیکر، به سراغ جان کسیوپو، روانشناسی رفت که سالهاست دربارهی انزوا و تنهایی آدمیزاد در هیاهوی جمع تحقیق میکند و با او مصاحبه کرد. کسیوپو توضیح میدهد که این کلیشه غلط در ذهن مردم باید اصلاح شود که تنهایی= تنها زندگی کردن، نداشتن شریک زندگی، دوستان انگشتشمار است. نه... اتفاقا خیلی از موارد دقیقا چیزی شبیه به ماجرای بیکر است. آدمها در ظاهر کلی هم دوست و معاشر و همکار و همسایه و زن و شوهر و بچه دارند و باز تنهایند. احساس تنهایی، پیچیدهتر از فرمولهای کلیشه است. «تنها بودن» یک چیز است، «حس تنهایی کردن» چیز دیگر و دومی خطرناکتر و پیچیدهتر است.
این روانشناس میگوید تحقیق و آمار نشان میدهد، آدمهای متاهل به واقع کمتر تنهایند و کمتر احساس تنهایی میکنند، ولی کماکان شمار افراد متاهلی که احساس تنهایی عمیق میکنند، چشمگیر و فراوان است. کسیوپو میگوید تقریبا همهی باور و برداشت ما از تنهایی غلط است. فکر میکنیم آدمی که تنها زندگی میکند و زیاد اهل معاشرت نیست، لزوما تنهاست که از بیخ غلط است. فکر میکنیم همین که برویم با دیگران وقت بگذرانیم، حس تنهایی را چاره است و مشکل حل میشود که این یکی غلط اندر غلط است. خیال میکنیم آدمهایی که در روابط اجتماعی و مهارتهای ارتباطی ضعیفترند، لاجرم تنهاترند که این هم نادرست است و اتفاقا بسیاری از آنها که عمیقا احساس تنهایی شدید میکنند، آدمهاییاند خوشمشرب و بگووبخند و با مهارتهای ارتباطی بالا.
این روانشناس برای افرادی که درگیر حس عمیق تنهاییاند، چند توصیه دارد: یک کار داوطلبانه در یک گروه خیریه یا کمکرسانی را شروع کنید. این واقعیت را بپذیرید که برقراری روابط اجتماعی معنادار سخت است و زمانبر. یک راه خیلی موثر این است که مدام دربارهی خودتان حرف نزنید، از آدمها دربارهی آنها و زندگی و علایق و کارها و نگرانیهایشان سوال بپرسید و بگذارید دربارهی این چیزها حرف بزنند. این یکی از بهترین راهکارهایی است که از دلش، دوستی بیرون می آید و همیشه دنبال آدمهایی باشید که با آنها اشتراکات و سلایق مشابه دارید. همیشه خوب است با این افراد یک قراری بگذارید و گپی بزنید. خیلی وقتها از دل حتا یک علاقه مشترک، دوستی جوانه میزند. اشتراکات مهم است، همان یک نقطه مشترک را بچسبید و رها نکنید.
منبع: تابناک